دیوان شمس/سراندازان همیآیی نگارین جگرخواره
ظاهر
سراندازان همیآیی نگارین جگرخواره | دلم بردی نمیدانم چه آوردی دگرباره | |||||
فغان از چشم مکارت کز اول بود این کارت | که پاره پاره پیش آیی و بربایی دل پاره | |||||
برای ماه بیچون را کشیدی جور گردون را | مسلم گشت مجنون را که عاقل نیست این کاره | |||||
بیار آن جام پرآتش که تا ما درکشیمش خوش | به عشق روی آن مه وش برون از چرخ و استاره | |||||
بزن آتش به کشت من فکن از بام طشت من | که کار عشق این باشد که باشد عاشق آواره | |||||
اگر زخمی زنی از کین به قصد این دل مسکین | بزن که زخم بردارد چه باید کرد بیچاره | |||||
دلم شد جای اندیشه و یا دکان پرشیشه | بگو ای شمس تبریزی دلت سنگ است یا خاره |