تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی/فصل ۹
فصل نهم
مراجعت سر گور اوزلی بلندن و سفارت میرزا ابوالحسن خان شیرازی بدربار امپراطور روس
خواهینخواهی معاهده گلستان باصرار سر گور اوزلی و احتیاج دولت روس بایران تحمیل گردید.
پادشاه ایران خود را برای مبارزه با روسها حاضر نموده بود شاید بتواند اراضی از دست رفته را بدست آورد، ولی از آنطرف انگلیسها مایل بودند خیال روسها راحت باشد تا بتوانند خودشانرا برای جنگ با ناپلئون حاضر کنند و بهمین نظر بود که کوشیدند تا روابط دولت عثمانی نیز با روسها حسنه شود و بدولت ایران نیز وعده صریح دادند که بعد از عقد معاهده گلستان دولت ایران یک نفر سفیر فوقالعاده بدربار امپراطور روس روانه خواهد نمود و سر گور اوزلی هم با فرمانفرمای کل قفقاز واسطه خواهند شد که امپراطور روس اراضی و شهرهای ایران را مسترد دارد. روی همین قول و قرار بود که اولیای امور ایران راضی شدند باین عهدنامه تن در دهند.
میرزا ابوالحسنخان شیرازی برای سفارت دربار امپراطور روس تعیین گردید و سر گور اوزلی نیز عزیمت خود را بلندن اظهار داشت.
سر گور اوزلی متجاوز از پنجسال در ایران بود. در این مدت اکثر بلاد ایران را گردش کرد و با اشخاص معروف و متنفذ آن ایام آشنا شده و غالب اوقات طرف شور و مشورت پادشاه ایران واقع میگردید، از اسرار نهانی عباسمیرزا نایبالسلطنه باخبر شده بود، باحوال و روحیه درباریان فتحعلیشاه آشنائی کامل پیدا کرده بود، خلاصه اوضاع و احوال آن زمان ایران را از هر حیث بدقت مطالعه نموده و ایران را آنطوریکه شناخته و دانسته بود باولیای امور انگلستان معرفی نمود.
لرد کرزن[۱] در جلد اول کتاب خود راجع باوضاع این ایام ایران مینویسد:
«در این موقع نظریات سه نفر از مأمورین سیاسی انگلستان دخالت تامی در سیاست انگلیس نسبت بایران داشته: یکی سر گور اوزلی، دیگری جیمس موریر و سومی فریزر[۲] بود.»[۳]
اتفاقاً این هر سه نفر نسبت بایران بدبین بودند و در نتیجه تأثیر نظریات سوء همین اشخاص بود که انگلیسها نسبت بایران بیاعتنا گشتند و راضی شدند روسها هر تجاوز و تعدی را نسبت باراضی ایران مایل باشند آزادانه اعمال کنند.
وزیر مختار انگلیس پس از آنکه بایجاد صلح بین ایران و روس موفق شد تا بهار سال ۱۸۱۵ (۱۲۲۹ هجری قمری) در طهران اقامت داشت و در این تاریخ از راه تبریز، قفقاز و روسیه عازم انگلستان شد.
موریر گوید:
«فتحعلیشاه تقاضا نمود وزیر مختار انگلیس هم برای اتمام خدمات خود نسبت بدولت ایران همراه میرزا ابوالحسنخان شیرازی عازم روسیه گیدد، ولی بجهت زیادی عده همراهان این دو وزیر مختار، قرار شد سر گور اوزلی دو ماه قبل حرکت کند.»
مرحوم اعتمادالسلطنه در کتاب منتظم ناصری جزء وقایع سال ۱۲۲۹ هجری قمری (۱۸۱۴ میلادی) چنین مینگارد:
«در این سال میرزا ابوالحسنخان شیرازی مأمور دربار دولت روس شد که عهدنامه گلستان را بامضای امپراطور روس برساند و بعضی هدایا از قبیل دو زنجیر فیل و ده رأس اسب و یکصد طاقه شال کشمیری و چند رشته تسبیح مروارید و بعضی جواهرات گرانبها و شمشیرهای خراسانی و زریهای مفتول بافت اصفهان و قوطیهای مرصع پادزهر و قالبهای ابریشمی هراتی و غیره محبوب میرزا ابوالحسنخان برای امپراطور روس ارسال فرمودند و سر گور ازولی سفیر انگلیس نیز با جواب نامه پادشاه انگلستان از راه پطرزبورغ مراجعت کرد.
