دکتر فاستوس/صحنه ۸

از ویکی‌نبشته
دکتر فاستوس از کریستوفر مارلو
ترجمهٔ لطفعلی صورتگر

صحنهٔ هشتم – قصر دوک ونهولت

صحنهٔ هشتم

قصر دوک ونهولت، دوک و دوشس و فاستوس. مفیس‌تافلیس و ملازمان

دوک - دکتر، باور کنید که این تفریحاتی که فراهم کردید فوق‌العاده مایه مسرت بود.

فاستوس - جناب لرد. من هم از اینکه توانسته‌ام خدمتی کرده باشم مسرورم. اما شما مادام (خطاب به دوشس) مثل اینست که از این تفریحات خوشتان نیامده، شنیده‌ام که زنان همیشه هوس تنقلات دارند. بفرمائید چه میل دارید تا برایتان حاضر کنم؟

دوشس - متشکرم آقای دکتر، می‌بینم که بپاس ادب می‌خواهید وسیله خشنودی مرا فراهم کنید. من هم از شما چیزی را که بسیار آرزوی آن را دارم پنهان نمی‌کنم. اگر حالا تابستان بود و زمستان و یخ‌بندان نبود هیچ چیزی را بیش از یک خوشهٔ انگور دوست نداشتم.

فاستوس - مادام این که حاجت مهمی نیست (در کناری به مفیس‌تافلیس) زود برو. (مفیس‌تافلیس خارج می‌شود اگر چیز مهم‌تری هم می‌خواستید برای انجام میل شما آن را فراهم می‌کردم.

(مفیس‌تافلیس با خوشهٔ انگور وارد می‌شود، فاستوس انگور را بدون اینکه دیگران ببینند از او می‌گیرد)

فاستوس - انگور حاضر است مادام. خواهشمندم میل بفرمائید ببینید چطور است.

دوک - باور کنید که این هنر بیش از سایر کارهای شما مرا به تعجب انداخته است زیرا حالا زمستان است و ما در وسط یخ‌بندان هستیم. این انگورها را از کجا بدست آوردید؟

فاستوس - جناب اجل، سال بر روی دو نیمکرهٔ شمالی و جنوبی قسمت می‌شود و وقتی اینجا زمستان است در نقاطی که در نیمکرهٔ دیگر واقع هستند مثل هندوستان و کشورهای خاوردور تابستان است. من بوسیله روحی که در اختیار خود دارم این انگور را از آن کشورها بدست آوردم. بفرمائید ببینم مادام مزهٔ انگورها چطور بود؟

دوشس - من تاکنون انگوری باین شیرینی و شادابی نچشیده بودم.

فاستوس - متشکرم مادام. (پرده می‌افتد)