دیوان شمس/ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو
ظاهر
ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو | از جغد چه اندیشی چون جان همایی تو | |||||
بخرام چنین نازان در حلقه جانبازان | ای رفته برون از جا آخر به کجایی تو | |||||
دادهست ز کان تو لعل تو نشانیها | آن گوهر جانی را آخر ننمایی تو | |||||
بس خوب و لطیفی تو بس چست و ظریفی تو | بس ماه لقایی تو آخر چه بلایی تو | |||||
ای از فر و زیبایی وز خوبی و رعنایی | جان حلقه به گوش تو در حلقه نیایی تو | |||||
ای بنده قمر پیشت جان بسته کمر پیشت | از بهر گشاد ما دربند قبایی تو | |||||
از دل چو ببردی غم دل گشت چو جام جم | وین جام شود تابان ای جان چو برآیی تو | |||||
هر روز برآیی تو بازیب و فر آیی تو | در مجلس سرمستان باشور و شر آیی تو | |||||
شمس الحق تبریزی ای مایه بینایی | نادیده مکن ما را چون دیده مایی تو |