تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/شاه از سید رنجیده و ازو میترسید

از ویکی‌نبشته
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول از محمدتقی بهار
شاه از سید رنجیده و ازو میترسید

۲۳ ـ شاه از سید رنجیده و ازو میترسید

یکی از اصلاحاتی که سید دست زد تعدیل بودجهٔ مملکتی بود، چنانکه حقوق شهریه‌بگیرها تا آنوقت بالغ بر چهل و سه هزار تومان در ماه بود، و سید آنرا به بیست هزار و ششصد تومان تنزل داد، همچنین حقوق ماهیانهٔ دربار مصوبه مجلس سوم، سی هزار تومان بود و ناصرالملک در غیاب مجلس آنرا چهل هزار تومان کرده بود، سید ده هزار تومان اضافیرا کسر کرد و شاه بدش آمد و اصرار کرد که همان مبلغ چهل هزار تومانرا دریافت دارد، سید حاضر شد اما در عوض حقوق شاهزادگانرا ببودجهٔ دربار احاله داد ازینعمل که بسیار وطن‌خواهانه بود هم شاه رنجید و هم شاهزادگان و هم درباریان، دیگر شاهزاده خانمها و سایر شاهزادگان که برای استخلاص فرمانفرما و عین‌الدوله نزد شاه میرفتند، طبعاً از سید بدگوئی میکردند و این بدگوئیها در دماغ شاه تأثیر میبخشید، شاه راجع باستخلاص بعضی و آسودگی بعضی دیگر بسید توصیه کرد و سید زیر بار نرفت و شاه رنجید.

نقشه کودتای دیگر:

سید از شاه نمیتوانست راضی باشد، زیرا قبلا گفته‌ایم که طرز فکر و عمل شاه طرزی جدی و سریع و فعالیت اثر نبود و بهمین سبب با دولتهای فعال نمیساخت بلکه با هیچ دولتی نمیساخت، خاصه با دولتی انقلابی چون دولت سید ضیاءالدین، بنابراین بعد از دو ماه شکرآب در میانه حاصل شد، اینجا احمد شهریور اطلاعی داده است که ما باعتماد آنمرحوم که مردی مدقق و بااطلاع بوده و قضایا را در موقع خود یادداشت کرده است باختصار مینویسیم:

«سید از حرکات رضاخان جاهل، و بی‌میلی شاه، از دوام حیات سیاسی خود مأیوس شد و چون میل نداشت استعفا کند در فکر چاره برآمد که شاه را بردارد، درین باب محمدحسن میرزای ولیعهد را انتخاب کرد و با او وارد این تدبیر شد، ملاقاتهائی با ولیعهد کرد، راپورت این ملاقاتها به شاه و رضاخان رسید. شاه بسید امر کرد که استعفا کند. سید از قبول استعفا سر باز زد و تمارض کرد، وزیر مختار انگلیس با شاه ملاقات کرد ولی نتوانست شاه را راضی بیقای سید سازد، حتی باشارات حالی کرده بود که اگر سید برود از برای سلطنت شاه مخاطراتی خواهد بود، معهذا شاه ایستادگی کرد،» انتهی یادداشت شهریور.

مؤلف گوید: در همان اوقات شنیدم که روابط سید با ولیعهد بشکلی غیرعادی پیش آمده است. و نیز شنیدم که شاه بولیعهد تغیر کرده و حتی گفته شد که احمد شاه سیلی بصورت ولیعهد زده است، که راست یا دروغ میرساند که در دربار کشاکش و معارضه‌ای بین دو برادر پیدا شده بود که در اطراف آن معارضه این اخبار تراوش میکرد و همان اوقات شهرت کرد که ولیعهد را میخواهند تبعید کنند، و اتفاقاً پس از سقوط سید چیزی نگذشت که ولیعهد عـازم فرنگستان شد و از طریق بغداد و بصره عزیمت کرد و در محمره (خرم‌شهر) مهمان سردار اقدس (خزعل) گردید، و در همین وقت سید ضیاءالدین نیز در بصره در مهمانخانه‌ای منزل داشت.

