دیوان شمس/تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی
ظاهر
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی | نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی | |||||
جان منی و یار من دولت پایدار من | باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی | |||||
یا جهت ستیز من یا جهت گریز من | وقت نبات ریز من وعده و امتحان دهی | |||||
عود که جود میکند بهر تو دود میکند | شیر سجود میکند چون به سگ استخوان دهی | |||||
برگذرم ز نه فلک گر گذری به کوی من | پای نهم بر آسمان گر به سرم امان دهی | |||||
عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو | چون نشود ز تیر تو آنک بدو کمان دهی | |||||
در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری | خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی | |||||
جمله تن شکر شود هر که بدو شکر دهی | لقمه کند دو کون را آنک تواش دهان دهی | |||||
گشتم جمله شهرها نیست شکر مگر تو را | با تو مکیس چون کنم گر تو شکر گران دهی | |||||
گه بکشی گران دهی گه همه رایگان دهی | یک نفسی چنین دهی یک نفسی چنان دهی | |||||
مفخر مهر و مشتری در تبریز شمس دین | زنده شود دل قمر گر به قمر قران دهی |