دیوان شمس/ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان
ظاهر
ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان | وی حرص تو افزوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
از اسپک و از زینک پربادک و پرکینک | وز غصه بیالوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
در روده و سرگینی باد هوس و کینی | ای غافل آلوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
ای شیخ پر از دعوی وی صورت بیمعنی | نابوده و بنموده رو کم ترکوا برخوان | |||||
منگر که شه و میری بنگر که همیمیری | در زیر یکی توده رو کم ترکوا برخوان | |||||
آن نازک و آن مشتک آن ما و من زشتک | پوسیده و فرسوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
رخ بر رخ زیبایان کم نه بنگر پایان | رخسار تو فرسوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
گر باغ و سرا داری با مرگ چه پا داری | در گور گل اندوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
رفتند جهان داران خون خواره و عیاران | بر خلق نبخشوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
تابوت کسان دیده وز دور بخندیده | وان چشم تو نگشوده رو کم ترکوا برخوان | |||||
بس کن ز سخن گویی از گفت چه می جویی | ای بادبپیموده رو کم ترکوا برخوان |