پرش به محتوا

ترجمه قرآن (قمشه‌ای)/اعراف

از ویکی‌نبشته
از وبگاه تنزیل و نرم‌افزار جامع تفاسیر نور متن اصلی: سورة الأعراف در ویکی‌نبشته عربی

به نام خداوند بخشنده مهربان

المص (بعضی در تفسیر آن گفته‌اند: خدای مهربان صاحب اقتدار بردبار). (۱)

این کتابی است که به تو نازل شد، پس تو دلتنگ و رنجه خاطر (از انکار مردم) نسبت به آن مباش، تا (مردمان را) به (آیات عذاب) آن بترسانی، و اهل ایمان را سبب یادآوری باشد. (۲)

(ای اهل ایمان) از آن‌چه از خدایتان به سوی شما فرستاده شده پیروی کنید و پیرو دستورهای غیر او نباشید و جز خدا را به دوستی مگیرید. اما اندکی بدین پند متذکر می‌گردید. (۳)

و چه بسیار اهالی شهرها را که هلاک کردیم و آن‌ها را عذاب ما آمد آن گاه که در آسایش شب یا به خواب راحت نیمروز بودند. (۴)

پس در هنگامی که عذاب ما به آنان رسید جز این اعتراف نکردند که گفتند: ما خود ستمکار و مستحق عذاب بودیم. (۵)

البته ما هم از امت‌ها که پیامبران به سویشان آمدند و هم از پیغمبران آن‌ها بازخواست خواهیم کرد. (۶)

پس بر آنان (حکایت حال آن‌ها را تماما) به علم و بصیرت کامل بیان کنیم، و ما از کردار آنان غایب و غافل نبوده‌ایم. (۷)

و روز محشر حقاً روز سنجیدن اعمال است، پس آنان که در آن میزان حق وزین و نیکوکار بودند البته رستگار خواهند بود. (۸)

و آنان که در آن میزان سبک‌وزن بودند (یعنی بی‌ایمان و بدعملند) آنان کسانی هستند که به حقیقت به خود زیان رسانیده‌اند چون به آیات ما ستم می‌کردند. (۹)

و همانا ما شما (فرزندان آدم) را در زمین تمکین و اقتدار بخشیدیم و در آن بر شما معاش و روزی مقرر داشتیم، لیکن اندک شکر نعمت‌های خدای را به جا می‌آرید. (۱۰)

و همانا شما آدمیان را بیافریدیم و آن گاه که بدین صورت کامل آراستیم، فرشتگان را به سجده‌ی آدم مأمور کردیم، همه سجده کردند جز شیطان که از جمله‌ی سجده‌کنندگان نبود. (۱۱)

خدای متعال بدو فرمود: چه چیز تو را مانع از سجده (آدم) شد که چون تو را امر کردم نافرمانی کردی؟ پاسخ داد که من از او بهترم، که مرا از آتش و او را از خاک آفریده‌ای. (۱۲)

خدا به شیطان فرمود: از این مقام فرود آ، که تو را نرسد که در این مقام بزرگی و نخوت ورزی، بیرون شو که تو از زمره‌ی پست‌ترین فرومایگانی. (۱۳)

شیطان گفت: (حال که رانده‌ی درگاه شدم) مرا تا به روزی که خلایق برانگیخته شوند مهلت ده. (۱۴)

خدا فرمود: البته مهلت خواهی داشت. (۱۵)

شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو می‌نشینم. (۱۶)

آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در می‌آیم (و هر یک از قوای عامله و ادراکی آن‌ها را به میل باطل می‌کشم)، و بیشتر آنان را شکرگزار نعمتت نخواهی یافت. (۱۷)

خدا گفت: از این مقام بیرون شو که تو نکوهیده و رانده‌ی درگاه مایی، هر که از فرزندان آدم تو را پیروی کند جهنم را از تو و آنان به یقین پر می‌گردانم. (۱۸)

و ای آدم، تو با جفتت در بهشت منزل گزینید و از هر جا (و هر چه) بخواهید تناول کنید و لیکن نزدیک این درخت نروید (درخت گندم یا انگور یا سیب یا غیره) که از ستمکاران خواهید گشت. (۱۹)

آن گاه شیطان، آدم و حوّا هر دو را به وسوسه فریب داد تا زشتی‌هایشان را که از آنان پوشیده بود بر ایشان پدیدار کند و گفت: خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا (در بهشت) دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید. (۲۰)

و بر آنان سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم. (۲۱)

پس آنان را به فریب و دروغی (از آن مقام بلند) فرود آورد، پس چون از آن درخت تناول کردند زشتی‌هایشان (مانند عورات و سایر زشتی‌های پنهان) بر آنان آشکار گردید و بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند، و پروردگارشان آن‌ها را ندا کرد که آیا من شما را از این درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست؟ (۲۲)

گفتند: خدایا، ما بر خویش ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحمت و رأفت نفرمایی سخت از زیانکاران خواهیم بود. (۲۳)

خدا گفت: (از بهشت) فرود آیید که برخی با برخی دیگر مخالف و دشمنید، و زمین تا هنگامی معیّن (یعنی وقت مرگ و قیامت) جایگاه شماست. (۲۴)

خدا گفت: در این زمین زندگانی کنید و در آن بمیرید و هم از آن باز برانگیخته گردید. (۲۵)

ای فرزندان آدم، محققاً ما لباسی که ستر عورات شما کند و جامه‌هایی که به آن تن را بیارایید برای شما فرستادیم، و لباس تقوا نیکوترین جامه است. این سخنان همه از آیات خداست (که به بندگان فرستادیم) شاید خدا را یاد آرند. (۲۶)

ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را فریب دهد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، در حالی که جامه از تن آنان بر می‌کند تا قبایح آنان را در نظرشان پدیدار کند، همانا آن شیطان و بستگانش شما را می‌بینند از جایی که شما آن‌ها را نمی‌بینید. ما نوع شیطان را دوستدار و سرپرست کسانی قرار داده‌ایم که ایمان نمی‌آورند. (۲۷)

و چون کار زشتی کنند گویند: ما پدران خود را بدین کار یافته‌ایم و خدا ما را به آن امر نموده. بگو: هرگز خدا امر به اعمال زشت نکند. آیا چیزی را که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید؟! (۲۸)

بگو: پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده (نه به اعمال زشت)، و (نیز فرموده که) در هر عبادت روی به حضرت او آرید و خدا را از سر اخلاص در دین بخوانید چنان که شما را در اول بیافرید دیگر بار (در محشر) به سویش باز آیید. (۲۹)

گروهی را (به طاعت خود) رهنورد هدایت کرد، و گروهی (به پیروی شیطان) گمراهی بر آنان حتمی شد، چون خدا را گذارده و شیطان‌ها را به دوستی اختیار کردند و گمان می‌کنند که به راه راست هدایت یافته‌اند. (۳۰)

ای فرزندان آدم، زیورهای خود را در مقام هر عبادت به خود برگیرید و بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید، که خدا مسرفان را دوست نمی‌دارد. (۳۱)

بگو: چه کسی زینت‌های خدا را که برای بندگان خود آفریده حرام کرده و از صرف رزق حلال و پاکیزه منع کرده؟ بگو: این نعمت‌ها در دنیا برای اهل ایمان است و خالص این‌ها (یعنی لذات کامل بدون الم، و نیکوتر از این‌ها) در آخرت برای آنان خواهد بود. ما آیات خود را برای اهل دانش چنین مفصل و روشن بیان می‌کنیم. (۳۲)

