دیوان شمس/توقع دارم از لطف تو ای صدر نکوآیین
ظاهر
توقع دارم از لطف تو ای صدر نکوآیین | درون مدرسه حجره به پهلوی شهاب الدین | |||||
پیاده قاضیم می خوان درون محکمه قاصد | و یا خود داعی سلطان دعاها را کنم آمین | |||||
بدین حیله بگنجانی در آن خانه ربابی را | که نامم را بگردانی نهی نامم فلان الدین | |||||
که خلقان صورت و نامند مثال میوه خامند | کی از جانشان خبر باشد که آن تلخ است یا شیرین | |||||
وگر حال آورد قاضی سماعش آرزو آید | رباب خوب بنوازم سماعی آرمش شیرین | |||||
ز آواز سماع من اقنجی هم شود زنده | سر از تربت برون آرد بکوبد پا کند تحسین | |||||
کفن را اندراندازد قوال انداز مستانه | از آن پس مردگان یک یک برون آیند هم در حین | |||||
عجب نبود که صورتها بدین آواز برخیزند | که صورتهای عشق تو درونت زنده شد می بین | |||||
ز مردم آن به کار آید کی زنده می شود در تو | و باقی تن غباری دان که پیدا می شود از طین | |||||
دلت را هر زمان نقشی تنت یک نقش افسرده | از آن افسردهای که تو بر آنی نهای با این | |||||
مرا گوید یکی صورت منم اصل غزل واگو | خمش کردم نشاید داد این خاتم به هر گرگین |