دیوان شمس/من از سخنان مهرانگیز

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(من از سخنان مهرانگیز)
  من از سخنان مهرانگیز دل پر دارم ز خواب برخیز  
  ای آنک رخ تو همچو آتش یک لحظه ز آتشم مپرهیز  
  شیرم ز تو جوش کرد و خون شد ای شیر به خون من درآمیز  
  با یارک خود بساز پنهان مستیز به جان تو که مستیز  
  تسلیم قضا شدم ازیرا مانند قضا تو تندی و تیز  
  بنگر که چه خون دل گرفتست بر گرد قبام چون فراویز  
  در خشم مکن تو چشم خود را وان فتنه خفته را مینگیز  
  خود خفته نماید و نخفتست آن نرگس پرخمار خون ریز