بگو که خدای من هر گونه اعمال زشت را چه در آشکار و چه در نهان و گناهکاری و ظلم به ناحق و شرک به خدا را که بر آن شرک هیچ دلیلی نفرستاده است و این که چیزی را که نمی‌دانید به خدا نسبت دهید، همه را حرام کرده است. (۳۳)

و هر قومی را دوره‌ای و اجل معینی است که چون اجلشان فرا رسد لحظه‌ای پس و پیش نخواهند شد. (۳۴)

ای فرزندان آدم، چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند، پس هر که تقوا پیشه کرد و به کار شایسته شتافت هیچ ترس و اندوهی بر آن‌ها نخواهد بود. (۳۵)

و آنان که آیات ما را تکذیب کرده و از سرکشی و تکبر سر بر آن فرود نیاوردند آن‌ها اهل دوزخند و در آن جاوید (معذب) خواهند بود. (۳۶)

پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدای دروغ بندد یا آیات او را تکذیب کند؟ آنان از کتاب (قضا و قدر الهی یا از نامه اعمال) به بهره‌ی خویش خواهند رسید، تا هنگامی که فرستادگان ما (ملک‌الموت و فرشتگان قبض روح) بر آنان فرا رسند که قبض روح آنان کنند به آنان گویند: چه شدند آن‌هایی که به جای خدا به ربوبیت می‌خواندید (مانند بتان جمادی و غیر جمادی و هواهای نفسانی)؟ پاسخ دهند که آن‌ها همه از نظر ما ناپدید و نابود شدند. و آن‌ها بر زیان خویش گواهی دهند که کافر بوده‌اند. (۳۷)

خداوند گوید: شما هم با آن گروه از جن و انس که پیش از شما بودند به دوزخ داخل شوید. در آن وقت هر قومی که به دوزخ شوند قوم دیگر (از همکیشان خود) را لعن کنند، تا آن گاه که همه در آتش دوزخ فراهم شوند زمره آخرین درباره فرقه اول (یا مرئوسان درباره رئیسان) گویند که خدایا، اینان ما را گمراه کردند، پس عذابشان را از آتش افزون و مضاعف گردان. خدا گوید: همه را عذاب مضاعف است و لیکن شما آگاه نیستید. (۳۸)

و گروه مقدم به طایفه مؤخّر پاسخ دهند که شما را بر ما برتری نباشد (ما و شما در گناه یکسانیم). پس (به آن‌ها خطاب کنند که) بچشید عذاب را به کیفر آن‌چه از اعمال ناشایسته مرتکب می‌شدید. (۳۹)

همانا آنان که آیات ما را تکذیب کردند و از کبر و نخوت سر بر آن فرود نیاوردند هرگز درهای آسمان به روی آنان باز نشود و به بهشت در نیایند تا آن‌که شتر در چشمه سوزن در آید (یعنی داخل شدنشان به بهشت بدان ماند که شتر به چشمه سوزن رود و این در عادت محال باشد). و این گونه گنهکاران (متکبّر) را مجازات سخت خواهیم کرد. (۴۰)

بر آنان از آتش دوزخ بسترها گسترده و سراپرده‌ها افراشته‌اند و ستمکاران را چنین مجازات سخت خواهیم کرد. (۴۱)

و آنان که ایمان آوردند و (به قدر وسع) در کار نیک و شایسته کوشیدند- زیرا ما کسی را بیش از وسع تکلیف نکنیم- آن‌ها اهل بهشت و جاودان در آن متنعمند. (۴۲)

و زنگار هر کینه (و حسد و خوی زشت) را از آیینه دل آنان بزداییم و در بهشت بر زیر قصرهایشان نهرها جاری شود و گویند: ستایش خدای را که ما را بر این مقام رهنمایی کرد، که اگر هدایت و لطف الهی نبود ما به خود به این مقام راه نمی‌یافتیم، همانا رسولان خدایمان به حق آمدند (و ما را بر این مقام رهبری کردند). و اهل بهشت را ندا کنند که این است بهشتی که از اعمال صالح شما را به ارث داده‌اند. (۴۳)

و بهشتیان دوزخیان را ندا کنند که آن‌چه پروردگارمان به ما وعده داد (از مقامات بهشتی) ما به حق و حقیقت یافتیم، آیا شما نیز بدانچه پروردگارتان وعده داد (از عذاب دوزخ) به حقیقت رسیدید؟ گویند: بلی. آن گاه میان آن‌ها منادیی ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد. (۴۴)

آن‌هایی که از راه خدا باز می‌دارند و آن را کج می‌طلبند (به شبهه راه راست مردم را کج می‌کنند) و آن‌ها به قیامت ایمان ندارند. (۴۵)

و میان این دو گروه حجاب و پرده‌ای است (از سرشت نیک و بد که مانع دیدار یکدیگر است) و بر اعراف (یعنی جایگاهی میان دوزخ و بهشت) مردانی هستند که همه را به سیمایشان می‌شناسند و بهشتیان را که هنوز داخل بهشت نشده و چشم امید به دخول آن دارند ندا کنند که سلام بر شما باد. (۴۶)

و چون نظر آن‌ها بر اهل دوزخ افتد گویند: پروردگارا، ما را با این ستمکاران به یک جای قرار مده. (۴۷)

و اهل اعراف مردانی را که به سیمایشان می‌شناسند آواز دهند و گویند: (دیدید که) جمع مال و جاه و آن فخر و تکبّرتان به حال شما اصلاً سودمند نبود! (۴۸)

آیا آن‌هایی (از مؤمنان) که سوگند یاد می‌کردید که خدا آنان را مشمول عنایت و رحمت خود نمی‌گرداند اکنون مقامشان را می‌بینید؟ (به همان‌ها امروز خطاب شود که) در بهشت بی‌هیچ خوف و اندیشه و بی‌هیچ گونه حزن و اندوه داخل شوید. (۴۹)

و اهل دوزخ بهشتیان را آواز کنند که ما را از آب‌های گوارا یا از نعم بهشتی که خدا روزی شما کرده بهره‌مند کنید. آن‌ها پاسخ دهند که خدا این آب و طعام را بر کافران حرام گردانیده است. (۵۰)

آن‌هایی که دین خدا را فسوس و بازیچه گرفتند و (متاع) حیات دنیا آن‌ها را مغرور و غافل کرد، امروز ما هم آن‌ها را (به رحمت) در نظر نمی‌آوریم چنان که آنان دیدار چنین روزشان را به خاطر نیاوردند و آیات ما را انکار می‌کردند. (۵۱)

و محققاً ما برای ایشان کتابی آوردیم که در آن هر چیز را بر اساس علم و دانش تفصیل دادیم برای هدایت و رحمت آن گروه که ایمان می‌آورند. (۵۲)

آیا جز این انتظار دارند که تأویل آن (آیات و مآل اعمال آن‌ها هنگام مرگ یا ظهور قیامت) به آنان برسد؟ آن روز که تأویل آن فرا رسد کسانی که آن را پیش از این فراموش کرده بودند خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حق را برای ما آوردند (کاش مخالفت نمی‌کردیم) آیا کسی به شفاعت ما بر خواهد خاست یا بار دیگر به دنیا باز می‌گردیم تا غیر از این اعمال زشت به اعمال صالحی بپردازیم؟ راستی که آن کافران خود را در زیان سخت افکنده‌اند و آن‌چه به دروغ می‌بافتند همه نابود شده و از دستشان رفته است. (۵۳)

