دیوان شمس/آورد خبر شکرستایی

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(آورد خبر شکرستایی)
  آورد خبر شکرستایی کز مصر رسید کاروانی  
  صد اشتر جمله شکر و قند یا رب چه لطیف ارمغانی  
  در نیم شبی رسید شمعی در قالب مرده رفت جانی  
  گفتم که بگو سخن گشاده گفتا که رسید آن فلانی  
  دل از سبکی ز جای برجست بنهاد ز عقل نردبانی  
  بر بام دوید از سر عشق می‌جست از این خبر نشانی  
  ناگاه بدید از سر بام بیرون ز جهان ما جهانی  
  دریای محیط در سبویی در صورت خاک آسمانی  
  بر بام نشسته پادشاهی پوشیده لباس پاسبانی  
  باغی و بهشت بی‌نهایت در سینه مرد باغبانی  
  می‌گشت به سینه‌ها خیالش می‌کرد ز شاه دل بیانی  
  مگریز ز چشمم ای خیالش تا تازه شود دلم زمانی  
  شمس تبریز لامکان دید برساخت ز لامکان مکانی