دیوان شمس/از ما مرو ای چراغ روشن
ظاهر
از ما مرو ای چراغ روشن | تا زنده شود هزار چون من | |||||
تا بشکفد از درون هر خار | صد نرگس و یاسمین و سوسن | |||||
بر هر شاخی هزار میوه | در هر گل تر هزار گلشن | |||||
جان شب را تو چون چراغی | یا جان چراغ را چو روغن | |||||
ای روزن خانه را چو خورشید | یا خانه بسته را چو روزن | |||||
ای جوشن را چو دست داوود | یا رستم جنگ را چو جوشن | |||||
خورشید پی تو غرق آتش | وز بهر تو ساخت ماه خرمن | |||||
نستاند هیچ کس بجز تو | تاوان بهار را ز بهمن | |||||
از شوق تو باغ و راغ در جوش | وز عشق تو گل دریده دامن | |||||
ای دوست مرا چو سر تو باشی | من غم نخورم ز وام کردن | |||||
روزی که گذر کنی به بازار | هم مرد رود ز خویش و هم زن | |||||
وان شب که صبوح او تو باشی | هم روح بود خراب و هم تن | |||||
ترکی کند آن صبوح و گوید | با هندوی شب به خشم سن سن | |||||
ترکیت به از خراج بلغار | هر سن سن تو هزار رهزن | |||||
گفتی که خموش من خموشم | گر زانک نیاریم به گفتن | |||||
ور گوش رباب دل بپیچی | در گفت آیم که تن تنن تن | |||||
خاکی بودم خموش و ساکن | مستم کردی به هست کردن | |||||
هستی بگذارم و شوم خاک | تا هست کنی مرا دگر فن | |||||
خاموش که گفت نیز هستی است | باش از پی انصتواش الکن |