پروردگار شما آن خدایی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز خلق کرد، آن گاه بر عرش (فرمانروایی) قرار گرفت، روز را به پرده شب (و به عکس) در پوشاند که با شتاب در پی آن پوید، و نیز خورشید و ماه و ستارگان را مسخّر فرمان خود آفرید. آگاه باشید که ملک آفرینش خاص خداست و حکم نافذ فرمان اوست، بس منزه و بلند مرتبه است خدای یکتا که پروردگار عالمیان است. (۵۴)

خدای خود را به تضرع و زاری و نهانی (به صدای آهسته که به اخلاص نزدیک است) بخوانید (و از اندازه مگذرید) که خدا هرگز متجاوزان را دوست نمی‌دارد. (۵۵)

و هرگز در زمین پس از آن‌که کار آن (به امر حق و شرع رسول حق) نظم و صلاح یافت به فساد و تباهکاری برنخیزید، و خدا را هم از راه ترس و هم از روی امید بخوانید، که البته رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. (۵۶)

و او خدایی است که بادها را به بشارت باران رحمت خویش در پیش فرستد، تا چون بار ابرهای سنگین را بر دارند ما آن‌ها را به شهر و دیاری که (از بی آبی) مرده است برانیم و بدان سبب باران فرو فرستیم و هر گونه ثمر و حاصل از آن بر آوریم، همین گونه مردگان را هم از خاک برانگیزیم، باشد که (بر اهوال قیامت خود) متذکر گردید. (۵۷)

زمین پاک نیکو گیاهش به اذن خدایش (نیکو) بر آید، و از زمین خشنِ ناپاک بیرون نیاید جز گیاه اندک و کم‌ثمر. این گونه ما آیات (قدرت) را به هر بیان توضیح می‌دهیم برای قومی که شکر خدا به جای آرند. (۵۸)

همانا نوح را به قومش فرستادیم، گفت: ای قوم، خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدایی نیست، من بر شما از عذاب روزی بزرگ (یعنی قیامت) می‌ترسم. (۵۹)

مهتران قومش گفتند که ما تو را در گمراهی آشکاری می‌بینیم. (۶۰)

نوح گفت: ای قوم، من اصلاً در گمراهی نیستم لیکن من رسولی از سوی رب‌العالمینم. (۶۱)

پیغام خدایم را به شما می‌رسانم و به شما نصیحت و خیرخواهی می‌کنم و از سوی خدا به اموری آگاهم (مانند قیامت و حساب و کیفر اعمال) که شما آگاه نیستید. (۶۲)

آیا تعجب کرده و در نظر شما شگفت‌انگیز است که مردی از خودتان از جانب خدا به یادآوری شما فرستاده شده تا مگر شما را (از عذاب قیامت) بترساند و تا پرهیزکار شوید و باشد که مورد لطف خدا گردید؟ (۶۳)

پس آن رسول را تکذیب کردند، ما هم او و پیروانش را که با او در کشتی بودند نجات بخشیدیم و آنان را که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم، که مردمی کوردل بودند. (۶۴)

و به قوم عاد برادرشان (یعنی مردی از آن قوم) هود را فرستادیم، بدانها گفت: ای قوم، خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدایی نیست، آیا پرهیزکار نمی‌شوید؟ (۶۵)

مهتران قومش که کافر شدند گفتند: ما تو را سفیه و بی‌خرد می‌یابیم و گمان می‌کنیم که تو سخت از دروغگویان باشی. (۶۶)

پاسخ داد که ای قوم، مرا سفاهتی نیست لیکن من (راستگو و) رسولی از سوی رب‌العالمینم. (۶۷)

پیغام خدایم را به شما می‌رسانم و من برای شما ناصح و خیرخواهی امینم. (۶۸)

آیا تعجب کرده‌اید که مردی از جانب خدا به یادآوری شما فرستاده شده تا شما را (از هول و عذاب قیامت) بترساند؟ و متذکر باشید که خدا شما را پس از هلاک قوم نوح جانشین آن گروه کرد و در خلقت (و نعمت) شما بیفزود، پس انواع نعمت‌های خدا را به یاد آرید، شاید که رستگار شوید. (۶۹)

قوم هود گفتند: آیا تو بر آن به سوی ما آمده‌ای که خدا را به یکتایی پرستیم و از بت‌هایی که پدران ما می‌پرستیدند دست برداریم؟ (این کار نخواهیم کرد) تو اگر راست می‌گویی هر عذابی که به ما وعده می‌دهی زود به انجام رسان. (۷۰)

هود پاسخ داد که (در این صورت) پلیدی و خباثت، و غضب خدایتان بر شما حتم گردید، آیا با من (که شما را به خدای یکتا می‌خوانم) درباره الفاظ بی‌معنی و اسماء بی‌مسمّایی که خود و پدرانتان (بر آن بتان) نهاده‌اید مجادله می‌کنید و حال آن‌که خدا در آن بتان هیچ حقیقت و برهانی ننهاده؟ پس شما بایستی در انتظار (عذاب خدا) باشید که من نیز با شما انتظار (عذابتان) دارم. (۷۱)

پس (موقع عذاب که رسید) ما هود و پیروانش را به رحمت خود (از عذاب) رهانیدیم و آنان که آیات (و رسول) ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند همه را بنیادشان برانداختیم. (۷۲)

و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، گفت: ای قوم، خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدایی نیست، اکنون معجزی واضح و آشکار از طرف خدایتان آمده، این ناقه خداست که شما را آیت و معجزی است بزرگ، او را واگذارید تا در زمین خدا چرا کند و قصد سویی درباره او مکنید که به عذابی دردناک گرفتار خواهید شد. (۷۳)

متذکر باشید و فراموش نکنید که خدا شما را پس از (هلاک) قوم عاد جانشین اقوام سلف نمود و در زمین منزل داد که از اراضی سهله (خاک نرم) قصرهای عالی و از کوه سخت به تراشیدن سنگ، منزل‌های محکم بنا می‌کنید، پس نعمت‌های خدا را یاد کنید و در زمین به فساد و تبهکاری برنخیزید. (۷۴)

رؤسا و گردنکشان قوم صالح با ضعفا و فقیرانی که به او ایمان آوردند (به تمسخر) گفتند: آیا شما اعتقاد دارید که صالح را خدا به رسالت فرستاده؟ مؤمنان جواب دادند: بلی (ما بر این عالم و مطمئنّیم و) ما بی‌هیچ شک به آیینی که او (از طرف خدا) بدان فرستاده شده ایمان داریم. (۷۵)

گردنکشان بی‌ایمان گفتند: ما هم بی‌هیچ شک به آن‌چه شما ایمان دارید کافریم. (۷۶)

آن گاه ناقه صالح را پی کردند و از امر خدای خود سرباز زدند و (با پیغمبرشان صالح از روی تهکم و تمسخر) گفتند که ای صالح، اگر تو از رسولان خدایی اکنون عذابی که (بر پی کردن ناقه و نافرمانی خدا) ما را وعده کردی بیار. (۷۷)

