دیوان شمس/از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله
ظاهر
از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله | آن دلبرم درآمد در کف یکی پیاله | |||||
افکند در سر من آنچ از سرم برآرد | نو کرد عشق ما را باده هزارساله | |||||
میگشت دین و کیشم من مست وقت خویشم | نی نسیه را شناسم نی بر کسم حواله | |||||
من باغ جان بدادم چرخشت را خریدم | بر جام مینبشتم این بیع را قباله | |||||
ای سخره زمانه برهم بزن تو خانه | کاین کاله بیش ارزد وآنگه چگونه کاله | |||||
بربند این دهان را بگشا دهان جان را | بینی که هر دو عالم گردد یکی نواله | |||||
نپذیرد آن نواله جانت چو مست باشد | سرمست خد و خالش کی بنگرد به خاله | |||||
جانهای آسمانی سرمست شمس تبریز | بگشای چشم و بنگر پران شده چو ژاله |