دیوان شمس/ز مهجوران نمیجویی نشانی
ظاهر
ز مهجوران نمیجویی نشانی | کجا رفت آن وفا و مهربانی | |||||
در این خشکی هجران ماهیانند | بیا ای آب بحر زندگانی | |||||
برون آب ماهی چند ماند | چه گویم من نمیدانم تو دانی | |||||
کی باشم من که مانم یا نمانم | تو را خواهم که در عالم بمانی | |||||
هزاران جان ما و بهتر از ما | فدای تو که جان جان جانی | |||||
مرا گویی خمش نی توبه کردی | که بگذاری طریق بیزبانی | |||||
به خاک پای تو باخود نبودم | ز مستی و شراب و سرگرانی | |||||
به خاموشی به از خنبی نباشم | نمیماند می اندر خم نهانی | |||||
شراب عشق جوشانتر شرابی است | که آن یک دم بود این جاودانی | |||||
رخ چون ارغوانش آن کند آن | که صد خم شراب ارغوانی | |||||
دگر وصف لبش دارم ولیکن | دهان تو بسوزد گر بخوانی | |||||
عجب مرغابی آمد جان عاشق | که آرد آب ز آتش ارمغانی | |||||
ز آتش یافت تشنه ذوق آبش | کند آتش به آبش نردبانی |