دیوان شمس/برآ بر بام و اکنون ماه نو بین
ظاهر
برآ بر بام و اکنون ماه نو بین | درآ در باغ و اکنون سیب می چین | |||||
از آن سیبی که بشکافد در روم | رود بوی خوشش تا چین و ماچین | |||||
برآ بر خرمن سیب و بکش پا | ز سیب لعل کن فرش و نهالین | |||||
اگر سیبش لقب گویم وگر می | وگر نرگس وگر گلزار و نسرین | |||||
یکی چیز است در وی چیست کان نیست | خدا پاینده دارش یا رب آمین | |||||
بیا اکنون اگر افسانه خواهی | درآ در پیش من چون شمع بنشین | |||||
همیترسم که بگریزی ز گوشه | برآ بالا برون انداز نعلین | |||||
به پهلویم نشین برچفس بر من | رها کن ناز و آن خوهای پیشین | |||||
بیامیز اندکی ای کان رحمت | که تا گردد رخ زرد تو رنگین | |||||
روا باشد وگر خود من نگویم | همیشه عشوه و وعده دروغین | |||||
از این پاکی تو لیکن عاشقان را | پراکنده سخنها هست آیین | |||||
زهی اوصاف شمس الدین تبریز | زهی کر و فر و امکان و تمکین |