جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای رهائی ده هر بیهوشی!
ظاهر
ای رهایی ده هر بیهوشی! | مهر بر لب نه هر خاموشی! | |||||
به هوای تو سخن کوشی ما | به تمنای تو خاموشی ما | |||||
گر تو در حرف نهی لطف شگرف | لجهای ژرف شود چشمهی حرف | |||||
بعد توست اصل همه تنگیها | قرب تو مایهی یکرنگیها | |||||
دل جامی که بود تنگ از تو | عندلیبیست خوش آهنگ از تو | |||||
بال پروازش ازین تنگی ده! | نکهتاش از گل یکرنگی ده! | |||||
دوز از تار فنا دلق، او را! | برهان از خود و از خلق، او را! | |||||
عیبش از بیهنران سازنهان! | وز گمان هنرش باز رهان! | |||||
تا ز عیب و هنر خود آزاد | زید اندر کنف فضل تو شاد |