پرش به محتوا

در خدمت و خیانت روشنفکران/ضمیمهٔ چهارم

از ویکی‌نبشته
در خدمت و خیانت روشنفکران از جلال آل‌احمد
ضمیمهٔ چهارم: تصور «نخبهٔ حقیقی» در علم‌الاجتماع و تاریخ

ضمیمه چهارم

لویی ماسینیون


تصور «نخبۀ حقیقی» در علم الاجتماع و تاریخ

برداشت سودمند و به کار بردنی تصور «نخبۀ حقیقی» به آن درجه از حقیقت بستگی دارد که به شخص منفرد در قبال گروهی که بدان تعلق دارد، نسبت داده می شود. آیا این شخص منفرد بدون آنکه اصالتی از خود داشته باشد همين يك فرد از نوع خود به شمار می آید؛ برخی از عالمان علم الاجتماع که در نظرشان نخبة حقيقی يك گروه اجتماعی، چیزی نیست جز از نتیجه تصادفی معدل های آماری که به واسطه تکرار به صورت ملاک در آمده است ،حکم داده اند (به موجب حکم قطعی بولژمان). اما چنین حکمی همانا نخبۀ حقیقی را از همۀ خصائص راستین او باز می دارد چرا که این حکم، هر يك از افراد نخبه را با روابط برونی موجود در سلسله مراتب که موجب افتراق اوست، یکی می گیرد. و اگر چنین باشد شخصیت هر فرد نخبه از میان می رود و با از میان رفتن آن همانا سودمندی آن تصور که پیشنهاد خود کردیم محو خواهد شد.

پس به گمان من علم الاجتماع باید از این حد بگذرد و تصوری از نخبه حقیقی به صورت حاصل تجربه در نظر گیرد که از طریق تحقیق در روان شناسی گروه بدست آمده است. میان مردمان گونه ای نابرابری هست: در هر عصر و در هر گروه اقلیتی موجود است. افراد این اقلیت به واسطه جبر تاریخ، یا براثر نشاط حیات اجتماعی، و فعال بودن نیروی اقناع ایشان، به یکدیگر بستگی داشته و از هم پراکنده اند. در کتاب «جامعه» داستان مردی را می خوانیم که چون شهر در خطر افتاد توانائی نشان می دهد که همه چیز را از خطر برهاند و چون تندباد خطر فرو می نشیند بار دیگر به گوشۀ گمنامی می خزد. آیندگان هماره سپاسگزار این مردان برتر و این جنبانندگان و تندروان و مخترعان و کاشفان بوده اند. اینان همان کسانند که او گوست کنت در بنای پایدار فلسفۀ اصالت وضع خود ایشان را بزرگ مردان خوانده است و همیشانند که در این روزگار سازمان فرهنگ و دانش و هنر ملل متحد به بزرگداشت ایشان برخاست. اما بزرگداشت این مردان همراه شهرهای این جهانی که با اختراع تصادفی خود موجب عظمت آنها شده اند، بی اندک توجهی به شخصیت راستین ایشان از میان می رود و به گونه همان بیماری همه گیر که آن اختراع نابود کرد، ناپدید می شود. راستی آن است که این افراد شاخص جریان اضمحلال را به واسطه افزون کردن زیاده برحد تمایز و رویش شهرها و مدنیت های این جهانی تسریع کرده اند. این افراد شاخص توانسته اند تن های خود را در برابر رنج های، بیماری در امان نگاه دارند، اما با همین کار در تباهی جان پناه خود تعجیل روا داشته اند. می دانیم که در برخی دین ها، سخن از خداوندان روح بزرگ رفته است. هندوان ایشان را مهاتما و اعراب ابدال و مسیحیان قدیس خوانده اند، اما این نامگذاری مربوط به دوران پس از مرگ این خداوندان روح بزرگ است که در زمان حیات، همان در گمنامی بسر می برند. پس اگر شهرت پس از مرگ باعث نامبرداری ایشان شود نه به سبب زندگی پس از مرگ است، که هنوز هم پیروان آئین زندگی جان جدا از تن، و پرستندگان همه چیز به صورت خدا با یقین کامل، آن را به اثبات نرسانده اند، بل که به خاطر خصیصه تعویذ است، یا به عبارت دیگر اینگونه کسان خاص زمان بخصوص حیات خود نیستند بل که به صورت جزوی از يك رشته ناگسسته در می آیند و با آن مهر بی کرانه که به جهان می ورزند گواه راستین کارگر بودن راه و روش های روحانی در بهبود اوضاع فاسد اجتماعی و سیاسی می شوند.