پس زلزله‌ای آن‌ها را درگرفت تا آن‌که همه در خانه‌های خود از پای درآمدند (برخی مفسرین گفتند: علامات عذاب بر آن‌ها آمد و پس از سه روز هلاک شدند). (۷۸)

پس (چون علایم عذاب رسید) صالح از آنان روی گردانید (و از ایمان آن‌ها ناامید شد) و گفت: ای قوم، من ابلاغ رسالت از خدای خود نمودم و شما را نصیحت کردم لیکن شما (از جهل و غرور) ناصحان را دوست نمی‌دارید. (۷۹)

و لوط را (به رسالت فرستادیم) که به قوم خود گفت: آیا عمل زشتی که پیش از شما هیچ کس بدان مبادرت نکرده به جا می‌آورید؟! (۸۰)

شما زنان را ترک کرده و با مردان سخت شهوت می‌رانید! آری شما قومی (در فساد و بزهکاری) اسرافکارید. (۸۱)

آن قوم، پیغمبر خود لوط را پاسخی ندادند جز آن‌که گفتند: او و پیروانش را از شهر بیرون کنید که آنان مردمی هستند که (این کار را پلید دانسته و از آن) تنزه می‌جویند. (۸۲)

ما هم او و اهل بیتش همه را (از بلای قومش) نجات دادیم مگر زن او را که (بی‌ایمان و) از بازماندگان (در عذاب) بود. (۸۳)

و بر آن قوم بارانی (از سنگریزه) فرو باریدیم، بنگر که مآل کار بدکاران چیست. (۸۴)

و به اهل مدین برادر آن‌ها شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم، خدای یکتا را بپرستید که شما را جز او خدایی نیست، اکنون از جانب پروردگارتان بر شما برهانی روشن آمد پس در سنجش، کیل و وزن را تمام دهید و به مردم کم‌فروشی نکنید، و در زمین پس از نظم و اصلاح آن (با آمدن قوانین آسمانی)، به فساد برنخیزید. این کار (یعنی خدا را به یگانگی پرستیدن و با خلق به عدالت کوشیدن و در وزن خیانت نکردن) برای شما بسیار بهتر است اگر (به خدا و روز قیامت) ایمان دارید. (۸۵)

و به هر طریق در کمین گمراه کردن خلق و ترسانیدن و بازداشتن مردم با ایمان از راه خدا منشینید و راه خدا را کج مجویید (و آن را وارونه جلوه مدهید) و به یاد آرید زمانی را که عده قلیلی بودید (و دشمنانتان بسیار) و خدا بر عده شما افزود، و بنگرید عاقبت حال مفسدان چگونه بود! (۸۶)

و اگر به آن‌چه من از طرف خدا مأمور به تبلیغ آن شده‌ام گروهی ایمان آوردند و گروهی ایمان نیاوردند (و به خصومت برخاستند) شما مؤمنان که ایمان آورده‌اید صبر پیشه کنید تا خدا میان ما و آن‌ها داوری کند که او بهترین داوران است. (۸۷)

رؤسا و گردنکشان قوم او گفتند: ای شعیب ما تو و پیروانت را از شهر خویش بیرون می‌کنیم مگر آن‌که به کیش ما برگردید. شعیب گفت: اگر چه با این نفرت که ما از آیین شما داریم (باز هم به آن بازگردیم)؟ (۸۸)

اگر ما به دین شما برگردیم با وجود آن‌که خدا ما را از آن نجات داده همانا به خدا افترا و دروغ بسته‌ایم، و هرگز نشود که ما به آیین شما رجوع کنیم مگر آن‌که مشیت خدا قرار گیرد، که او پروردگار ماست، پروردگار ما بر همه چیز کاملاً آگاه است، ما بر خدا توکل کردیم، پروردگارا، تو بین ما و امت، به حق داوری کن که تو بهترین داورانی. (۸۹)

سران کافر امتش گفتند: اگر پیروی شعیب کنید البته در زیان خواهید افتاد. (۹۰)

پس زلزله آن منکران را درگرفت، پس شب را صبح کردند در حالی که در خانه‌های خود به خاک هلاک افتادند. (۹۱)

آنان که شعیب را تکذیب کردند هلاک شدند و اثری از آن‌ها باقی نماند، گویی در آن دیار نبودند. آنان که شعیب را تکذیب کردند خود زیانکار شدند. (۹۲)

آن گاه شعیب از آن مردم بی‌ایمان روی گردانید و گفت: ای قوم، من به شما ابلاغ رسالت‌های خدای خود کردم و شما را اندرز و نصیحت نمودم، اکنون من چگونه بر هلاک کافران غمگین باشم! (۹۳)

و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آن‌که اهلش را به شداید و محن مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند. (۹۴)

سپس آن سختی‌ها را به آسایش و خوشی مبدّل کردیم تا به کلی حال خود را فراموش کرده و گفتند: آن رنج و خوشی‌ها به پدران ما نیز رسید (و این عادت روزگار است که گاهی خوش و گاهی ناخوش است)، ما هم به ناگاه آنان را گرفتیم در حالی که (از توجه به آن عقاب) غافل بودند. (۹۵)

و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار می‌شدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آن‌ها می‌گشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم. (۹۶)

آیا اهل شهر و دیارها (که به نافرمانی خدا و اعمال نکوهیده مشغولند) از آن ایمنند که شبانگاه که در خوابند عذاب ما آن‌ها را فرا گیرد؟ (۹۷)

آیا اهل شهر و دیارها (که از یاد خدا و طاعت او غافلند) از آن ایمنند که به روز که سرگرم بازیچه دنیا هستند عذاب ما آنان را فرا رسد؟ (۹۸)

آیا از مکر خدا (یعنی آزمایش و مجازات خدا) غافل و ایمن گردیده‌اند؟ که از آن مکر و انتقام البته کسی غافل نشود مگر مردم زیانکار. (۹۹)

آیا این مردمی را که بعد از اقوامی که همه مردند وارث زمین شدند (خدا) آگاه نفرموده که اگر ما بخواهیم به کیفر گناهانشان می‌رسانیم و بر دلهایشان مهر می‌نهیم که دیگر (به گوش دل چیزی) نشنوند؟ (۱۰۰)

این است شهرهایی که ما بر تو از اخبار اهلش بیان کردیم، همه را رسولان حق با ادلّه روشن آمدند اما بر آن نبودند که به آن‌چه پیش از آن تکذیب کرده بودند ایمان بیاورند. این چنین خدا دل‌های کافران را مهر می‌زند. (۱۰۱)

و اکثر مردمان را در عهد استوار ندیدیم بلکه بیشترشان را عهدشکن و بزهکار یافتیم. (۱۰۲)

بعد از آن رسولان، باز ما موسی را با آیات و ادلّه روشن خود به سوی فرعون و مهتران قومش فرستادیم، آن‌ها هم با آن آیات مخالفت و به آن‌ها ستم کردند بنگر تا عاقبت به روزگار آن تبهکاران چه رسید! (۱۰۳)

و موسی خطاب کرد که ای فرعون، محققاً من فرستاده‌ای از خدای عالمیانم. (۱۰۴)