در مدت توقف سر گور اوزلی در ایران اولیای امور دولت شاهنشاهی نهایت مهربانی و ملاطفت را درباره این سفیر مبذول داشند. حتی خود شهریار ایران نیز منتهای مهربانی را در حق او منظور نمود، مهربانیهای عباسمیرزا نایبالسلطنه هم دربارهٔ او کمتر از سایرین نبود.»
نگارندهٔ تاریخ مآثر سلطانی که خود معاصر بوده در این موضوع چنین مینگارد:
«چون سر گور اوزلی بارونت، ایلچی دولت انگلیس اساس دوستی فیمابین دولتین روس و ایران را تأسیس نمود، از این مهم خطیر فراغت یافته و نگرانی برای او نماند و در امور سفارت نقص و ناتمامی نگذاشت و از جانب دولت علیه انگلیس اختیار کلی در حرکت و سکون و سایر مواد داشت و بنابر راسخی قول و درستی عهد میخواست که ارکان این دوستی و سازش بین دولتین خللناپذیر گشته موافق عهد محکم و قول ثابت او مقصود اصلی که دولت ایران را از سازش بود حاصل شود. معهذا با وصف آنکه الطاف پادشاه بحدی شامل حال او بود که در نظر او حرمان از فیض حضور سلطانی صعوبت داشت باز محض صلاحاندیشی دولت درصدد استدعای اجازت برآمد، و با آنکه اعلیحضرت شاهنشاهی از فرط التفات دوری او را از دربار سپهرمدار روا نمیداشتند باز قبول مسئول او را اولی دانسته او را باعزاز تمام مرخص و باکرام مالاکلام روانه مقصد فرمودند؛ از جمله نوازشات پادشاهی که کسی را میسر نشده بود ظروف طلا برای بزم ضیافت ملوکانه او عنایت فرمودند و بدست مبارک باو بخشیدند و نواب نایبالسلطنه هم التفاتی که درباره هیچکس از نزدیکان و مقربان و امنای حضرت نکرده بودند درباره او مبذول فرمودند و آفتابه و لگن مینا باو عنایت فرمودند؛ از بسکه امنای دولت را با او مراسم دوستی و محبت ملحوظ بود و در میانه ایشان و ایلچی رابطه خصوصیت بیحد و نهایت مستحکم شده در مفارقت او زیاده از حد اندوهگین و ملول بودند. گر چه از مملکت ایران معاودت نمود، اما هوس ملاقات او را همواره طالب باشند و آرزوی دیدار او از دلها نرفت و فیالواقع جای آن داشت، چه در مراتب انسانیت و آداب ذاتی نقص نداشت و رایت وفا و مردمی و حقوق در مضمار مصادقت میافراشت. القصه نامه دوستانه هم بدولت انگلیس مرقوم و مصحوب او ارسال داشتند، میرزا ابولحسنخان شیرازی را هم مأمور بسفارت روس ساخته مقرر داشتند که براهنمایی و استصواب ایلچی مشارالیه در دولت روس آنچه باید و شاید و صلاح داند بظهور رساند تا مطالب منظور دولت ایران مقرون بحصول گردد ایلچی مشارالیه مستر موریه را که نایب او بود مأمور بتوقف ایران ساخته دستورالعمل مبسوط باو داد و خود عازم گردید که از راه پطرزبورغ روانه مقصد شود، تا در عرض راه اول سردار روسیه را در تفلیس ملاقات نموده تمهید مقدمه معهود نموده ثانیاً در پطرزبورغ، باتمام مهام میرزا ابولحسنخان و حصول مرام دولت ایران از دولت روس حسبالتعهد خود کوشیده بعد از حصول خاطرجمعی از این رهگذر عازم مقصد خویش شود و از دارالخلافه طهران الا آخر ولایت ایروان هم در عرض راه آنچه لازمه اعزاز و تعظیم و اکرام و تجلیل بود از جانب بزرگ و کوچک اهالی ولایات نسبت بایلچی مشارالیه معمول گشت و اتفاقاً در روز ورود نایبالسلطنه به تبریز ایلچی مشارالیه نیز وارد و مورد التفات بینهایت آن حضرت گشته عازم مقصد گردید[۴].»
