جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/به نام آنکه نامش حرز جانهاست
ظاهر
به نام آنکه نامش حرز جانهاست | ثنایش جوهر تیغ زبانهاست | |||||
زبان در کام، کام از نام او یافت | نم از سرچشمهی انعام او یافت | |||||
خرد را زو نموده دم به دم روی | هزاران نکتهی باریک چون موی | |||||
فلک را انجمنافروز از انجم | زمین را زیب انجم ده به مردم | |||||
مرتبساز سقف چرخ دایر | فراز چار دیوار عناصر | |||||
قصبباف عروسان بهاری | قیامآموز سرو جویباری | |||||
بلندیبخش هر همتبلندی | به پستیافکن هر خودپسندی | |||||
گناه آمرز رندان قدحخوار | به طاعتگیر پیران ریاکار | |||||
انیس خلوت شبزندهداران | رفیق روز در محنتگذاران | |||||
ز بحر لطف او ابر بهاری | کند خار و سمن را آبیاری | |||||
وجودش آن فروزان آفتاب است | که ذره ذره از وی نوریاب است | |||||
ز بام آسمان تا مرکز خاک | اگر صد پی به پای وهم و ادراک، | |||||
فرود آییم یا بالا شتابیم | ز حکمش ذرهای بیرون نیاییم |