دیوان شمس/درخت اگر متحرک بدی به پا و به پر

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(درخت اگر متحرک بدی به پا و به پر)
  درخت اگر متحرک بدی به پا و به پر نه رنج اره کشیدی نه زخمه‌های تبر  
  ور آفتاب نرفتی به پر و پا همه شب جهان چگونه منور شدی بگاه سحر  
  ور آب تلخ نرفتی ز بحر سوی افق کجا حیات گلستان شدی به سیل و مطر  
  چو قطره از وطن خویش رفت و بازآمد مصادف صدف او گشت و شد یکی گوهر  
  نه یوسفی به سفر رفت از پدر گریان نه در سفر به سعادت رسید و ملک و ظفر  
  نه مصطفی به سفر رفت جانب یثرب بیافت سلطنت و گشت شاه صد کشور  
  وگر تو پای نداری سفر گزین در خویش چو کان لعل پذیرا شو از شعاع اثر  
  ز خویشتن سفری کن به خویش ای خواجه که از چنین سفری گشت خاک معدن زر  
  ز تلخی و ترشی رو به سوی شیرینی چنانک رست ز تلخی هزار گونه ثمر  
  ز شمس مفخر تبریز جوی شیرینی از آنک هر ثمر از نور شمس یابد فر