شاهزادهٔ یمین‌الدوله داستانی نقل میکند[۱]:

«ولیعهد بقصر خزعل در فیلیه وارد شد و هوا بسیار گرم بود، ولیعهد از گرما بیتابی مینمود، شبی شیخ را در باغ قصر ملاقات کردم. شیخ نسبت بولیعهد و بیتابی و عدم متانت و صبر او قیافهٔ مأیوسانه نشان داد، گفت میخواهم با ایشان در موضوع مهمی صحبت کنم و از من خواست که وسیلهٔ این ملاقات شوم، من با ولیعهد درین باب گفتگو کردم، ولیعهد میترسید که با شیخ محرمانه ملاقات کند، بهر قسم بود شبی را در یکی از حیاط خلوتها بدون آوردن چراغ میعاد نهادند، ولیعهد آنجا رفت منهم در خدمت او رفتم، چیزی نگذشت شیخ با عبا و قبای دراز در تاریکی نمودار گردید، خلاصهٔ مذاکرات این بود که: «والاحضرت اینقدر از گرما متألم نباشند، وسیلهٔ دفع گرما فراهم میآید و هوا خوب میشود؛ بهتر اینست بفکر اوضاع مملکت باشند، من چشمم از سردار سپه آب نمیخورد، شاه خوب نکرد سید ضیاءالدین را بیرون کرد. اگر والاحضرت حاضر باشند من حاضرم از عرب و لر و پشتکوه قوهٔ معتبر فراهم آورم، سید ضیاءالدین هم در بصره است، بفرستید بیاید و قوای خود را حاضر ساخته میرویم تهران را تصرف میکنیم، آنوقت میل میل مبارکست خواستید شاه را ابقا میکنید نخواستید خودت شاه میشوی».

آنشب در این مهم بسی گفتگو شد، و بالاخره مرا مأمور کردند که باتفاق دیگری از اجزای دربار برویم و من در بصره با سید گفتگو کنم و او را با این خیال همراه سازم... من ببصره رفتم، سید در اطاقی ساده و محقر مرا پذیرائی کرد در حالیکه هندوانه‌ای پاره کرده و بخوردن آن مشغول بود. صحبت کردیم و نقشه را باو گفتیم، سید سری تکان داد و گفت: شیخ راست میگوید و میتواند کاری صورت بدهد، اما من برفیق شما یعنی (ولیعهد) ابداً اعتماد ندارم. او مرد کار نیست، و نخواهد آمد، و اگر بماند و بیاید کار ما را خراب خواهد کرد، او همهٔ خیالاتش متوجه خانمهای پاریس است، و عجله دارد که هر چه زودتر خود را از ایران و مشرق بفرنگ برساند، من او را آزموده‌ام بدرد اینکارها نمیخورد، و ازین قبیل خیلی صحبت کرد، من دفاع کردم، اما سید اقناع نشد.

ظاهراً سید ضیاءالدین در مختصر سازشی که در بالا اشاره کردیم که با ولیعهد برای کودتای دیگر کرده بود او را بمحک امتحان زده و عیار این شاهزاده جوان را سنجیده بود، و از قضا بزودی شیخ خزعل هم از ولیعهد مأیوس شد و عجله‌ای که ولیعهد در حرکت داشت و حرارت هوا را بهانه میکرد میفهمانید که کمال مطلوب او چیز دیگر است!

☆ ☆ ☆

بالجمله سیاستمداران تهران نتوانستند شاه سرسخترا نسبت بسید نرم کنند و اطلاع داریم که رقبای شمالی آنها هم با شاه در طرد سید همدست بوده‌اند و یادداشتهایی هم درینباب دیده شده است که مناسبات سید ضیاءالدین با رفیق «روتشتین» وزیر مختار جدیدالورود دولت ساویت خوب نبوده است، از جمله در یادداشت «انصاری» چنین نوشته است:

«پس از ورود «روتشتین» بتهران مشارالیه از رئیس‌الوزرا خواهش میکند که«نادر میرزا» (کارگذار عشق‌آباد و مهماندار وزیر مختار که از سرحد خراسان تا تهران همراه مشارالیه بوده است) چند روز دیگر در معیت او باشد، ولی آقای سید ضیاءالدین در پاسخ میگوید که: شما منشیان خوبی در سفارتخانه دارید، خوبست کارهایتانرا بآنها مراجعه کنید، این اظهار موجب سوء ظن وزیر دولت شوروی شده دستور میدهد که فوراً عذر دو منشیان ایرانیرا بخواهند»[۲].