اما چگونه می توان این ادعا را ثابت کرد؟ چگونه می توان ثابت کرد که هر نخبۀ حقیقی، نوع بشر گونه ای تعویذ است؟ تاریخ نویسان بطور کلی محلی به این موضوع نگذارده اند. مکاتب تاریخ عادی ما در حد نزديك به تمام، حاصل دست طبقه منشیان است، که بیشتر با کارهای مالی سر و کار داشته اند و در نظرشان ستایش رسمی وقایع نگار مزدور، با بهتان غیر مستقیم تذکره نویسان خیالباف، از يك قماش است. صورت دقیق جلسات مجلس، و گزارش کار کرد مرکز سازمان کسب خبر، چندان تفاوتی با شكلك سازی و هجوخوانی اقلیت مجلس ندارد. و به همین جهت است که همینکه حزب پیروان مارکس قدرت را بدست گیرد تاریخی رسمی برای حفظ منافع سیاسی خود جعل می کند که از آن هر دو بدتر است. همچنان که عده ای از دانشمندان فلسفه تاریخ در زمان ما، چون از تاریخ بدان معنی که باز گفتیم دلسرد شدند، ذکر گذشت وقایع را به صورت دستگاه قیاسی خود ساخته بر اساس ریاضی بدل می کنند. بدینگونه است که این گروه فی المثل سیر صعودی اجتماعی اطرافیان قیصر رومی یا ناپلئون بونا پارته را به تعبیری توضیح می کنند که بر مردم آن روزگاران مفهوم نیست. و چون نوبت به پایه گذاران دستگاه قیاسی جدید برسد توضیح گروه قبلی را پس می زنند و خود می کوشند تکامل نوع بشر را توضیح دهند، در حالی که می توانند به انگار سی. جی. یونگ مبنی بر وجود افراد شاخص میان ابنای بشر تکیه زنند كه يك بروز آن با عروج ناگهانی قیصر رومی یا ناپلئون بوناپارته همزمان بوده است.

کوشش شگرف آرنولد توین بی در تعبیری که از تاریخ جهان کرده است از خطای اهل قیاس برکنار نمانده است. به همین جهت جامعه شناسان بر او خرده گرفته اند که قدرت بیکران دانشمند اهل تجزیه آزمایشگاهی را باور داشته است بی آنکه خود آزمایشگاه را به کار گرفته باشد و وقایع را به صورت و برحسب اصطلاحات فنی توضیح کرده است که حقیقت را از او می پوشانند به همانگونه که حسابرسان صورت حساب شرکت ها را به دقت وارسی و نشر می کنند و باز هم از چشم خلق پوشیده است. اعتقاد اهل باطن نیز مقبول تر که هیچ، شاید مسخره تر باشد که فرمانروایی گروهه علی الاطلاق را می پذیرند، اما نه از جانب اهل فن نخبه حقیقی که از جانب کهنه لاما که در غارهای تبت ساکنند.

