تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/حرکت و مهاجرت

از ویکی‌نبشته
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول از محمدتقی بهار
حرکت و مهاجرت

۹ - حرکت و مهاجرت

۸ـ مستوفی‌الممالک

اینک قسمتی است که از روی یادداشتهای تاریخی مفصلی که در همان اوقات نوشته‌ام نقل میکنیم:

شب پنجم محرم ۱۳۳۴ رفتم در هیئت وزرا که در قصر ابیض تشکیل شده بود، مستوفی‌الممالک با چشم بیحالت خود نگاه میکرد، سپهدار اعظم فقط خودرا حرکت میداد و با کلاهش بازی مینمود، چیزی که در آن جلسه نبود دو فکر موافق بود... من بر خاستم و رفتم باطاق دیگر و برئیس‌الوزرا پیغام دادم که با شما کاری دارم ممکن است تشریف بیاورید این اطاق... عقابی از چوب فوفل جزء میل این اطاق بود که بالهایش شکسته ولق شده و آویزان بود، دیدن این عقاب تق و لق مرا از دیدار قیافهٔ باجرأت کلنل ادوال رئیس تشکیلات ژاندارمری که میگفت: روز انتقام فرارسید! منصرف کرد، و بالهای او را راست کردم. ادوال رفت، شاهزادهٔ سلیمان میرزا لیدر حزب دموکرات و فراکسیون آمد و رئیس‌الوزرا هم تشریف آوردند، سه تن در گوشهٔ اطاق نشستیم، از حرکت سپاهیان روس بسوی تهران صحبت کردیم و بالاخره پرسیدیم: چه باید کرد؟ فرمودند: باید شاه را برداشت و رفت!

و سپس هم بما توصیه کرد که شما باید بروید . فردا سلیمان میرزا و عدهٔ دیگر از وکلای دموکرات و بیطرف و معاون وزارت داخله (میرزا سلیمان خان میکده) و معدودی دیگر از افراد حزب بطرف قم عزیمت کردند و در واقع کمیتهٔ دموکرات و وکلائی که با آنها سر و سر یکی داشتند حرکت کردند ولی من چون در عملیات کمیته دخیل نبودم و از سروسر حضرات صورةً بیخبر و باصطلاح آنها (ولایتی و نامحرم) بودیم در تهران ماندم زیرا هنوز دولت رسماً تصمیم خود را آشکار نساخته بود و مجلس منفصل نشده بود.

روز پنجم و ششم ماه بسرعت گذشت و مخاطرات ساعت بساعت نزدیکتر میشد. همه کس نمیدانست چه خبر است و بلکه تصور میرفت که اساسی در کارها هست که عنقریب آشکار خواهد شد، شب هفتم محرم هوای محیط تهران رنگ دیگر داشت، من باز رفتم در هیئت وزرا، آنجا ازدحامی بود. رئیس‌الوزرا را ملاقات کردم، چیزی نمیگفت و نگاه میکرد، در اطاق دیگری آقای وثوق‌الدوله وزیر مالیه را دیدار کردم، گفت: دیروز شرحی از طرف سفرای روس و انگلیس بما رسیده است که «نوبهار» را توقیف کنیم و مدیرش تبعید گردد. این بود اطلاعاتی که در آنشب خوفناک من از هیئت دیپلوماسی ایران کسب کردم!

روز هفتم محرم، شهر پر از غلغله بود. ژاندارمری دسته‌دسته سواره و پیاده در تک و تاز بودند، درشگه و اسب ناپیدا، خبر تصمیم دولت که باید امروز شاه با هیئت وزرا و دربار و دفاتر و ذخایر از تهران عزیمت کنند در شهر طنین‌انداز. دربار شاهی پر از ازدحا ، کالسکهٔ شاه را بدو اسب قوی گلگون بسته و سواران مستحفظ ردیف صف زده، آژان و ژاندارم از در اندرون تا درب دروازهٔ حضرت عبدالعظیم صف کشیده، خلاصه اینکه شاه میخواهند بروند.

کجا میخواهند بروند؟ به اصفهان!

این خبر برای من که سابقه داشتم چندان قرع سمع نمیکرد، ولی یک شهر چهارصد هزار نفری را بو حشت و تکاپو انداخته بود، چه معلوم بود که شاه برای این میرود که قشون روس میخواهد بیاید! من قبل از ظهر پس از شنیدن این خبر رفتم بمجلس معلوم شد که قسمت دیگری هم از نمایندگان درین دو روزه حرکت کرده‌اند و در قم اجتماعی است.

ماندیم، ظهر شد، نواب رئیس از هیئت وزرا باز گشته بودند، نمایندگانی که آنجا ولو بودیم برای کسب خبر تازه بحالت ازدحام آنها را پیشباز کردیم. رئیس مجلس «مؤتمن‌الملک» گفته بود که شاه حرکت خواهند کرد. نمایندگان نیر تصمیمی گرفته تکلیف خود را بعمل بیاورند. آیا تکلیف قانونی نمایندگان که شاه و هیئت دولت ایشان عازم حرکت است (آنهم یک حرکت و نهضت سیاسی) چه خواهد بود؟ بدیهی است رأی داده شد که وکلا نیز بروند.

