دیوان شمس/رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی
ظاهر
رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی | دیده شدی نشان من گر نه که بینشانمی | |||||
سیمبرا نه من زرم لعل لبا نه گوهرم | جوهر زر نمودمی گر نه درون کانمی | |||||
لطف توام نمیهلد ور نه همه زمانه را | از هوس تو ای شکر همچو مگس برانمی | |||||
گلبن جان به عشق تو گفت اگر نترسمی | سوسن وار گشتمی سر همه سر زبانمی | |||||
گوید خلق عاقلی یک نفسی به خود بیا | گفتم اگر چنینمی یک نفسی چنانمی | |||||
سیم قبای ماه اگر لایق کوی تو بدی | من کمرش گرفتمی سوی تواش کشانمی | |||||
موج هوای عشق تو گر هلدی دمی مرا | آتشها بکشتمی چاره عاشقانمی | |||||
گر نه ز تیر غیرت او چشم زمانه دوختی | فاش و عیان به دست او بر مثل کمانمی | |||||
از تبریز و شمس دین رمز و کنایت است این | آه چه شدی که پیش او من شده ترجمانمی |