دیوان شمس/در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
ظاهر
در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری | تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری | |||||
اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند | ز آنک از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشنتری | |||||
تا که سرو از شرم قدت قد خود پنهان کند | تا زبان اندرکشد سوسن که تو سوسنتری | |||||
وقت لطف ای شمع جان مانند مومی نرم و رام | وقت ناز از آهن پولاد تو آهنتری | |||||
چون فلک سرکش مباش ای نازنین کز ناز او | نرم گردی چون زمین گر از فلک توسنتری | |||||
زان برون انداخت جوشن حمزه وقت کارزار | کز هزاران حصن و جوشن روح را جوشنتری | |||||
زان سبب هر خلوتی سوراخ روزن را ببست | کز برای روشنی تو خانه را روشنتری |