سزاوار آنم که از طرف خدا چیزی جز به حق نگویم، همانا دلیلی بس روشن (معجزه بسیار آشکار و حجتی محکم و استوار) از جانب پروردگارتان برای شما آورده‌ام، پس بنی اسراییل را با من بفرست. (۱۰۵)

فرعون پاسخ داد که اگر دلیلی برای صدق خود داری بیار اگر از راستگویانی. (۱۰۶)

موسی هم عصای خود را بیفکند به ناگاه آن عصا اژدهایی عظیم پدیدار گردید. (۱۰۷)

و دست (از گریبان خود) برآورد که ناگاه بینندگان را سپید و رخشان بود. (۱۰۸)

مهتران قوم فرعون گفتند که این شخص ساحری سخت ماهر و داناست. (۱۰۹)

اراده آن دارد که شما را از سرزمین خود بیرون کند، اکنون در کار او چه دستور می‌دهید؟ (۱۱۰)

قوم به فرعون گفتند که موسی و برادرش (هارون) را زمانی بازدار و گردآورانی به شهرها بفرست. (۱۱۱)

تا ساحران زبردست دانا را به حضور تو جمع آورند. (۱۱۲)

و عدّه‌ی بسیاری ساحران به حضور فرعون گرد آمده، فرعون را گفتند: اگر بر موسی غالب آییم برای ما اجر و مزد شایان خواهد بود؟ (۱۱۳)

فرعون پاسخ داد: بلی و علاوه بر آن نزد من از مقربان خواهید گشت. (۱۱۴)

ساحران به موسی گفتند: اکنون خواهی نخست تو عصای خود بیفکن یا ما بساط سحر خویش بیندازیم. (۱۱۵)

موسی گفت: شما اول اسباب خود بیفکنید. چون بساط خود انداختند به جادوگری چشم خلق بربستند و مردم را سخت به هراس افکندند، و سحری بس عظیم و هول‌انگیز برانگیختند. (۱۱۶)

و ما به موسی وحی نمودیم که عصای خود را بیفکن، (چون عصا انداخت) ناگاه معجزه او هر چه ساحران بافته بودند یکباره همه را ببلعید. (۱۱۷)

پس حق ثابت شد و اعمال ساحران همه باطل گردید. (۱۱۸)

عاقبت فرعونیان در آن جا مغلوب شده و خوار و سرشکسته بازگشتند. (۱۱۹)

و ساحران بی‌اختیار به سجده افتادند. (۱۲۰)

گفتند: ما ایمان آوردیم به خدای عالمیان، (۱۲۱)

خدای موسی و هارون. (۱۲۲)

فرعون گفت: چگونه پیش از دستور و اجازه‌ی من به او ایمان آوردید؟ همانا این مکری است که در این شهر اندیشیده‌اید که مردم این شهر را از آن بیرون کنید، پس به زودی خواهید دانست! (۱۲۳)

همانا دست و پای شما را یکی از راست و یکی از چپ بریده و آن گاه همه را به دار خواهم آویخت. (۱۲۴)

ساحران گفتند: ما به سوی خدای خود باز می‌گردیم. (۱۲۵)

و کینه و انتقام تو از ما تنها به جرم آن است که ما به آیات خدا چون برای (هدایت) ما آمد ایمان آوردیم، بار خدایا، به ما صبر و شکیبایی ده و ما را به آیین اسلام (یعنی با تسلیم و رضای به حکم خدا) بمیران. (۱۲۶)

و سران قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را واگذاری تا در این سرزمین فساد کنند و تو و خدایان تو را رها سازند؟ فرعون گفت: به زودی پسرانشان را کشته و زنانشان را زنده گذاریم (و در رنج و عذاب خدمت و اسارت نگاه داریم) و ما بر آن‌ها غالب و مقتدریم. (۱۲۷)

موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری خواهید و صبر کنید که زمین ملک خداست، آن را به هر کس از بندگان خود خواهد به میراث دهد، و حسن عاقبت مخصوص اهل تقواست. (۱۲۸)

قوم موسی به او گفتند که ما هم پیش از آمدن تو (به رسالت) و هم بعد از آن‌که آمدی به رنج و شکنجه (دشمن) بوده‌ایم، موسی گفت: امید است که خدا دشمن شما را هلاک نماید و شما را در زمین جانشین کند آن گاه بنگرد تا شما چه خواهید کرد. (۱۲۹)

و فرعونیان را سخت به قحط و تنگی معاش و نقص و آفت بر کشت و زرع مبتلا کردیم تا شاید متذکر شوند. (۱۳۰)

پس هر گاه که نیکویی (و پیشامد خوشی) بدانها می‌رسید به شایستگی خود نسبت می‌دادند، و هر گاه بدی (و پیشامد ناگواری مانند قحط و سختی) بر آن‌ها می‌آمد فال بد به موسی و همراهانش می‌زدند. آگاه باشند که فال بد آن‌ها نزد خداست (یعنی رنج و سختی‌ها که بر آنان پیش آید کیفر از جانب خداست) لیکن اکثر آن‌ها بر این آگاه نیستند. (۱۳۱)

و گفتند: هر آیه و معجزه‌ای که برای ما بیاوری که ما را بدان سحر کنی هرگز ما به تو ایمان نخواهیم آورد. (۱۳۲)

پس بر آن‌ها طوفان و ملخ و شپشک و وزغ و خون (خون شدن آب) آن نشانه‌های آشکار (قهر و غضب) را فرستادیم، باز طریق کبر و گردنکشی پیش گرفتند و قومی گناهکار بودند. (۱۳۳)

و چون بلا بر آن‌ها واقع شد گفتند که ای موسی، خدایت را به عهدی که با تو دارد بخوان (تا این عذاب و بلا را از ما دور کند)، که اگر رفع بلا کردی البته ایمان به تو می‌آوریم و بنی اسراییل را به همراهی تو می‌فرستیم. (۱۳۴)

پس چون بلا را تا مدتی که متعهد شدند ایمان آورند از سر آن‌ها رفع کردیم، باز پیمان را شکستند. (۱۳۵)

ما هم از آنان انتقام کشیدیم و آن‌ها را به دریا غرق کردیم به کیفر آن‌که آیات ما را تکذیب کرده و از آن غفلت نمودند. (۱۳۶)

و طایفه‌ای را که فرعونیان ذلیل و ناتوان می‌داشتند وارث مشرق و مغرب زمین با برکت (مصر و شامات) گردانیدیم و آن سخن و وعده نیکوی خدای تو بر بنی‌اسراییل تحقق یافت به پاداش صبری که (در مصائب) کردند، و آن‌چه را فرعون و قومش می‌ساختند و می‌افراشتند (از صنایع و عمارات و کاخ‌های باعظمت) ویران نمودیم. (۱۳۷)

و بنی‌اسراییل را از دریا به ساحل رسانیدیم، پس به قومی که بر پرستش بتان خود متوقف بودند برخورده، گفتند: ای موسی برای ما خدایی مثل خدایانی که این بت‌پرستان راست مقرر کن. موسی گفت: شما سخت مردم نادانی هستید. (۱۳۸)

خدایانی که این جماعت بت‌پرستان راست فانی، و آیین و کارهاشان باطل و تباه است. (۱۳۹)

موسی گفت: آیا غیر خدا را برای شما به خدایی طلبم در صورتی که خداست که شما را بر عالمیان برتری و فضیلت بخشید! (۱۴۰)

