دیوان شمس/من کجا بودم عجب بیتو این چندین زمان
ظاهر
من کجا بودم عجب بیتو این چندین زمان | در پی تو همچو تیر در کف تو چون کمان | |||||
تو مرا دستور ده تا بگویم حال ده | گر چه ازرق پوش شد شیخ ما چون آسمان | |||||
برگشا این پرده را تازه کن پژمرده را | تا رود خاکی به خاک تا روان گردد روان | |||||
من کجا بودم عجب غایب از سلطان خویش | ساعتی ترسان چو دزد ساعتی چون پاسبان | |||||
گه اسیر چار و پنج گه میان گنج و رنج | سود من بیروی تو بد زیان اندر زیان | |||||
ور تو ای استاسرا متهم داری مرا | روی زرد و چشم تر میدهد از دل نشان | |||||
رحم را سیلاب برد یا نکوکاری بمرد | ای زده تیر جفا ای کمان کرده نهان | |||||
ای همه کردی ولی برنگشت از تو دلی | ای جفا و جور تو به ز لطف دیگران | |||||
باری این دم رستهام با تو درپیوستهام | ای سبک روح جهان درده آن رطل گران | |||||
واخرم یک بارگی از غم و بیچارگی | سیرم از غمخوارگی منت غمخوارگان | |||||
مست جام حق شوم فانی مطلق شوم | پر برآرم در عدم برپرم در لامکان | |||||
جان بر جانان رود گوش و هوشم نشنود | بینی هر قلتبوز و چربک هر قلتبان | |||||
همچو ذره مر مرا رقص باره کردهای | پای کوبان پای کوب جان دهم ای جان جان | |||||
ای عجب گویم دگر باقیات این خبر | نی خمش کردم تو گوی مطرب شیرین زبان | |||||
اقتلونی یا ثقات ان فی قتلی حیات | و الحیات فی الممات فی صبابات الحسان | |||||
قد هدانا ربنا من سقام طبنا | قد قضی ما فاتنا نعم هذا المستعان | |||||
اقچلر در گزلری خوش نسا اول قشلری | الدر ریز سواری کمدر اول الپ ارسلان | |||||
نورکم فی ناظری حسنکم فی خاطری | ان ربی ناصری رب زد هذا القرآن | |||||
دب طیف فی الحشا نعم ماش قد مشا | قد سقانا ما یشا فی کأس کالجفان | |||||
ارفضوا هذا الفراق و اکرموا بالاعتناق | و ارغبوا فی الاتفاق و افتحوا باب الجنان | |||||
وقت عشرت هر کسی گوشه خلوت رود | عشرت و شرب مرا مینباید شد نهان | |||||
از کف این نیکبخت میخورم همچون درخت | ور نه من سرسبز چون میروم مست و جوان | |||||
چون سنان است این غزل در دل و جان دغل | بیشتر شد عیب نیست این درازی در سنان | |||||
فاعلاتن فاعلات فاعلاتن فاعلات | شمس تبریزی تویی هم شه و هم ترجمان |