دیوان شمس/ای گشته ز شاه عشق شهمات
ظاهر
ای گشته ز شاه عشق شهمات | در خشم مباش و در مکافات | |||||
در باغ فنا درآ و بنگر | در جان بقای خویش جنات | |||||
چون پیشترک روی تو از خود | بینی ز ورای این سماوات | |||||
سلطان حقایق و معانی | وز نور قدیم چتر و رایات | |||||
چون گشت عیان مجو کرامت | کز بهر نشان بود کرامات | |||||
تا ساحل بحر سیل پیداست | چون غرقه شود کجاست هیهات | |||||
ما مات توییم شمس تبریز | صد خدمت و صد سلام از مات |