دیوان شمس/آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده
ظاهر
آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده | فردا از او ببینی صد حور رو گشاده | |||||
بنگر به شهوت خود سادهست و صاف بیرنگ | یک عالمی صنم بین از ساده ای بزاده | |||||
زنبور شهد جانت هر چند ناپدید است | شش خانههای او بین از شهد پر نهاده | |||||
اندازه تن تو خود سه گز است و کمتر | در خان خود تو بنگر از نه فلک زیاده | |||||
تا چند کاسه لیسی این کوزه بر زمین زن | برگیر کاه گل را از روی خنب باده | |||||
سجاده آتشین کن تا سجده صاف گردد | آتش رخی برآید از زیر این سجاده | |||||
آید سوارگشته بر عشق شمس تبریز | اندر رکاب آن شه خورشید و مه پیاده |