و (یاد آرید) هنگامی که شما را از چنگ فرعونیان نجات دادیم که شما را سخت به عذاب و شکنجه می‌داشتند، پسرانتان را کشته و زنان را زنده (به اسارت و خدمتکاری) می‌داشتند و این شما را از جانب خدا امتحان و تنبیه بزرگی بود. (۱۴۱)

و ما با موسی سی شب وعده قرار دادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا آن‌که زمان وعده پروردگارش به چهل شب تکمیل شد. و موسی به برادر خود هارون گفت: تو اکنون جانشین من در قوم من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو راه اهل فساد مباش. (۱۴۲)

و چون (قوم تقاضای دیدن خدا کردند) موسی (با هفتاد نفر بزرگان قومش که انتخاب شده بودند) وقت معین به وعده‌گاه ما آمد و خدایش با وی سخن گفت، موسی (به تقاضای جاهلانه قوم خود) عرض کرد که خدایا خود را به من آشکار بنما که جمال تو را مشاهده کنم. خدا در پاسخ او فرمود که مرا تا ابد نخواهی دید و لیکن به کوه بنگر، اگر کوه طور (بدان صلابت، هنگام تجلی) به جای خود برقرار ماند تو نیز مرا خواهی دید. پس آن گاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد کوه را مُندک و متلاشی ساخت و موسی بی‌هوش افتاد. سپس که به هوش آمد عرض کرد: خدایا تو منزه و برتری (از رؤیت و حس جسمانی، از چنین اندیشه) به درگاه تو توبه کردم و من (از قوم خود) اول کسی هستم که (به تو و تنزّه ذات پاک تو از هر آلایش جسمانی) ایمان دارم. (۱۴۳)

خدا فرمود: ای موسی من تو را به مقام پیام‌رسانی خود و هم‌صحبتی خویش بر سایر مردم برگزیدم، پس آن‌چه را که به تو دادم کاملاً فراگیر و از شکرگزاران باش. (۱۴۴)

و در الواح (تورات آسمانی) از هر موضوع برای نصایح و پند و هم تحقیق هر چیز (برای علم و معرفت) به موسی نوشتیم (و دستور دادیم) که (حقایق و احکام) آن را به قوت (عقل و ایمان) فراگیر و قوم را دستور ده که نیکوتر مطالب آن را اخذ کنند، که (پستی) مقام و منزلت فاسقان را به زودی به شما نشان خواهم داد. (۱۴۵)

من آنان را که در زمین به ناحق کبر و بزرگمنشی کنند از آیات خود رو گردان و معرض خواهم ساخت، و اگر هر آیتی بینند به آن ایمان نیاورند و اگر راه رشد و هدایت یابند آن را نپیمایند و اگر راه جهل و گمراهی یابند آن را پیش گیرند. این (ضلالت آن‌ها) بدین جهت است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن‌ها غافل و معرض بودند. (۱۴۶)

و آنان که آیات (آسمانی) ما و لقاء عالم آخرت را تکذیب کردند اعمالشان (که جز برای دنیا نبود) تباه و باطل شود، آیا جز آن‌چه می‌کردند کیفر بینند؟ (۱۴۷)

و قوم موسی بعد از او (یعنی بعد از رفتن او به طور برای وعده حق) مجسمه گوساله‌ای که صدایی و خواری داشت از طلا و زیورهای خود ساخته و پرستیدند. آیا ندیدند که آن مجسمه بی‌روح با آن‌ها سخنی نمی‌گوید و آن‌ها را به راهی هدایت نمی‌کند؟ (آری دیدند و از جهل و عناد باز) پی آن گوساله گرفتند و مردمی ستمکار بودند. (۱۴۸)

و چون به خود آمدند و از آن عمل پشیمان شدند و دیدند که درست گمراهند (با خود) گفتند: اگر خدا ما را نبخشد و از ما نگذرد سخت از زیانکاران خواهیم بود. (۱۴۹)

و چون موسی به حال خشم و تأسف به سوی قوم خود بازگشت، به آنان گفت: شما پس از من بسیار بد حفظ‌الغیب من کردید! آیا در امر خدای خود عجله کردید! و الواح را به زمین انداخت و (از فرط غضب) سر برادرش (هارون) را گرفته به سوی خود می‌کشید، هارون گفت: ای فرزند مادرم، این قوم مرا خوار و زبون داشتند تا آن جا که نزدیک بود مرا به قتل رسانند، پس تو دشمنان را بر من شاد مگردان و مرا در عداد مردم ستمکار مشمار. (۱۵۰)

موسی (بر او شفقت کرد و) گفت: پروردگارا، من و برادرم را بیامرز و ما را در ظلّ رحمت خود داخل گردان، و تو مهربان‌ترین مهربانانی. (۱۵۱)

آنان که گوساله را به پرستش گرفتند (آتش قهر و) غضب خدا (در آخرت) و ذلت و خواری در حیات دنیا محقّقاً به آن‌ها خواهد رسید، و این چنین ما دروغ‌پردازان را کیفر خواهیم کرد. (۱۵۲)

و آنان که مرتکب عمل زشت شدند و پس از آن عمل بد توبه کردند و (به اخلاص) ایمان آوردند، خدای تو بر آن‌ها بعد از توبه، به یقین بخشنده و مهربان است. (۱۵۳)

و چون غضب موسی فرو نشست الواح تورات را بر گرفت، و در صحیفه‌ی آن تورات هدایت و رحمت الهی بود بر آن گروهی که از (قهر) خدای خود می‌ترسند. (۱۵۴)

و موسی هفتاد مرد از قوم خود برای وعده‌گاه ما انتخاب کرد، پس چون لرزشی سخت (به جرم درخواست دیدن خدا به چشم) آن‌ها را در گرفت، موسی گفت: پروردگارا، اگر مشیت نافذت تعلق گرفته بود که همه آن‌ها و مرا هلاک کنی (کاش) پیشتر (از این وعده) می‌کردی، آیا ما را به فعل سفیهان ما هلاک خواهی کرد؟ این کار جز فتنه و امتحان تو نیست، که به این امتحان هر که را خواهی گمراه و هر که را خواهی هدایت می‌کنی، تویی مولای ما، پس بر ما ببخش و ترحم کن، که تویی بهترین آمرزندگان. (۱۵۵)

و سرنوشت ما را هم در این دنیا و هم در عالم آخرت نیکویی و ثواب مقدر فرما، که ما به سوی تو بازگشته‌ایم. خدا فرمود: عذابم را به هر که خواهم رسانم، و رحمت من همه موجودات را فرا گرفته و البته آن را برای آنان که راه تقوا پیش گیرند و زکات می‌دهند و به آیات ما می‌گروند حتم و لازم خواهم کرد. (۱۵۶)

هم آنان که پیروی کنند از آن رسول (ختمی) و پیغمبر امّی که در تورات و انجیلی که در دست آن‌هاست (نام و نشان و اوصاف) او را نگاشته می‌یابند که آن‌ها را امر به هر نیکویی و نهی از هر زشتی خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال، و هر پلید منفور را حرام می‌گرداند، و احکام پر رنج و مشتقی را که چون زنجیر به گردن خود نهاده‌اند از آنان برمی‌دارد (و دین آسان و موافق فطرت بر خلق می‌آورد). پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و یاری او کردند و نوری را که به او نازل شد پیروی نمودند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند. (۱۵۷)