اکنون بازگردیم به مورخان. در فرادهش مردم سامی میلی تند به تبدیل تاریخ بشری به خصایص اعداد موجود است. تصور نخبه حقیقی در این فرادهش همانا واقعیت ساده ای است در علم الاعداد. آن رستاخیز اخیار که در مکاشفات یوحنا می بینیم هر آینه از طریق اعداد نزد یکتای یگانه جمع آمده است: عدد چهار (چهار حیوان اناجیل) وعدد دوازده (دوازده داور دوازده سبط بنی اسرائیل و ۱۴۴۰۰۰ اخیار بنی اسرائیل). اصطلاح رستاخیز خود راجع است بر قومی که از آن پیشتر بدان گونه گروه گروه شده اند و گروهه شدن ایشان برحسب تعداد، بر پایه چگونگی ترکیب سلسلهٔ ترتیب ایشان استوار است و اسلام که به بهترین وجهی عناصر کهن اندیشۀ سامی را محفوظ داشته است، در مفهوم اقوام محصای خود نظریاتی درباره نخبۀ حقیقی پدید آورده است. مراد از این مفهوم جمع آمدن گروهی از مردم به حکم صدفه بر مصلا نیست که حرکات مشابه انجام دهند یا به تلاوت قرآن پردازند. غرض از آن مردمی است که اجتماع ارادی ایشان تا آن حد افزوده می شود که به عدد گروهه بالغ می گردد[۱] و به قول هربارت به حد ادراك و عدم ادراک می رسد یا گفتی به جایی می رسد که يك پاى بر آستانه آگاهی دارد و يك پای بر وساده ناآگاهی و کم آن مؤید کیف آن و بازگویی آن کلفت را که باری تعالی نهاده بازگونه کرده است[۲] و همین تعدد از طریق تکرار بدانجا می رسد که پای از درگاه استشعار به درون می نهد و در باره موجد الهام بخش خود نعره یا حق یا حق می کشد.

از همین منوال است که گفته اند عمر سی و هشتمین نفر از نخستین گروه چهل نفری جدید الاسلام بود که از خفا به در آمدند و بی پروا نماز گزاردند[۳]. و هم امروز نیز در یکی از شهرهای سوریه رسم است که چون پیروان نصیریه (به تصغیر) به چهل تن رسند نو رسیدگان را به حلقه جدید فرستند (و چهل تن تعداد شهیدان سباستیه نیز هست که پیش فرمانیان فرقه بازیلی یونان بودند – پیش از آنکه آن فرقه پدید آید). و در این ملاعبه با اعداد جالب توجه است که تعداد پهلوانان نخبة جدعون عبرانی ۳۱۳ بود همچنانکه شماره فاتحان غزوة بدر ۳۱۳ بود و در خبر است که پیروان مهدی قائم آنگاه که فرا رسد ۳۱۳ تن خواهند بود.

اینگونه اعداد، رمزی تنها حاکی از حضور همزمان گروهی خاص نیست که نشان از در آن همزمان بودن مؤکد است. بنا به نص صریح قرآن مجید (آیه ۲۴ سوره ۱۸) تعداد سال هایی که هفت تن اصحاب کهف، خواب بودند ۳۰۹ است[۴] که در آن مدت به عنایت الهی به درجه کمال رسیدند. و همچنین است در نظر شیعه[۵] مدت خفای ایشان تا قیام منجر به فتح مهدی فاطمی در شمال آفریقا (مصر).

این بهر بهر کردن تاریخ بشر آن مفهوم را که افلاطون در طیمائوس بیان کرده[۶] تعدیل می کند و تاریخ جهان را به صورت دنباله ای از يك جنس و بی انتها در می آورد، که بازتاب ساده ای است از رجعت ابدی ادوار کواکب متواصل با تقارن و تقابل آن کواکب، و باز این بهر بهر کردن تاریخ بشر گونه ای تشخص و گونه ای پیشرفت بازگشت ناپذیر بدان ارزانی می دارد که در لحظات گرفتاری با فشردگی همراه است و این لحظات چنانند که گوئی بر يك خط منحنی جای جای نقاط منفرد نهاده اند. این متن، نسجی الیاف دار می بافد از وقایع هموار در پارچه ای، بود آن همه اعداد اصم یا اول یا سلسله به گونه ارقام مسلسل فیبوناچی (١-١-٢-٣-٥-۸-۱۳-۲۱...) «براوه» هنگام پدید آوردن دانش گلبرگ شماری به اثبات رساند که همان ارقام مسلسل فیبوناچی به ترتیب، نمودار آهنگ رشد ساقه گیاهان است. بحران های رشد و رنج های ناشی از درد زایمان بشریت با برون جستن نخبۀ حقیقی از میان جمع مردم مقارن می شود و این نخبه حقیقی با مهرورزی خاص ارواح، متعالی با استشعار هر بارتی خود را بدل درد و رنج همگان می سازد[۷]. این بنده این نکته را در مورد سرنوشت (و مدعویت) ماری آنتوانت انجامين شاهزن فرانسه باز نموده است.

