دیوان شمس/پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
ظاهر
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من | غمگسار و همنشین و مونس شبهای من | |||||
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها | ای فکنده آتشی در جمله اجزای من | |||||
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی | جفت گردد بانگ تو با نعره و هیهای من | |||||
ای ز هر نقشی تو پاک و ای ز جانها پاکتر | صورتت نی لیک مقناطیس صورتهای من | |||||
چون ز بیذوقی دل من طالب کاری بود | بسته باشم گر چه باشد دلگشا صحرای من | |||||
بی تو باشد جیش و عیش و باغ و راغ و نقل و عقل | هر یکی رنج دماغ و کندهای بر پای من | |||||
تا ز خود افزون گریزم در خودم محبوستر | تا گشایم بند از پا بسته بینم پای من | |||||
ناگهان در ناامیدی یا شبی یا بامداد | گوییم اینک برآ بر طارم بالای من | |||||
آن زمان از شکر و حلوا چنان گردم که من | گم کنم کاین خود منم یا شکر و حلوای من | |||||
امشب از شبهای تنهایی است رحمی کن بیا | تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من | |||||
همچو نای انبان در این شب من از آن خالی شدم | تا خوش و صافی برآید نالهها و وای من | |||||
زین سپس انبان بادم نیستم انبان نان | زانک از این ناله است روشن این دل بینای من | |||||
درد و رنجوری ما را داروی غیر تو نیست | ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من |