دیوان شمس/مکن راز مرا ای جان فسانه
ظاهر
مکن راز مرا ای جان فسانه | شنیدستی مجالس بالامانه | |||||
شنیدستی که الدین النصیحه | نصیحت چیست جستن از میانه | |||||
شنیدستی که الفرقه عذاب | فراقش آتش آمد با زبانه | |||||
چو لا تاسو علی ما فات گفتهست | نمیارزد به رنج دام دانه | |||||
چو فرمودهست حق کالصلح خیر | رها کن ماجرا را ای یگانه | |||||
هلا برجه که ان الله یدعوا | غریبی را رها کن رو به خانه | |||||
رها کن حرص را کالفقر فخری | چرا می ننگ داری زین نشانه | |||||
چو ره بگشاد ابیت عند ربی | چه باشد گر کم آید خشک نانه | |||||
تجلی ربه نی کم ز کوهی | بخوان بر خود مخوان این را فسانه | |||||
خدا با توست حاضر نحن اقرب | در آن زلفی و بیآگه چو شانه | |||||
ولی زان زلف شانه زنده گردد | بخوان قرآن نسوی تا بنانه | |||||
چو گفتهست انصتو ای طوطی جان | بپر خاموش و رو تا آشیانه |