سر گوراوزلی در مقابل این همه محبتها که از شاه و نایبالسلطنه عباسمیرزا و صدراعظم ایران دیده بود که قسمتی از آن در بالا ذکر گردید، خود کتابی تحت عنوان شرح حال عدهٔ از شعرای ایران[۵] نوشته است که در آن کتاب مسافرت خود بایران و ملاقاتهائی را که با شاه و نایبالسلطنه بعمل آورده است شرح میدهد. ما در اینجا بقسمتهای عمدهٔ آن کتاب که ارزش تاریخی دارد اشاره میکنیم.
قبلاً بطور اختصار جریان ورود او را بایران یادآور میشویم و سپس بنقل قسمتهای مهم یادداشتهای خود سر گوراوزلی میپردازیم.
در سال ۱۸۰۹ موقفیکه میرزا الولحسنخان از طرف فتحعلیشاه بسمت وزیر مختاری و مأموریت فوقالعاده بلندن فرستاده شده بود، سر گر اوزلی از جانب جرج سوم پادشاه انگلستان برای پذیرائی او مهماندار معین گردید.
در مراجعت میرزا ابوالحسنخان سر گور اوزلی نیز بسمت وزیر مختاری از طرف پادشاه انگلستان معین شد که در دربار پادشاه ایران مقیم باشد.
در ماه جولای ۱۸۱۰ میرزا ابوالحسنخان و سر گور اوزلی از لندن حرکت نموده در ژانویه ۱۸۱۱ به بمبئی رسیدند. بعد از کمی توقف بطرف ایران رهسپار شده در اول ماه مارس ۱۸۱۱ به بوشهر رسیدند. چون ساعت خوب نبود تا پنجم ماه در کشتی مانده روز پنجم بخشکی پیاده شدند و با شرحیکه قبلا بیان گردید همه جا از او پذیرایی خوبی شده و محترماً او را بطهران وارد نمودند. بعد از تشرف بحضور فتحعلیشاه به بستن معاهده ۱۴ مارس ۱۸۱۲ (مطابق ۲۹ صفر ۱۲۲۷) اقدام نمود.
در بهار سال ۱۸۱۲ به تبریز رفت. در راه خبر اتحاد دولتین روس و انگلیس را شنید و قبل از آنکه به تبریز برسد نماینده نظامی فرمانفرمای قفقاز منتظر ورود وزیر مختار انگلیس به تبریز بود که او را واسطه صلح بین دولتین روس و ایران قرار دهد.
از تبریز سر گور اوزلی یکی از همراهان خود موسوم به رابرت گوردون را باتفاق نماینده نظامی فرمانفرمای قفقاز برای تعیین شرایط صلح به تفلیس میفرستد که شرح آن قبلا داده شده است.
سر گور اوزلی در نوامبر ۱۸۱۲ بطهران مراجعت میکند. نوروز را در طهران بود. در ماه جون ۱۸۱۳ بهمدان مسافرت کرده و با جلالالدین افندی وزیر مختار دولت عثمانی ملاقات نموده است.
احتراماتیکه در آنموقع دولت ایران درباره سر گور اوزلی رعایت مینمود باعث عدم رضایت جلالالدین افندی شده و بصدراعظم ایران شکایت نموده اظهار میکند که در دربار عثمانی درباره هیچ یک از نمایندگان دول خارجی چنین احتراماتی معمول نمیشود.
این پیشآمد باعث میشود که قدری از احترامات فوقالعادهای که دولت ایران درباره وزیر مختار انگلیس معمول میداشت کاسته شود و سر گور اوزلی مکدر شده میخواهد قدرت خود را نشان بدهد و اظهار میدارد که باید صدراعظم ایران اول بدیدن او برود، بعد او از صدراعظم بازدید کند.
