دیوان شمس/ای دلارام من و ای دل شکن
ظاهر
ای دلارام من و ای دل شکن | وی کشیده خویش بیجرمی ز من | |||||
از نظر رفتی ز دل بیرون نهای | ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن | |||||
جان من جان تو جانت جان من | هیچ کس دیدهست یک جان در دو تن | |||||
زندگیام وصل تو مرگم فراق | بینظیرم کردهای اندر دو فن | |||||
بس بجستم آب حیوان خضر گفت | بیوصالش جان نیابی جان مکن | |||||
غم نیارد گرد غمگین تو گشت | ور بگردد بایدش گردن زدن | |||||
جانها زان گرد تو گرددهمی | جان ادیم و تو سهیل اندر یمن | |||||
بهر تو گفتهست منصور حلاج | یا صغیر السن یا رطب البدن | |||||
شیر مست شهد تو گشت و بگفت | یا قریب العهد من شرب اللبن | |||||
پیش مستان تو غم را راه نیست | فکرت و غم هست کار بوالحسن | |||||
هر کی در چاه طبیعت مانده است | چارهاش نبود ز فکر چون رسن | |||||
چونک برپرید کاسد گشت حبل | چون یقینی یافت کاسد گشت ظن | |||||
همزبان بیزبانان شو دلا | تا به گفت و گو نباشی مرتهن |