دیوان شمس/بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیم
ظاهر
بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیم | زان سوی گردون عشق چرخ زنان آمدیم | |||||
بر سر میدان عشق چونک یکی گو شدیم | گه به کران تاختیم گه به میان آمدیم | |||||
عشق نیاز آورد گر تو چنانی رواست | ما چو از آن سوتریم ما نه چنان آمدیم | |||||
خواجه مجلس تویی مجلسیان حاضرند | آب چو آتش بیار ما نه بنان آمدیم | |||||
شکر که ناداشت وار از سبب زخم تو | چون که به جان آمدیم زود به جان آمدیم | |||||
شمس حق این عشق تو تشنه خون من است | تیغ و کفن در بغل بهر همان آمدیم | |||||
جز نمکت نشکند شورش تبریز را | فخر زمین در غمت شور زمان آمدیم |