دیوان شمس/به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین
ظاهر
به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین | نه بدان کیسه پرزر نه بدین کاسه زرین | |||||
بکشی اهل زمین را به فلک بانگ زند مه | که زهی جود و سماحت عجبا قدرت و تمکین | |||||
چو خیال تو بتابد چو مه چارده بر من | بگزد ساعد و اصبع ز حسد زهره و پروین | |||||
هله المنه لله که بدین ملک رسیدم | همه حق بود که می گفت مرا عشق تو پیشین | |||||
چو مرا بر سر پا دید به سر کرد اشارت | که رسید آنچ تو خواهی هله ایمن شو و بنشین | |||||
همه خلق از سر مستی ز طرب سجده کنانش | بره و گرگ به هم خوش نه حسد در دل و نی کین | |||||
نشناسند ز مستی ره ده از ره خانه | نشناسند که مردیم عجب یا گل رنگین | |||||
قدح اندر کف و خیره چه کنم من عجب این را | بخورم یا که ببخشم تو بگو ای شه شیرین | |||||
تو بخور چه بود بخشش هله که دور تو آمد | هله خوردم هله خوردم چو منم پیش تو تعیین | |||||
تو خور این باده عرشی که اگر یک قدح از وی | بنهی بر کف مرده بدهد پاسخ تلقین |