دیوان شمس/مال است و زر است مکسب تن
ظاهر
مال است و زر است مکسب تن | کسب دل دوستی فزودن | |||||
بستان بیدوست هست زندان | زندان با دوست هست گلشن | |||||
گر لذت دوستی نبودی | نی مرد شدی پدید نی زن | |||||
خاری که به باغ دوست روید | خوشتر ز هزار سرو و سوسن | |||||
بر هم دوزید عشق ما را | بی منت ریسمان و سوزن | |||||
گر خانه عالم است تاریک | بگشاید عشق شصت روزن | |||||
ور می ترسی ز تیر و شمشیر | جوشن گر عشق ساخت جوشن | |||||
هم عشق کمال خود بگوید | دم درکش و باش مرد الکن |