در نحوه تفکر قوم سامی این کشش تند به سوی یگانگی را می توان در خصیصه بلا اختلاف الفبای عربی بازیافت که در آن هر حرف هم رمز عددی است هم جزوی از نامی. روش خواص عددی در آن واحد روش تسمیه نیز هست. فی المثل سال ۲۹۰ هجری که معادل سال ۹۰۲ میلادی است نام دو زن را که در عالم اسلام واجد اهمیت آن جهانی فراوانی هستند بر می انگیزد: یکی مریم مادر عیسی ( م + ر + ی + م = ۴۰ + ۲۰۰ + ۱۰ + ۴۰ = ۲۹۰) و دیگر فاطر که نام ولادت فاطمه دخت پیامبر اسلام وجده فاطمیان مصر (ف + + + ط + ر = ۸۰ + ۱ + ۹ + ۲۰۰ ۲۹۰). تعادل ارزش عددی این دو نام برای فاطمیان توطئه چین بدین معنی بود که زمان سرکشی فرا رسیده است: یعنی مریم در شرف آن بود که عیسی را برای بازگشت به جهان و فتح سراسر آن به صورت مهدی بن فاطمه دوباره احیا کند و روح مریم در دور محمدی احیا شود. آن سرکشی به وقوع پیوست و در سال ۳۰۹ هجری منجر به اعلام خلافت فاطمی گردید که پس از مدتی حکومت در مهدیه، شهر قاهره را بنا و پایتخت را بدان نقل کرد.

همین کشش میان اقوام غیر سامی در نامگذاری نوزاد باز مانده است. پدر و مادر نوزاد بدان امید که چیزی از نخبه رؤیائی ایشان به وجود كودك راه یابد، نام قهرمانی جنگی یا ستاره تئاتر بر او می نهند و اعتقاد دارند که پس از افول سریع شهرت آن کس که نامش را بر كودك نهاده اند خود كودك باقی خواهد ماند هر چند چیزی از آن شهرت با او نماند. «پیرژانه» همواره به ما می گفت که شرط رسيدن علم الاجتماع به حقیقت آن است که عالم اندکی به درون خود بنگرد و از طریق مراقبه آنچنان در زندگی دیگران شريك شود که وضع ایشان را علانیه ببیند. سواد مردم بدان قصد که بر خود وقوف یابند و به سرنوشت خود برسند ناگزیرند دست به دامان آن کسان شوند که با گذشت سال ها نامشان و یادشان پایدار است، همچنانکه کلیسای دخمه های، روم نام های پیامبران را که در دعای میت تلقین می شود از فرقه اسنی به عاریت برده است و این کلیسا خود يك نخبه حقیقی بود. هم «فریزر» در کتاب «خدای محتضر» هم «دو مزیل» در تحقیقاتی که درباره نخستین پادشاهان روم معمول داشته است اشتباهاتی را که زاییده ناچیز انگاشتن این کشش است هر قدر هم که این کشش بی ارزش باشد باز نموده اند. و تحقیقاتی که در دانش تأثیر مغز بر ماده انجام شده است از قبیل تحقیقات «گوتهارد بوث» نشان می دهد که چگونه آنان که جان هاشان یکی است به گونۀ کو اكب دريك مجمع الكواكب در دنج مطلوب گرد می آیند و تازه در اجتماع، بی اثر نیز نیستند.