سر گور اوزلی در این باب در یادداشتهای خود چنین مینویسد:
«میرزا بزرگ گوش شاهرا در این موضوع پر کرده و گفته بود که حق با صدراعظم میباشد و بشاه حالی کرده بود که برای رعایت احترام صدراعظم سر گور اوزلی باید اول بدیدن صدراعظم برود.[۶]
این پیشآمد برای من خیلی مهم بود. هر گاه راضی میشدم در آن قضیه تسلیم شود رای من روشن بود که نفوذ من برای ایجاد صلح بین دولتین روس و ایران از بین میرفت، بنابراین اظهار نمودم: - شاه قبلا بمن امر داده منتظر شوم تا بحضور شرفیاب شوم و حال در اثر تلقین مشاورین بداندیش بمن اجازه تشرف نمیدهد و این رویه باعث توهین نسبت بپادشاه من میشود. من نیز چاره ندارم جز آنکه دستگاه خود را جمع نموده بمملکت خود مراجعت نمایم و اینک وقت میدهم تا فردا در این باب توجه شوم که آیا عاقلانه است یا دیوانگی که شاه روابط حسنه خود را با بهترین دولت و مقتدرترین متحد خود قطع کند.
روز بعد بمن اطلاع دادند که شاه اجازه تشرف بحضور داده است. وقتی که بحضور شاه رسیدم شاه مدتی خودستائی کرد. من نیز جوابهای ساخته و محکم ولی ملایم حاضر داشتم. همینکه صحبت قدری طول کشید فهمیدم که این جواب شاهرا متقاعد نخواهند نمود، پس مجبور شده بنای تهدید را گذاشتم.
شاه بمن اظهار نمود: – از بیانات شما معلوم میشود که برای صلح نیامدهاید بلکه برای جنگ مهیا میباشید، و اظهار کرد که من بهیچ وجه از این تهدیدات شما وحشت ندارم و خطاب بمن نموده گفت: – منتهی کاری که میتوانی بکنی اینست که دربار مرا ترک کنی و معاهده را بر هم زنی و اقدام تو بیهچ وجه برای ما اهمیتی نخواهد داشت.
من به پادشاه توضیح دادم قبل از اینکه معاهده بر هم بخورد میبایست شاه تمام خسارتهای دولت انگلیس را بدهد و تمام مخارجیکه دولت انگلیس در این باب نموده است شاه باید کارسازی دارد. تنها باطل نمودن معاهده از یک طرف که خود آن طرف خطاکار است باعث رضایت طرف دیگر که قدرت احقاق حق خود را داراست نخواهد بود.
شاه از من سئوال نمود بچه جهت صدراعظم ایران باید اول از وزیرمختار انگلیس دیدن کند؟ ... در صورتیکه این عمل باعث توهین نسبت بصدراعظم است و صدراعظم دولت عثمانی هرگز ببازدید وزیر مختار شما نمیرود.
شاه بعضی عبارات توهینآمیز دیگر نیز در این باب علاوه نموده و گفت خشونتهای دیگر هم نسبت بملل اروپائی از طرف ترکها اعمال میشود.
من در جواب گفتم یک نوع رسوم و عاداتی در دربار دولت عثمانی وجود دارد ولی تمام آنها مورد تنفر ملل اروپا است و نسبت بآنها عموماً اعتراضات شده است و حل این مسائل موکول به موافقت نمایندگان تمام دول ذیعلاقه گردیده است.
چنانکه من مطلع میباشم در هنگام آمدن من از لندن این مسئله مورد مطالعه وزرای اعلیحضرت پادشاه انگلستان بود و بدون تردید این رسوم بزودی تغییر خواهد کرد. با تمام این احوال من نخواهم گذاشت عادات و رسومی که در دربار دولت عثمانی جاری است در دربار اعلیحضرت شهریار ایران نیز آنها مقیاس قرار داده شود. همچنین نمیتوانم قبول کنم که دولت ایران با دولت عثمانی در یک ردیف قرار داده شود.
در این موقع شاه با حالت غضب که آثار آن از صورتش نمایان بود صحبت مرا قطع نموده گفت: – قدرت و نفوذ من بمراتب از قدرت و نفوذ سلطان عثمانی زیادتر است. من در جواب گفتم بعقیده اعلیحضرت ممکن است چنین باشد، لیکن من تصور کردم تقاضای من مبنی بر اینکه اصرار داشتم وزراء دربار اعلیحضرت پادشاه انگلستان نسبت به سفیر و نماینده فوقالعاده پادشاه ایران روا داشتهاند و این تقاضا با نهایت احترام بعمل آمده بود مورد قبول یابد.
در صورتیکه این مسئله قبلا در هنگام ورود من بطهران در سال ۱۸۱۱ پس از مذاکرات زیاد حل شده بود و تا امروز هم روی همان ترتیب عمل شده است، بدون اینکه ایرادی بدان وارد آید.
