پرش به محتوا

دیوان شمس/اگر خواهی مرا می در هوا کن

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(اگر خواهی مرا می در هوا کن)
  اگر خواهی مرا می در هوا کن وگر سیری ز من رفتم رها کن  
  نیم قانع به یک جام و به صد جام دوساله پیش تو دارم قضا کن  
  بده می گر ننوشم بر سرم ریز وگر نیکو نگفتم ماجرا کن  
  من از قندم مرا گویی ترش شو تو ماشی را بگیر و لوبیا کن  
  سر خم را به کهگل هین مبندا دل خم را برآور دلگشا کن  
  مرا چون نی درآوردی به ناله چو چنگم خوش بساز و بانوا کن  
  اگر چه می زنی سیلیم چون دف که آوازی خوشی داری صدا کن  
  چو دف تسلیم کردم روی خود را بزن سیلی و رویم را قفا کن  
  همی‌زاید ز دف و کف یک آواز اگر یک نیست از همشان جدا کن  
  حریف آن لبی ای نی شب و روز یکی بوسه پی ما اقتضا کن  
  تو بوسه باره‌ای و جمله خواری نگیری پند اگر گویم سخا کن  
  شدی ای نی شکر ز افسون آن لب ز لب ای نیشکر رو شکرها کن  
  نه شکر است این نوای خوش که داری نوای شکرین داری ادا کن  
  خموش از ذکر نی می باش یکتا که نی گوید که یکتا را دو تا کن