دیوان شمس/هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو
ظاهر
هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو | می چون ارغوان بده که شکفت ارغوان تو | |||||
بفشاریم شیره از شکرانگور باغ تو | بفشانیم میوهها ز درخت جوان تو | |||||
بمران جان و عقل را ز سر خوان فضل خود | چه خورد یا چه کم کند مگسی دو ز خوان تو | |||||
طمع جمله طامعان بود از خرمنت جوی | دو ده مختصر بود دو جهان در جهان تو | |||||
همه روز آفتاب اگر ز ضیا تیغ میزند | به کم از ذره میشود ز نهیب سنان تو | |||||
چو زمین بوس میکند پی تو جان آسمان | به چه پر برپرد زمین به سوی آسمان تو | |||||
بنشیند شکسته پر سوی تو میکند نظر | که همین جاش میرسد مدد ارمغان تو | |||||
نه گذشتهست در جهان نه شب و نی سحرگهان | که دمم آتشین نشد ز دم پاسبان تو | |||||
نه مرا وعده کردهای نه که سوگند خوردهای | که به هنگام برشدن برسد نردبان تو | |||||
چو بدان چشم عبهری به سوی بنده بنگری | بپرد جانش از مکان به سوی لامکان تو | |||||
بنوازیش کای حزین مخور اندوه بعد از این | که خروشید آسمان ز خروش و فغان تو | |||||
منم از مادر و پدر به نوازش رحیمتر | جهت پختگی تو برسید امتحان تو | |||||
بکنم باغ و جنتی و دوایی ز درد تو | بکنم آسمان تو به از این از دخان تو | |||||
همه گفتیم و اصل را بنگفتیم دلبرا | که همان به که راز تو شنوند از دهان تو |