حفظ رابطه اخلاقی حقیقی اعضای گروه با کل گروه به خاطر آسایش و سلامت گروه تنها با وجود نخبه امکان پذیر است. در این مورد پروفسور «بنديك» در این اواخر مطالعه بسیار جالب دقتی دربارۀ نخبه های حقیقی در جامعه کنونی امریکا بعمل آورد. بر اثر این مطالعه، وی امکان آن را موجود دید که نشان دهد؛ اگر کسی از فلان و بهمان گروه برون آید و در زندگی دستگاه حاکم (اجرائی و قانونگذار و قضائی) راه یابد، بدقت چه اثری بر سبك لباس با هنر طبقات مختلف خواهد گذارد. نکته دیگری که همچنان موضوع فوق بنظر رسید آن اثر کوثری یا تزکیه است که نخبۀ حقیقی بر این گروه ها گذارده است و این نخبه با قدرتی پهلوانی آنچه را این گروه ها ترازوی صحیح سنجش ارزش های شغل در برابر قصور دستگاه جزوی جامعه می انگارند حفظ کرده است.

به قول ریاضی دانان هیچ کلی بدون اجزا نیست. در مورد فوق اجزا پیشتر از کل پدید می آیند بدانگونه که مقدار، زمان و مکانآ ماده را محدود می کند. هیچ دسته اجتماعی را نمی توان بدون مدخلیت مفهوم گروه کارکن یا عامل سازمان ده تحت مطالعه قرار داد. و این امر را در صورتی می توان درك كرد كه قبلاً فرض شود نخبۀ حقیقی دست کم بطور خفیه در این گروه مؤثر است.

اما وضع این انگاره فلسفی بس نیست. تصور نخبۀ حقیقی را بدون مراجعه به ملاحظات تاریخ بشری نمی توان دریافت. اکنون چنین بینگاریم که عددی داریم که شاید ثابت و محدود یا به قول یونگ شاخص باشد و ما بتوانیم توده مفاهیم جهانی را آنگونه که نویسندگان توده از قبیل «ارنه تامپسون» صورت برداشته اند بر این عدد بدل کنیم. این عدد محدود تعداد اوضاع و احوال سخت گیرای زندگی است که در حدود اجتماعی مفروض، اثر کوثری یا تزکیه نفس دارد. نخبه از این احوال بحرانی خبر می شود و در حاصل آن بحران ها، شمه ای از شخصیت قاطع خود را برتر و بالاتر از طرح های تعبدی و خود ساخته فرضیات تاریخی می یابد. با چنین عمل قهرمانی است که نخبه وجود خود را آشکار می سازد و این عمل قهرمانی هر گونه و هر چیز که هست چونان محوری است که چیزهای دیگر گرد آن می گردد و ارزش انتقالی و عبور از جامعه را دارد یا عملی است که می تواند سواد مردم را بالاتر برد و به اعمال ناشی از غرض خاص به گونه سلسله اعداد (فضایل سود آور - اعمال مزدورانه - هواجس سافل - گناهان شرم آور)ارزش بخشد. نخبه قهرمان تنها به واسطۀ رنجی که با مهرورزی براستی رهاننده خود به عالم هستی می کشد با این سلسله اعمال بستگی دارد.

