دیوان شمس/من اگر مستم اگر هشیارم
ظاهر
من اگر مستم اگر هشیارم | بنده چشم خوش آن یارم | |||||
بیخیال رخ آن جان و جهان | از خود و جان و جهان بیزارم | |||||
بنده صورت آنم که از او | روز و شب در گل و در گلزارم | |||||
این چنین آینهای می بینم | چشم از این آینه چون بردارم | |||||
دم فروبستهام و تن زدهام | دم مده تا علالا برنارم | |||||
بت من گفت منم جان بتان | گفتم این است بتا اقرارم | |||||
گفت اگر در سر تو شور من است | از تو من یک سر مو نگذارم | |||||
منم آن شمع که در آتش خود | هر چه پروانه بود بسپارم | |||||
گفتمش هر چه بسوزی تو ز من | دود عشق تو بود آثارم | |||||
راست کن لاف مرا با دیده | جز چنان راست نیاید کارم | |||||
من ز پرگار شدم وین عجب است | کاندر این دایره چون پرگارم | |||||
ساقی آمد که حریفانه بده | گفتم اینک به گرو دستارم | |||||
غلطم سر بستان لیک دمی | مددم ده قدری هشیارم | |||||
آن جهان پنهان را بنما | کاین جهان را به عدم انگارم |