دیوان شمس/ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده)
  ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده مخور تو بیش که ضایع کنی سراپرده  
  حیات خویش در آن لقمه گر چه پنداری ضمیر را سبل است آن و دیده را پرده  
  چرا مکن تو در این جا مگو چرا نکنم که چشم جان را گشته است این چرا پرده  
  طلسم تن که ز هر زهر شهد بنموده‌ست عروس پرده نموده‌ست مر تو را پرده  
  چو لقمه را ببریدی خیال پیش آید خیال‌هاست شده بر در صفا پرده  
  خیال طبع به روی خیال روح آید ز عقل نعره برآید که جان فزا پرده  
  دلا جدا شو از این پرده‌های گوناگون هلا که تا نکند مر تو را جدا پرده