(ای رسول ما به خلق) بگو که من بر همه شما جنس بشر رسول خدایم، آن خدایی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌کند و می‌میراند، پس باید ایمان به خدا آرید و هم به رسول او پیغمبر امّی (که از هیچ کس جز خدا تعلیم نگرفته) آن پیغمبری که بس به خدا و سخنان او ایمان دارد، و پیرو او شوید، باشد که هدایت یابید. (۱۵۸)

و جماعتی از قوم موسی هستند که به دین حق هدایت کنند و به آن دین حکم و دادگری نمایند. (۱۵۹)

و قوم موسی را به دوازده سبط منشعب کردیم که هر سبطی طایفه‌ای باشند. و چون امت موسی (در آن بیابان بی‌آب) از او آب طلبیدند به موسی وحی کردیم که عصای خود را بر سنگ زن، پس دوازده چشمه‌ی آب از آن سنگ جوشید و جاری شد، هر قبیله آبشخور خود را دانستند. و ما به واسطه ابر بر سر آن‌ها سایه افکندیم و نیز بر آن‌ها من و سلوی (مرغ و ترنجبین) فرستادیم (تا تغذیه کنند، و گفتیم) از لذیذ و پاکیزه قوتی که روزیتان کردیم تناول کنید. و آن‌ها نه بر ما بلکه بر خویش ستم می‌کردند. (۱۶۰)

و چون به قوم موسی امر شد که در این شهر (بیت‌المقدس) مسکن کنید و از هر چه خواستید از طعام‌های این شهر تناول کنید و در دعا بگویید که پروردگارا، گناهان ما را بریز، و به این در به تواضع و سجده درآیید تا از خطاهای شما درگذریم، که ما نیکوکاران را فزون‌تر احسان می‌کنیم. (۱۶۱)

آن گاه ستمکاران آن‌ها این امر و گفتاری را که به آن‌ها گفته شده بود به گفتار دیگری تبدیل کردند، ما هم به کیفر مخالفت و ستمکاری بر آن‌ها از آسمان عذابی سخت فرود آوردیم. (۱۶۲)

و (ای رسول ما) بنی‌اسراییل را از آن قریه که در ساحل دریا بود (دِه ایله و مَدْین) بازپرس آن گاه که از حکم (تعطیل روز) شنبه تجاوز کردند، آن گاه که (برای امتحان) به روز شنبه ماهیان در مشارع پیرامون دریا پدیدار شده و در غیر آن روز اصلاً پدید نمی‌آمدند. بدین گونه ما آنان را به سبب فسق و نافرمانی آزمایش می‌کردیم. (۱۶۳)

و چون (پند و موعظه ناصحین در آن‌ها اثری نکرد) جمعی از آن گروه گفتند: چرا قومی را که از جانب خدا به هلاک و یا به عذاب سخت محکومند باز موعظه می‌کنید؟ ناصحان گفتند: پند ما معذرت (و اتمام حجت) است از جانب پروردگارتان، و دیگر آن‌که شاید (اثر کند و) تقوا پیشه کنند. (۱۶۴)

و چون هر چه به آن‌ها تذکر داده شد در آن غفلت ورزیدند ما هم آن جماعت را که از کار بد منع می‌نمودند نجات بخشیدیم و آنان را که ظلم و ستمکاری کردند به کیفر فسقشان به عذابی سخت گرفتار کردیم. (۱۶۵)

پس چون سرکشی و تکبر کرده و آن‌چه ممنوع بود مرتکب شدند به آن‌ها گفتیم به شکل بوزینه شوید و بسی دور و بازمانده از رحمت خدا باشید. (۱۶۶)

و آن گاه که خدای تو اعلام نمود که تا روز قیامت کسی را به عقوبت و عذاب سخت بر آن‌ها برانگیزد، که پروردگار تو همانا زود کیفرکننده (ستمکاران) و (به خلق) بسیار بخشنده و مهربان است. (۱۶۷)

و بنی‌اسراییل را در روی زمین به شعبی متفرق ساختیم، بعضی از آن‌ها صالح و درستکارند و برخی فروتر از آنان (در درجه و منزلت)، و آن‌ها را به خوشی‌ها و ناخوشی‌ها بیازمودیم، باشد که (به حکم حق) بازگردند. (۱۶۸)

پس از آن‌که پیشینیانشان درگذشتند اخلاف و بازماندگانشان وارث کتاب آسمانی شدند در حالی که متاع پست این دنیا را برمی‌گزینند و گویند ما بخشیده خواهیم شد، و چنانچه مثل آن مال از متاع دنیا که یافتند باز (از هر راه حرام و خیانت) بیابند برگیرند. آیا از آنان پیمان کتاب آسمانی گرفته نشد که به خدا جز حرف حق و سخن راست نسبت ندهند و آن‌چه در کتاب است درس گیرند؟ و منزل ابدی آخرت برای مردم پرهیزکار بسی بهتر است، آیا تعقل نمی‌کنید؟ (۱۶۹)

و آنان که متوسل به کتاب آسمانی شوند و نماز به پا دارند، ما اجر درستکاران را ضایع نخواهیم گذاشت. (۱۷۰)

و آن گاه که کوه طور را از جای برکندیم و مانند قطعه ابری بر فراز سر آن‌ها برآوردیم که پنداشتند بر آن‌ها فرو خواهد افتاد (و امر کردیم) دستور توراتی که به شما آمد با قوت (ایمان و عقیده محکم) اخذ کنید و آن‌چه در آن مذکور است متذکر شوید، باشد که پرهیزکار شوید. (۱۷۱)

و به یاد آر هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیه‌ی آن‌ها را برگرفت و آن‌ها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، ما گواهی دهیم. (برخی مفسرین گفتند: مراد ظهور ارواح فرزندان آدم است در نشئه ذرّ و عالم روح و گواهی آن‌ها به نور تجرّد و شهود به توحید خدا و ربّانیت او در عوالم ملک و ملکوت.) (و ما این گواهی گرفتیم) که دیگر در روز قیامت نگویید: ما از این واقعه غافل بودیم. (۱۷۲)

یا آن‌که نگویید که منحصراً پدران ما به دین شرک بودند و ما هم فرزندان بعد از آن‌ها بودیم، آیا به عمل زشت اهل باطل ما را به هلاکت خواهی رسانید؟ (۱۷۳)

و بدین گونه ما آیات خود را تفصیل می‌دهیم (تا آیات ما را بفهمند) و باشد که بازگردند. (۱۷۴)

و بخوان بر این مردم (بر قوم یهود) حکایت آن کس (بَلْعَم باعور) را که ما آیات خود را به او عطا کردیم، و او از آن آیات بیرون رفت و شیطان او را تعقیب کرد تا از گمراهان عالم گردید. (۱۷۵)

و اگر می‌خواستیم به آن آیات او را رفعت مقام می‌بخشیدیم، لیکن او به زمین (تن) فروماند و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت مثل و حکایت حال او به سگی ماند که اگر بر او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. این است مثل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند. پس این حکایت بگو، باشد که به فکر آیند. (۱۷۶)

مثل حال گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و به خویش ستم می‌کردند بسیار بد مثلی است. (۱۷۷)

هر که را خدا هدایت فرماید هم اوست که هدایت یافته، و آن‌ها را که به گمراهی واگذارد هم آنان زیانکاران عالمند. (۱۷۸)

