خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسائی
ظاهر
ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسایی | وی لب لعل ترای عادت روح افزایی | |||||
رقم از غالیه بر صفحهی دیباچه زنی | مشک تاتار چرا بر گل سوری سایی | |||||
لعل در پوش گهر پاش ترا للی تر | چه کند کز بن دندان نکند لالایی | |||||
روی خوب تو جهانیست پر از لطف و جمال | وین عجبتر که تو خورشید جهان آرایی | |||||
گفته بودی که ازو سیر برایم روزی | چون مرا جان عزیزی عجب ار برنایی | |||||
همه شب منتظر خیل خیال تو بود | مردم دیدهی من در حرم بینایی | |||||
گر نپرسی خبر از حال دلم معذوری | که سخن را نبود در دهنت گنجایی | |||||
تو مرا عمر عزیزی و یقین میدانم | که چو رفتی نتوانی که دگر باز آئی | |||||
لب شیرین تو خواجو چو بدندان بگرفت | از جهان شور برآورد بشکر خایی |