دیوان شمس/این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
ظاهر
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده | پیغامبر عشق است ز محراب رسیده | |||||
آورده یکی مشعله آتش زده در خواب | از حضرت شاهنشه بیخواب رسیده | |||||
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده | بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده | |||||
این کیست بگویید که در شهر جز او نیست | شاهی به در خانه بواب رسیده | |||||
این کیست چنین خوان کرم باز گشاده | خندان جهت دعوت اصحاب رسیده | |||||
جامی است به دستش که سرانجام فقیر است | زان آب عنب رنگ به عناب رسیده | |||||
دلها همه لرزان شده جانها همه بیصبر | یک شمه از آن لرزه به سیماب رسیده | |||||
آن نرمی و آن لطف که با بنده کند او | زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده | |||||
زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است | یک نغمه تر نیز به دولاب رسیده | |||||
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق | از بهر گشاییدن ابواب رسیده | |||||
ای مرغ دل ار بال تو بشکست ز صیاد | از دام رهد مرغ به مضراب رسیده | |||||
خاموش ادب نیست مثلهای مجسم | یا نیست به گوش تو خود آداب رسیده |