دیوان شمس/رجب بیرون شد و شعبان درآمد
ظاهر
رجب بیرون شد و شعبان درآمد | برون شد جان ز تن جانان درآمد | |||||
دم جهل و دم غفلت برون شد | دم عشق و دم غفران درآمد | |||||
بروید دل گل و نسرین و ریحان | چو از ابر کرم باران درآمد | |||||
دهان جمله غمگینان بخندد | بدین قندی که در دندان درآمد | |||||
چو خورشید آدمی زربفت پوشد | چو آن مه روی زرافشان درآمد | |||||
بزن دست و بگو ای مطرب عشق | که آن سرفتنه پاکوبان درآمد | |||||
اگر دی رفت باقی باد امروز | وگر عمر بشد عثمان درآمد | |||||
همه عمر گذشته بازآید | چو این اقبال جاویدان درآمد | |||||
چو در کشتی نوحی مست خفته | چه غم داری اگر طوفان درآمد | |||||
منور شد چو گردون خاک تبریز | چو شمس الدین در آن میدان درآمد |