دیوان شمس/مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین
ظاهر
مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین | نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین | |||||
مطرب روح من تویی کشتی نوح من تویی | فتح و فتوح من تویی یار قدیم و اولین | |||||
ای ز تو شاد جان من بیتو مباد جان من | دل به تو داد جان من با غم توست همنشین | |||||
تلخ بود غم بشر وین غم عشق چون شکر | این غم عشق را دگر بیش به چشم غم مبین | |||||
چون غم عشق ز اندرون یک نفسی رود برون | خانه چو گور می شود خانگیان همه حزین | |||||
سرمه ماست گرد تو راحت ماست درد تو | کیست حریف و مرد تو ای شه مردآفرین | |||||
تا که تو را شناختم همچو نمک گداختم | شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین | |||||
من شبم از سیه دلی تو مه خوب و مفضلی | ظلمت شب عدم شود در رخ ماه راه بین | |||||
عشق ز توست همچو جان عقل ز توست لوح خوان | کان و مکان قراضه جو بحر ز توست دانه چین | |||||
مست تو بوالفضول شد وز دو جهان ملول شد | عشق تو را رسول شد او است نکال هر زمین | |||||
در تبریز شمس دین دارد مطلعی دگر | نیست ز مشرق او مبین نیست به مغرب او دفین |