این رنجش بعدها بیشتر میگردد[۳]، و در همان یادداشتها ثبت است که از طرف سفارت شوروی روزی از دولت سئوال شد که: رژیم مملکت ایران مبتنی بر چه اساسی است؟ و نیز میگوید که: وزیر مختار مذکور نزد شاه نیز رفته از رئیس‌الوزرا اظهار نگرانی و عدم رضایت کرده بود.

در اینصورت ممکن است که تهدیدهای وزیر مختار انگلستان (اگر چنانکه احمد شهریور مینویسد اساس حقیقی داشته باشد) بشاه بی‌اثر مانده و و عدم رضایت روسها از سید با تمایل انگلیسها نسبت بمشارالیه تکافو کرده باشد، و میل باطنی شاه درین میانه بر میل وزیر مختار انگلیس چربیده باشد. بنابراین چنانکه گفتیم شاه در اواخر اردیبهشت (ثور ۱۳۰۰) بسید تکلیف استعفا نمود.

سید ضیاءالدین مردی نبود که بسهولت دست از کار بردارد، و جز وزیر جنگ باقی اعضاء دولت از هر حیث با او وفادار بودند.

چنانکه گفتیم (یعنی احمد شهریور نوشت) سید از مجرای سیاست خارجی نیز موفق باسترضای شاه نشد و غیرممکن بود که بتوانند شاه را با هر نوع تهدیدی از سید مطمئن کنند، و چنانکه دیدیم شاه بسید تکلیف کرد که استعفا کند.

روز ۲۸ ثور سید از دوام زندگانی سیاسی خود در ایران نومید گردید و مطابق اطلاعاتیکه یافته‌ایم دست بکار شد تا بوسایل دیگر مگر کودتائی از نو راه بیندازد و از جمله میگویند که با ارامنهٔ داشناکسیون کنار آمد که جمعی مسلح شوند و همچنین با بعضی صاحب‌منصبان ایرانی ژاندارم داخل مذاکره میشود و ببرخی از پستهای ژاندارم نیز تلگرافاتی مخابره مینماید که بطرف تهران حرکت کنند، اما همهٔ این فعالیتها در نتیجهٔ مقاومت شاه و وفاداری سردارسپه و صاحب‌منصبان قزاقخانه با احمد شاه بی‌اثر ماند و سید سقوط کرد (رجوع شود بمراسلهٔ آقای ارداقی ـ تاریخ حسین مکی)

بدیهی است اسناد مربوط باینقسمت از تاریخ تا آندرجه زیاد و طرف اعتماد کامل نمیتواند باشد و اگر روزی این اسناد از طرف دول همجوار ما انتشار یابد یا تاریخی صحیح بقلم خود آقا سیدضیاءالدین نوشته شود میتوان بکم و کیف جزئیات پی برد[۴].

بالجمله بعد از سه ماه و چند روز در ۴ جوزا ۱۳۰۰ دولت سیدضیاءالدین ساقط گردید و بشرحی که اشاره کردیم تا سرحد مشایعت شد و از آنجا از راه بصره باروپا رفت و در «منترو» از شهرهای سویس متوقف گشت.


  1. حسنعلی میرزا کوچکترین پسران ناصرالدین شاه است، وی در اتریش تحصیل کرده است و از همراهان ولیعهد بود.
  2. نقل از تاریخ «کودتای ۱۲۹۹» حسین مکی در روزنامهٔ مهر ایران.
  3. سید ضیا مصادف ورود وزیر مختار شوروی در تهران من و جماعتی از دموکراتها و آزادیخواهان را دستگیر کرد و گفته میشد که این جماعت را از خوف آنکه مبادا باستقبال وزیر مختار شوروی بروند و یا با او روز ورود ملاقات کنند دستگیر کرده است!....
  4. درین روزها اواسط بهمن ماه ۱۳۲۱ لایحه‌ای توسط مظفر فیروز، منسوب به بیانات سید ضیاء در تهران منتشر شد که هیچگونه استفادهٔ تاریخی از آن بعمل نمی‌آمد و سراسر مبتنی بر دقایق سیاست روز و غالباً مخالف با واقع بود و برای جلب استرضای دولت شوروی و عوام تهیه شده بود!