اینجا شاه از من سئوال کرد آیا من قصد دارم پادشاهی او را با پادشاهی انگلستان تطبیق کنم؟
در جواب گفتم هرگز قصد ندارم که بیک چنین مقایسه مضحکی مبادرت کنم، زیرا حقیقت امر خوب پیدا است. من هیچ دولتی را در روی زمین خواه دولت اسلامی، خواه دولت اروپائی، دارای آن استعداد نمیبینم که با پادشاه من از حیث قدرت و نفوذ و عظمت و احترام برابر باشد.
علت این اظهارات من آن بود که شاه بعضی بیانات مضحک و قابل استهزاء در باب سلطنت مشروطه و محدود مینمود.»[۷]
این مشاجره در اینجا ختم شده و سفیر پادشاه انگلستان به تبریز رفت. بعد از این دیگر احساسات ایرانیها نسبت باو تا اندازهای سرد و کدورتآمیز بوده و دیگر چندان طرف توجه شاه نبود.
در اول ماه سپتامبر ۱۸۱۳ سر گور اوزلی با عباس میرزا نایبالسلطنه در تبریز ملاقات میکند.
خود سر گور اوزلی در این باب مینویسد:
«در ساعت ۱۲ روز با تعیین وقت قبلی نایبالسلطنه را ملاقات نمودم. صحبت مدتی در باب صلح بین دولتین ایران و روس بود. در این بین من اتفاقاً اظهار نمودم که ماژور دارسی رفتن خود را عقب انداخته است. برای اینکه من انتظار دارم به لرد کاسکارت[۸] وزیر مختار دولت انگلیس مقیم پطرزبورغ در باب صلح با روسیه بعضی اطلاعات بفرستم.
شاهزاده عباسمیرزا نایبالسلطنه با نهایت غضب گفت: من امیدوارم شما فکر فرستادن او را از راه تفلیس هرگز نخواهید نمود تا اینکه صلح برقرار شود. من در جواب گفتم، والاحضرت باید بدانند که وجود صلح یا جنگ بین دولتین ایران و روس هیچ وقت مانع مسافرت یک نفر از اتباع دولت انگلیس که از خاک دولت روس عبور مینماید نخواهد شد. شاهزاده جواب داد، بلی اما مسافرت او برای من خیلی اهمیت داد. من هرگز اجازه نخواهم داد ماژور دارسی از راه تفلیس برود تا اینکه صلح بین دولتین برقرار گردد.
من جواب دادم، ماژور دارسی دیگر در خدمت والاحضرت نیست. اینک او یک نفر تبعه دولت انگلیس میباشد و از راهی که صلاح بداند حرکت خواهد کرد بعلاوه ممکن است سئوال کنم ایراد والاحضرت در این باب چه میباشد؟..
شاهزاده در جواب گفت: از آنجائیکه ماژور دارسی از استعداد جنگی من کاملا مطلع میباشد، وضعیت قشون و مملکت مرا خوب میشناسد، رفتن او میان دشمنان من متضمن خطرات بعدی برای من خواهد بود من هرگز رفتن او را به تفلیس اجازه نخواهم داد.
من گفتم البته والاحضرت متعجب نخواهند شد که من از دادن چنین نسبتی به یکنفر از صاحبمنصبان پادشاه انگلستان که طرف اعتماد است عدم رضایت خود را ابراز بدارم هر گاه این شخص علناً متهم است و خیانت نموده، من نه تنها راه مسافرت او را تغییر خواهم داد بلکه او را بلندن خواهم فرستاد که در آنجا مجازات خیانت خود را بچشد. من و سایر انگلیسیها از اشخاص خائن متنفر میباشیم. ولی اگر معلوم شود که این نسبت فقط تهمت است، اجازه میخواهم والاحضرت را مطلع کنم که من نمیتوانم راضی شوم یک چنین لکه بدامن یکی از اشخاصیکه در تحت حمایت من است گذاشته شود و یا اینکه راضی شوم با نظرهای واهی راه مسافرت او را تغییر دهند. ماژور دارسی باید از راه تفلیس برود.
عباس میرزا گفت: در اینصورت نتیجه این خواهد شد که من حکم خواهم داد قراولها او را با تیر بزنند.
