دیوان شمس/ای همه سرگشتگان مهمان تو
ظاهر
ای همه سرگشتگان مهمان تو | آفتاب از آسمان پرسان تو | |||||
چشم بد از روی خوبت دور باد | ای هزاران جان فدای جان تو | |||||
چون فدا گردند جاویدان شوند | ز آنک اکسیر است جان را کان تو | |||||
گاو و بزغاله و بره گردون چرخ | باد ای ماه بتان قربان تو | |||||
ز آنک قربانها همه باقی شوند | در هوای عید بیپایان تو | |||||
در سرای عصمت یزدان تویی | بخت و دولت روز و شب دربان تو | |||||
ای خدا این باغ را سرسبز دار | در بهارستان بینقصان تو | |||||
تا ملایک میوه از وی میکشند | میچرند از نخل و سیبستان تو | |||||
این شکرخانه همیشه باز باد | پرنبات و شکر پنهان تو | |||||
آب این جو ای خدا تیره مباد | تا به هر سو میرود ز احسان تو | |||||
این دعا را یا رب آمین هم تو کن | ای دعا آن تو آمین آن تو | |||||
چنگ و قانون جهان را تارهاست | ناله هر تار در فرمان تو | |||||
من بخفتم تو مرا انگیختی | تا چو گویم در خم چوگان تو | |||||
ور نه خاکی از کجا عشق از کجا | گر نبودی جذبههای جان تو | |||||
خاک خشکی مست شد تر میزند | آن توست این آن توست این آن تو | |||||
دی مرا پرسید لطفش کیستی | گفتم ای جان گربه در انبان تو | |||||
گفت ای گربه بشارت مر تو را | که تو را شیری کند سلطان تو | |||||
من خمش کردم توام نگذاشتی | همچو چنگم سخره افغان تو |