دیوان شمس/این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده
ظاهر
این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده | صد هزاران کشتی از وی مست و سرگردان شده | |||||
مخلص کشتی ز باد و غرقه کشتی ز باد | هم بدو زنده شدهست و هم بدو بیجان شده | |||||
باد اندر امر یزدان چون نفس در امر تو | ز امر تو دشنام گشته وز تو مدحت خوان شده | |||||
بادها را مختلف از مروحه تقدیر دان | از صبا معمور عالم با وبا ویران شده | |||||
باد را یا رب نمودی مروحه پنهان مدار | مروحه دیدن چراغ سینه پاکان شده | |||||
هر که بیند او سبب باشد یقین صورت پرست | و آنک بیند او مسبب نور معنی دان شده | |||||
اهل صورت جان دهند از آرزوی شبهای | پیش اهل بحر معنی درها ارزان شده | |||||
شد مقلد خاک مردان نقلها ز ایشان کند | و آن دگر خاموش کرده زیر زیر ایشان شده | |||||
چشم بر ره داشت پوینده قراضه میبچید | آن قراضه چین ره را بین کنون در کان شده | |||||
همچو مادر بر بچه لرزیم بر ایمان خویش | از چه لرزد آن ظریف سر به سر ایمان شده | |||||
همچو ماهی میگدازی در غم سرلشکری | بینمت چون آفتابی بیحشم سلطان شده | |||||
چند گویی دود برهان است بر آتش خمش | بینمت بیدود آتش گشته و برهان شده | |||||
چند گشت و چند گردد بر سرت کیوان بگو | بینمت همچون مسیحا بر سر کیوان شده | |||||
ای نصیبه جو ز من که این بیار و آن بیار | بینمت رسته از این و آن و آن و آن شده | |||||
بس کن ای مست معربد ناطق بسیارگو | بینمت خاموش گویان چون کفه میزان شده |