خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسائی

از ویکی‌نبشته
خواجوی کرمانی (غزلیات) از خواجوی کرمانی
(ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسایی)
  ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسایی وی لب لعل ترای عادت روح افزایی  
  رقم از غالیه بر صفحه‌ی دیباچه زنی مشک تاتار چرا بر گل سوری سایی  
  لعل در پوش گهر پاش ترا للی تر چه کند کز بن دندان نکند لالایی  
  روی خوب تو جهانیست پر از لطف و جمال وین عجبتر که تو خورشید جهان آرایی  
  گفته بودی که ازو سیر برایم روزی چون مرا جان عزیزی عجب ار برنایی  
  همه شب منتظر خیل خیال تو بود مردم دیده‌ی من در حرم بینایی  
  گر نپرسی خبر از حال دلم معذوری که سخن را نبود در دهنت گنجایی  
  تو مرا عمر عزیزی و یقین می‌دانم که چو رفتی نتوانی که دگر باز آئی  
  لب شیرین تو خواجو چو بدندان بگرفت از جهان شور برآورد بشکر خایی