دیوان شمس/اگر درد مرا درمان فرستی
ظاهر
اگر درد مرا درمان فرستی | وگر کشت مرا باران فرستی | |||||
وگر آن میر خوبان را به حیلت | ز خانه جانب میدان فرستی | |||||
وگر ساقی جان عاشقان را | میان حلقه مستان فرستی | |||||
همه ذرات عالم زنده گردد | چو جانم را بر جانان فرستی | |||||
وگر لب را به رحمت برگشایی | مفرح سوی بیماران فرستی | |||||
به دربان گفتهای مگذار ما را | مرا هر دم بر دربان فرستی | |||||
منم کشتی در این بحر و نشاید | که بر من باد سرگردان فرستی | |||||
همیخواهم که کشتیبان تو باشی | اگر بر عاشقان طوفان فرستی | |||||
مرا تا کی مها چون ارمغانی | به پیش این و پیش آن فرستی | |||||
دل بریان عاشق باده خواهد | تو او را غصه و گریان فرستی | |||||
یکی رطلی گران برریز بر وی | از آن رطلی که بر مردان فرستی | |||||
دل و جان هر دو را در نامه پیچم | اگر تو نامه پنهان فرستی | |||||
تو چون خورشید از مشرق برآیی | جهان بیخبر را جان فرستی | |||||
چه باشد ای صبا گر این غزل را | به خلوتخانه سلطان فرستی |