در اینجا فقط يك چنین عملی را به معانیه می خوانم. نمونه را در قربانی ابراهيم بجوییم. محمد بنیانگذار اسلام این قربانی را به عنوان مثال شاخص دال برماوراء، تجدید حیات بخشیده است. در سراسر تاریخ این قربانی بارها تکرار می شود چنانکه در برخاستن عیسی از مردگان که پس از قربانی دنیای مسیحی، شبانه به آسمان رفت و در مراسم عشاء ربانی یا هوخورشت که منظور از آن آرام بخشیدن دل های حواریان بود از رحلت خداوندگار (رساله اول پولس رسول به قرنتیان: باب پنجم آیات اول تا سیزدهم). نشان این قربانی را در عيد فصح یهود در سفر خروج بازیافت. جالب دقت است که منصور حسین حلاج می خواست در یک چنین مراسم قربانی خود را به قربان دهد. يك بار که در مراسم عرفات هنگام ذبح قربانی حضور داشت دریافت که ایمان عامه چشم براه فرارسیدن يك عنصر برحق است، در میان اکره قربان: آن چنان کسی که شفاعت بلااراده او عفو عام گناهان يك ساله را تأمین کند. می خواست با مهرورزی بدین حال دست یابد، و همچنان شد که می بایست شد.

و در این باب می توانید گفت: ای فلان از این رویداد، يك هزار سال می گذرد. مگر هنوز هم موارد مشابهی می توان یافت؟ وبلی. چرا که در معنی حقیقی خود، گاندی پس از يك عمر طولانی مبهی و از آن پس که همه درد و رنج مردم هندو را به جان خرید در راه حق کشته شد. اکنون مردم هندو وجود خود را در شخص این مرد دردکش بلاگیر باز می شناسند. اینکه پس از ده سال در هندوستان این نام موقتاً با سکوت قرين شده است چندان مهم نیست. بازتاب مشعل گاندی به حکم بدل شدن تعویذ در کشورهای دیگر، مشعل جان های دیگر را مشتعل ساخته است. به شکرانه وجود همین پیرمرد که از بسیاری روزه و قربانی به نحیفی گراییده، همچون آماج فروزان برابر دایره ای از چهره های دردمند که شعله وجود او همچنان بر آنها روشنی می بخشد و می جوید، برپا ایستاده است هر آینه ارج و قدر روحانی آدمی دستخوش امیال خود سرانه ملت ها نخواهد شد.

آمين .

پانویس[ویرایش]

  1. كويره نامی در زمستان ۱۹۳۲ به نویسنده گفته است که این عدد، ترتیبی هم هست و نه اصلی.
  2. اثری از اینگونه استغاثه همآواز و از دل بر آمده را می توان در «خسی در میقات» یافت، آنجا که نویسنده، از هول هروله زائران حج گریان می گریزد .م
  3. خواننده هوشمند دریافته است که تکیه بر عدد چهل است که چون تعداد ایشان به چهل رسید از درگاه عدم استشعار قدم به دائره استشعار نهادند و نعره الحق کشیدند. م.
  4. وبعثوا في كهفهم ثلاث ماة سنين وازداد و تسعا.
  5. منظور نویسنده اسماعیلیان مصر است از مجرد شیعه و اتوب اليه.م
  6. در طیمائوس که بیانی از علم طبیعی است فرض بر آن است که خدا جهان را از فضا و صفات موجود آفریده و صور را نمونه قرار داده است. طرحی که خدا در استقرار قوانین طبیعت بکار می برد همانا تأکید در سادگی فهم ریاضی است. هر کجا امکان آن باشد فواصل و روابط طبیعت با واحد نسبت انتگرال سنجیده می شود. آن فضا که خدا با آن سروکار دارد فضای هندسی نیست بلکه ظرف مشترك ضرورت است. طیمائوس جهان را در سه سطح تحلیل می کند: نجوم و هندسه و طب. وقس عليهذا .م
  7. چنین بینگاریم که گروهی از مردم، بدون استشعار، آبستن يك نخبه حقیقی هستند جنين نخبه حقیقی در تنهای ایشان هماهنگ با سلسله ارقام فیبوناچی با جهش های نامنظم، مرتب به گونه نمای جنین در رحم، رشد می کند و با ایجاد دردی همسان درد زایمان در جمع به جهان می جهد و هم در این لحظه از آستانه استشعار می گذرد و از آنجا که وجود او ظلوم و جهول است دردها همه را به جان می خردم.م