دیوان شمس/ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی)
  ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی گر دلشده‌ای چند پی نان و کبابی  
  آتش خور در عشق به مانند شترمرغ اندر عقب طعمه چه شاگرد عقابی  
  لقمه دهدت تا کند او لقمه خویشت این چرخ فریبنده و این برق سحابی  
  هین لقمه مخور لقمه مشو آتش او را بی‌لقمه او در دل و جان رزق بیابی  
  آن وقت که از ناف همی‌خورد تنت خون نی حلق و گلو بود و نه خرمای رطابی  
  آن ماهی چه خورده‌ست که او لقمه ما شد در چشم نیاید خورش مردم آبی  
  از نعمت پنهان خورد این نعمت پیدا زان راه شود فربه و زان ماه خضابی  
  گر ز آنک خرابت کند این عشق برونی چون سنبله شد دانه در این روز خرابی  
  آن سنبله از خاک برآورد سر و گفت من مردم و زنده شدم از داد ثوابی  
  خواهی که قیامت نگری نقد به باغ آی نظاره سرسبزی اموات ترابی  
  ماییم که پوسیده و ریزیده خاکیم امروز چو سرویم سرافراز و خطابی  
  بی‌حرف سخن گوی که تا خصم نگوید کاین گفت کسان است و سخن‌های کتابی