دیوان شمس/ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی
ظاهر
ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی | حور را از دست داده از پی کمپیرکی | |||||
من گریبان میدرانم حیف میآید مرا | غمزه کمپیرکی زد بر جوانی تیرکی | |||||
پیرکی گنده دهانی بسته صد چنگ و جلب | سر فروکرده ز بامی تا درافتد زیرکی | |||||
کیست کمپیرک یکی سالوسک بیچاشنی | تو به تو همچون پیاز و گنده همچون سیرکی | |||||
میرکی گشته اسیر او گرو کرده کمر | او به پنهانی همیخندد که ابله میرکی | |||||
نی به بستان جمال او شکوفه تازهای | نی به پستان وفای آن سلیطه شیرکی | |||||
خود ببینی چونک بگشاید اجل چشمت ورا | رو چو پشت سوسمار و تن سیه چون قیرکی | |||||
نی خمش کن پند کم ده بند خواجه بس قوی است | میکشد زنجیر مهرش بیمدد زنجیرکی |