دیوان شمس/ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی
ظاهر
ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی | گر دلشدهای چند پی نان و کبابی | |||||
آتش خور در عشق به مانند شترمرغ | اندر عقب طعمه چه شاگرد عقابی | |||||
لقمه دهدت تا کند او لقمه خویشت | این چرخ فریبنده و این برق سحابی | |||||
هین لقمه مخور لقمه مشو آتش او را | بیلقمه او در دل و جان رزق بیابی | |||||
آن وقت که از ناف همیخورد تنت خون | نی حلق و گلو بود و نه خرمای رطابی | |||||
آن ماهی چه خوردهست که او لقمه ما شد | در چشم نیاید خورش مردم آبی | |||||
از نعمت پنهان خورد این نعمت پیدا | زان راه شود فربه و زان ماه خضابی | |||||
گر ز آنک خرابت کند این عشق برونی | چون سنبله شد دانه در این روز خرابی | |||||
آن سنبله از خاک برآورد سر و گفت | من مردم و زنده شدم از داد ثوابی | |||||
خواهی که قیامت نگری نقد به باغ آی | نظاره سرسبزی اموات ترابی | |||||
ماییم که پوسیده و ریزیده خاکیم | امروز چو سرویم سرافراز و خطابی | |||||
بیحرف سخن گوی که تا خصم نگوید | کاین گفت کسان است و سخنهای کتابی |