جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چمن پیرای باغ این حکایت
ظاهر
چمن پیرای باغ این حکایت | چنین کرد از کهن پیران روایت | |||||
زلیخا داشت باغی و چه باغی! | کز آن بر دل ارم را بود داغی | |||||
به گردش ز آب و گل، سوری کشیده | گل سوری ز اطرافش دمیده | |||||
نشسته گل ز غنچه در عماری | به فرقش نارون در چترداری | |||||
قد رعنا کشیده نخل خرما | گرفته باغ را زو کار، بالا | |||||
بسان دایگان پستان انجیر | پی طفلان باغ از شیره پر شیر | |||||
بر آن هر مرغک انجیرخواره | دهان برده چو طفل شیرخواره | |||||
فروغ خور به صحنش نیمروزان | ز زنگاری مشبکها فروزان | |||||
به هم آمیخته خورشید و سایه | ز مشک و زر زمین را داده مایه | |||||
گل سرخش چو خوبان نازپرورد | به رنگ عاشقان روی گل زرد | |||||
صبا جعد بنفشه تاب داده | گره از طرهی سنبل گشاده | |||||
سمن با لاله و ریحان هم آغوش | زمین از سبزهی تر پرنیانپوش | |||||
به هم بسته در آن نزهتگه حور | دو حوض از مرمر صافی چو بلور | |||||
میانشان چون دودیده فرقی اندک | به عینه هر یکی چون آن دگر یک | |||||
نه از تیشه در آن، زخم تراشی | نه از زخم تراش آن را خراشی | |||||
تصور کرده با خود هر که دیده | که بیبندست و پیوند، آفریده | |||||
زلیخا بهر تسکین دل تنگ | چو کردی جانب آن روضه آهنگ | |||||
یکی بودی لبالب کرده از شیر | یکی از شهد گشتی چاشنی گیر | |||||
پرستاران آن ماه فلک مهد | از آن یک شیر نوشیدی وز این شهد | |||||
میان آن دو حوض افراخت تختی | برای همچو یوسف نیکبختی | |||||
به ترک صحبتش گفتن رضا داد | به خدمت سوی آن باغش فرستاد | |||||
صد از زیبا کنیزان سمنبر | همه دوشیزه و پاکیزه گوهر، | |||||
چو سرو ناز قائم ساخت آنجا | پی خدمت ملازم ساخت آنجا | |||||
بدو گفت: «ای سر من پایمالت | تمتع زین بتان کردم حلالت» | |||||
کنیزان را وصیت کرد بسیار | که: «ای نوشین لبان، زنهار زنهار! | |||||
به جان در خدمت یوسف بکوشید! | اگر زهر آید از دستش، بنوشید! | |||||
ولی از هر که گردد بهرهبردار | مرا باید کند اول خبردار | |||||
همی زد گوییا چون ناشکیبی | به لوح آرزو نقش فریبی | |||||
که را افتد پسند وی از آن خیل | به وقت خواب سوی او کند میل | |||||
نشاند خویش را پنهان به جایش | خورد بر از نهال دلربایش | |||||
چو یوسف را فراز تخت بنشاند | نثار جان و دل در پایش افشاند | |||||
دل و جان پیش یار خویش بگذاشت | به تن راه دیار خویش برداشت |