و محققاً بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آن‌که آن‌ها را دل‌هایی است بی‌ادراک و معرفت، و دیده‌هایی بی‌نور و بصیرت، و گوش‌هایی ناشنوای حقیقت، آن‌ها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراه‌ترند، آن‌ها همان مردمی هستند که غافل‌اند. (۱۷۹)

و خدا را نیکوترین نام‌هاست، بدانها خدا را بخوانید، و آنان را که در نام‌های او به انحراف می‌گرایند به خود واگذارید، که به زودی کردار بدشان را مجازات خواهند دید. (۱۸۰)

و از خلقی که آفریده‌ایم فرقه‌ای به حق هدایت می‌کنند و به حق حکم و دادگری می‌کنند. (۱۸۱)

و آنان که آیات ما را تکذیب کردند به زودی آن‌ها را به عذاب و هلاکت می‌افکنیم از جایی که فهم آن نکنند. (۱۸۲)

روزی چند به آن‌ها مهلت دهیم، که همانا مکر و عقاب من بس شدید است. (۱۸۳)

آیا این مردم فکر نکردند که صاحب آن‌ها (یعنی پیامبر) هرگز جنونی در او نیست؟ او فقط ترساننده خلق است (از اهوال قیامت) به بیانی روشن. (۱۸۴)

آیا فکر و نظر در ملکوت آسمان‌ها و زمین و در هر چه خدا آفریده نکردند و در این که اجل و مرگ آن‌ها بسا باشد که به آنان بسیار نزدیک شده باشد؟ پس به چه حدیثی بعد از این (کتاب مبارک آسمانی) ایمان خواهند آورد؟ (۱۸۵)

هر که را خدا گمراه خواست هیچ کس رهنمای او نباشد، و چنین گمراهان را خدا در طغیان و سرکشی خود به حیرت و ضلالت واگذارد. (۱۸۶)

(ای رسول ما) از تو احوال و ساعت قیامت را سؤال خواهند کرد که چه وقت فراخواهد رسید؟ پاسخ ده که علم آن منحصراً نزد ربّ و خدای من است، کسی به جز او آن را به هنگامش آشکار نکند، (شأن) آن ساعت در آسمان‌ها و زمین بسی سنگین و عظیم است، نیاید شما را مگر ناگهانی. از تو می‌پرسند گویی تو کاملاً بدان آگاهی. بگو: علم آن ساعت محققاً نزد خداست، لیکن اکثر مردم آگاه نیستند. (۱۸۷)

بگو که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگر آن‌چه خدا خواسته، و اگر من از غیب (جز آن‌چه به وحی می‌دانم) آگاه بودم بر خیر و نفع خود همیشه می‌افزودم و هیچ گاه زیان و رنج نمی‌دیدم، من نیستم مگر رسولی ترساننده، و بشارت دهنده گروهی که اهل ایمانند. (۱۸۸)

اوست خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و از (نوع) او نیز جفتش را مقرر داشت تا به او انس و آرام گیرد، و چون با او خلوت کرد باری سبک برداشت، پس با آن بار حمل چندی بزیست تا سنگین شد، آن گاه هر دو خدا و پروردگار خود را خواندند که اگر به ما فرزندی صالح (و تندرست) عطا کردی البته از شکرگزاران خواهیم بود. (۱۸۹)

پس چون به آن پدر و مادر فرزندی صالح (و تندرست) عطا کرد مشرک شدند و برای خدا در آن‌چه به آن‌ها عطا کرد شریک قرار دادند (یعنی فرزندان خود را به نام بت‌ها نامیدند مثل عبد اللات و عبد العزی)، و خدای تعالی برتر است از آن‌چه شریک او سازند. (۱۹۰)

آیا این چیزهایی را که هیچ موجود را خلق نتوانند کرد و خود مخلوق (خدا) هستند شریک خدا قرار می‌دهند؟ (۱۹۱)

در صورتی که آن‌ها نه هرگز به مشرکان و نه به خود یاری توانند کرد. (۱۹۲)

و اگر آن‌ها را (یعنی بت‌پرستان را) به راه هدایت بخوانید پیروی شما (مؤمنان) نخواهند کرد، بر شما یکسان است که آن‌ها را بخوانید یا خاموش بمانید. (۱۹۳)

غیر خدا هر آن کس را که شما (مشرکان و یهود و نصاری) به خدایی می‌خوانید (مانند بتان و عیسی و عُزَیر و غیره) به حقیقت همه مثل شما بندگانی هستند، اگر راستگویید آن‌ها را بخوانید تا مشکلات و حوائج شما را روا کنند. (۱۹۴)

آیا آن بتان را پایی است که راهی پیمایند یا دستی که از آستین قدرت بیرون آرند، یا چشم و گوشی که به آن ببینند و بشنوند؟ بگو: شریکان (باطل) خود را بخوانید و هر حیلت که با من می‌توانید به کار برید بی‌آن‌که هیچ مرا مهلت بدهید. (۱۹۵)

مرا دوست و یاور به حقیقت خدایی است که این کتاب (قرآن) را فرستاده و اوست که نیکوکاران را دوستی و سرپرستی می‌کند. (۱۹۶)

و آن‌هایی را که شما خدا می‌خوانید جز خدای یکتا هیچ یک قدرت بر یاری شما بلکه بر یاری خود ندارند. (۱۹۷)

و اگر آن‌ها را به راه هدایت خوانید نخواهند شنید (یعنی بتان چون گوش و بت‌پرستان چون هوش ندارند دعوت اسلام را نپذیرند. و ای رسول ما یا ای اهل عقل و بینش) تو می‌بینی که آن‌ها (بتان یا بت‌پرستان) در تو می‌نگرند ولی نمی‌بینند. (۱۹۸)

طریقه عفو و بخشش پیش‌گیر و امت را به نیکوکاری امر کن و از مردم نادان روی بگردان. (۱۹۹)

و چنانچه بخواهد از طرف شیطان (انس و جن) در تو وسوسه و جنبشی پدید آید به خدا پناه بر که او به حقیقت شنوا و داناست. (۲۰۰)

چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند. (۲۰۱)

و مشرکان را برادرانشان (یعنی شیاطین انس و جن) به راه ضلالت و گمراهی می‌کشند و هیچ کوتاهی نمی‌کنند. (۲۰۲)

و هر زمان که تو آیتی بر آن‌ها نیاوری بر تو اعتراض کنند که چرا آیتی فراهم نساختی؟ بگو: من تنها پیروی از آن‌چه از خدایم به من وحی رسد خواهم کرد، این آیات قرآن است مایه بصیرت‌هایی از جانب پروردگار شما و هدایت و رحمتی برای گروهی که ایمان آورند. (۲۰۳)

و چون قرآن قرائت شود همه گوش بدان فرا دهید و سکوت کنید، باشد که مورد لطف و رحمت حق شوید. (۲۰۴)

خدای خود را با تضرّع و پنهانی و بی‌آن‌که آواز برکشی در صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش. (۲۰۵)

آنان (یعنی ارواح و فرشتگانی) که در حضور پروردگار تواند هیچ گاه از بندگی او سرکشی نکنند و پیوسته به تسبیح و تنزیه ذات احدیت و به سجده او مشغولند. (۲۰۶)