دیوان شمس/بار دگر جانب یار آمدیم
ظاهر
بار دگر جانب یار آمدیم | خیره نگر سوی نگار آمدیم | |||||
بر سر و رو سجده کنان جمله راه | تا سر آن گنج چو مار آمدیم | |||||
نافه آهو چو بزد بر دماغ | دام گرفتیم و شکار آمدیم | |||||
دام بشر لایق آن صید نیست | پس تو بگو ما به چه کار آمدیم | |||||
پار دل پاره رفوی تو دید | بر طمع دولت پار آمدیم | |||||
ای همه هستی مکن از ما کنار | زانک ز هستی به کنار آمدیم | |||||
همچو ستاره سوی شیطان کفر | نفط زنانیم و شرار آمدیم | |||||
همچو ابابیل سوی پیل گبر | سنگ زنانیم و دمار آمدیم | |||||
باز چو بینیم رخ عاشقان | با طبق سیم نثار آمدیم |