دیوان شمس/الیوم من الوصل نسیم و سعود
ظاهر
الیوم من الوصل نسیم و سعود | الیوم اری الحب علی العهد فعودوا | |||||
رفتهست رقیب و بر آن یار نبود او | بیزحمت دشمن دم عشاق شنود او | |||||
یا قلب ابشرک به وصل و رحیق | ما فاتک من دهرک الیوم یعود | |||||
شکر است عدو رفته و ما همدم جامیم | ما سرخ و سپید از طرب و کور و کبود او | |||||
یا حب حنا نیک تجلیت بوصل | الروح فدا روحک بالروح تجود | |||||
ما را که برای دل حساد جفا گفت | امروز چو خلوت شد ما را بستود او | |||||
هذا قمر قد غلب الشمس بنور | من طالعه الیوم علی الشمس یسود | |||||
امروز نقاب از رخ خود ماه برانداخت | بر طلعت خورشید و مه و زهره فزود او | |||||
ما اکثر ما قد خفض العیش به هجر | للعیش من الیوم نهوض و صعود | |||||
پیوسته ز خورشید ستاند مه نو نور | این مه که به خورشید دهد نور چه بود او | |||||
یا قلب تمتع و طب ان شکورا | الحب شفیق لک و الله ودود | |||||
این دم سپه عشق چه خوش دست گشادند | چون یک گره از طره پربند گشود او | |||||
الحب الی المجلس والله سقانا | و السکر من القهوه کالدهر ولود | |||||
آن غم که ز عشاق بسی گرد برآورد | بیرون ز در است این دم و از بام فرود او | |||||
الیوم من العیش لقاء و شفا | الیوم من السکر رکوع و سجود | |||||
آن ساغر لاغرشده را داروی دل ده | دیر است که محروم شد از ذوق وجود او | |||||
یا قوم الی العشق انیبوا و اجیبوا | لما کتب الله علی العشق خلود | |||||
امروز صلا میزند این خفته دلان را | آن عشق سماوی که نخفت و نغنود او | |||||
العشق من الکون حیات و لباب | و العیش سوی العشق قشور و جلود | |||||
هر دوست که از عشق به دنیات کشاند | خود دشمن تو او است یقین دان و حسود او | |||||
لا تنطق فی العشق و یکفیک انین | فالمخلص للعاشق صبر و جحود | |||||
بس کن تو مگو هیچ که تا اشک بگوید | دل خود چو بسوزد بدهد بوی چو عود او |