چنین بود حقیقت و مقدمات یک تصمیمی. و با این مقدمات بود که از دروازهٔ طهران تا دروازهٔ قم از کاروان مهاجر و باروبنهٔ ژاندارم و احمال و اثقال ذخایر و مهمات و قورخانه و اسب و درشگه و گاری و الاغ و حتی پیادگان بی‌نوا بشکل بازارچهٔ پر ازدحامی در آمده بود!

از جمله مسافران «پرنس رویس» سفیر آلمان بود که باعتماد قول رئیس‌الوزرا حرکت کرده و محل مأموریت خود را ترک گفته بود!

بپایان رسید روز هفتم محرم ۱۳۳۴ و یکروز تاریخی که بسی مقدرات سهمگین را در زیر دقایق پروحشت خود پنهان ساخته و آتیه نامعلومی را زمزمه میکرد!

☆ ☆ ☆

«شاه حرکت نکرد، آری شاه روز هفتم محرم با وجود مقدمات مذکور حرکت نکرد، علت حرکت نکردن شاه بسیار است، آنچه معروف شد آمدن سپهسالار که آنوقت وزیر جنگ بود با کامران میرزا (پدر بزرگ شاه) و صمصام السلطنهٔ بختیاری و عدهٔ دیگر از معمرین رجال بدربار و منصرف ساختن شاه را از حرکت بدلایلی که همه صحیح و منطقی بود موجب عدم حرکت شاه گردید.

از طرف دیگر نمایندگان سیاسی روس و انگلیس بقصد ملاقات شاه بدربار رفتند ولی اول مرتبه شاه آنان را نپذیرفت اما بالاخره بحضور اعلیحضرت بار یافته و تهدیدات و نصایح مذکور را تجدید نمودند[۱] و بار دیگر معمرین بحضور بار یافته گفته‌هارا تجدید کردند.

شاه متانت را از کف نداده مسئولیت را بعهدهٔ رئیس دولت واگذار کرد و حضرات را بدو رجوع داد و عاقبت دولت از تصمیم حرکت شاه منصرف گردید و قشون روس هم از آمدن بتهران خودداری کرد و بعد از یکهفته خبر این تصمیم بوسیلهٔ تلگرافی که از مؤتمن‌الملک رئیس مجلس بنمایندگان مهاجر در قم بتاریخ ۳۰ عقرب بنمرهٔ ۱۵۰ محتوی رقعهٔ رئیس‌الوزرا واصل گردید در بین مهاجرین انتشار یافت

صورت تلگراف رئیس مجلس:

«آقایان نمایندگان محترم مجلس امروز رقعهٔ از ریاست وزراء رسیده که عیناً درج میشود:»

«ریاست مجلس شورای ملی شیداللّه ارکانه. روز دوشنبه هفتم ماه که بمناسبت تقرب فشون روس بپایتخت، اعلیحضرت اقدس همایونی شاهنشاهی خلداللّه ملکه از طهران تصمیم حرکت فرموده بودند، جمعی از آقایان نمایندگان محترم حرکت فرموده بقم مشرف شده‌اند، حال که با جریان مذاکرات امیدبخش ارادهٔ مقدسهٔ ملوکانه از حرکت منصرف شده است البته تصدیق خواهند فرمود که امتداد غیبت آقایان معزی الیهم بیشتر از این اقتضا ندارد و لازم است در چنین موقع که دولت مشغول تصفیهٔ مهم‌ترین مشکلاتست با مراجعت آقایان محترم مجلس شورای ملی دایر و بایفای تکالیف مقرره خود مشغول باشند، انتهی. عین این مطلب هم از قرار معلوم بخود آقایان از طرف دولت مخابره شده است، معلوم است با رفع علت رفع معلول از نتایج طبیعی است. متمنی هستم عین این تلگراف را بسایر آقایان که در بلاد دیگر هستند، مخابره نمایند[۲]». از طرف خود و عموم آقایان حاضر «حسین»

این تلگراف روز سه‌شنبه ۱۵ محرم در قم در جلسه نمایندگان قرائت شد، بعضی بازگشته و برخی که احتمال داشت از طرف روس ها برای آنها مخاطراتی باشد برنگشتند! یکهفته از قضیه گذشت در حالتی که تهران حالت و شکل دیگری بخود گرفته بود، مجلس منفصل، جراید ملی سوای «رعد» و «عصر جدید» توقیف یا تعطیل، سفیر آلمان و کلیهٔ طرفداران آلمان و ترک و همهٔ رؤسای حزب دموکرات، و اعتدال و تمام قوائی که ممکن بود در تهران روزی بر علیه روس و انگلیس نمایش بدهند از مرکز خارج شده و زمینه در نهایت ساختگی و پرداختگی برای اجرای اعمال متفقین و هواداران ایشان فراهم آمده بود[۳]».


  1. خلاصهٔ نصایح رجال ایران و سفرا این بود که اگر برود او را خلع کرده دیگری را بتخت خواهند نشانید و تهدیدات دیگر که در اصل یادداشت‌ها ثبت است و ما از بیم اطناب حذف کردیم.
  2. کمیتهٔ دفاع ملی قم تلگرافخانهٔ قم را ضبط کرده بود و ازین رو میگوید بسایرین که در بلاد دیگرند مخابره شود.
  3. چهار سال بعد، از مستر هاوارد انگلیسی شنیدم که از سیاست آنروز مرحوم مستوفی‌الممالک بطرزی واقعی و صمیمانه تمجید زیادی میکرد و حق هم همین است.