من در جواب گفتم: والاحضرت بهتر است قدری ملاحظه داشته باشند که دست تعدی بطرف یک نفر تبعه انگلیس دراز نکنند. والاحضرت چگونه راضی میشوند کسی را تهدید کنند؟..
البته مجازات در مقابل خیانت جای خود دارد، ولی مجازاتی که از سوءاستفاده از قدرت ناشی باشد فوقالعاده خطرناک است و روزی که دست تعدی بجان یکی از اتباع انگلیس دراز شود صدهاهزار مردم از عواقب وخیم یک چنین روزی افسوس خواهند خورد.[۹]
باقی مذاکرات این ملاقات دیگر در جزء یادداشتها نوشته نشده است ولی معلوم میشود که نایبالسلطنه با سر گور اوزلی بعدها کنار آمده است.
سر گوراوزلی در ۲۱ اکتبر از تبریز حرکت نموده بطهران رفت. با چنین سوابقی که سر گوراوزلی از ملاقات و برخوردهای خود با شاه و نایبالسلطنه ذکر میکند، باز او مورد اعتماد و اطمینان شاه و نایبالسلطنه بوده و راضی شدهاند ایشان واسطه صلح بین ایران و روس واقع شود؛ چونکه معاهده انگلستان باصرار و صوابدید سر گوراوزلی منعقد گردید گردید و شرح آن قبلا گذشته است.
سر گوراوزلی در یادداشتهای خود عین عبارات شاه را بفارسی ضبط نموده و میگوید:
«ای ایلچی وقتی که از همدان بسلطانیه آمدی، همه کس از شما برگشته بود الا شاه.»[۱۰]
بعد از معاهده گلستان مأموریت سر گوراوزلی دیگر در ایران تمام شده بود و میبایست بانگلستان مراجعت کند. چون امپراطور روس الکساندر اول از او دعوت نموده بود که به پطرزبورغ برود. بنابراین در ۲۲ اپریل ۱۸۱۴ از راه روسیه عازم انگلستان گردید.
در ۲۵ ماه می همان سال در تبریز از نایبالسلطنه خداحافظی نموده بطرف سرحدات روسیه عازم گردید.
در محل باشآیران که در آن تاریخ نقطه سرحدی ایران و روس بود یعنی آخر خاک ایران و اول خاک گرجستان، قزاقان روس که باستقبال سفیر انگلیس آمده بودند باو تبریک ورود گفتند. موریر معروف تا اینجا همراه سر گوراوزلی بوده و از اینجا مرخص شده بایران مراجعت نمود.
همینکه سر گوراوزلی به نزدیک شهر تفلیس رسید یک عده از شاهزادگان گرجی و ارمنی با یک اسکادران سواره نظام روس از او استقبال نمودند. جنرال رتیشف فرمانفرمای گرجستان با محبت تمام او را پذیرفت و میهمانیهای باشکوهی بافتخار او دادند. چندین بار بسلامتی او بادهنوشی کردند و بافتخارش چندین تیر توپ شلیک و بیاد دوستی دائمی و ابدی دولتین روس و انگلیس شادیها نمودند. جنرال رتیشف نطقها کرد و خدمات سر گوراوزلی را که در ایران مخصوصاً در عهدنامه گلستان به امپراطور روس نموده بود یادآوری نمود و قشون را امر داد بقدردانی از این خدمات چندین بار هورا بکشند.[۱۱]
این استقبال و پذیرائی و میهمانیها تنها در تفلیس نبوده بلکه در تمام امتداد راه از سرحد ایران تا مسکو و پطرزبورغ با نهایت جلال و شکوه بعمل آمده که برای کسب اطلاع بیشتر بایستی بخود کتاب یادداشتهای سر گوراوزلی مراجعه نمود.
سر گوراوزلی در ۲۳ ماه اوت ۱۸۱۴ با احترام و تجلیل وارد پطرزبورغ شد. پس از دید و بازدیدهای مفصل که همه آنها از روی محبت و مهربانی بوده در ۲۸ اوت بحضور الکساندر اول امپراطور روس رفته که شرح آنرا در یادداشتهای خود چنین مینویسد:
«در ساعت ۱۲ روز عازم قصر امپراطوری شدم. در آنجا کنت تالستوی وزیر دربار مرا با مهربانی پذیرفت. آنروز فقط یکی از شاهزادگان بنام پرنس توفیاکین حضور داشت و غیر از او کسی در آنجا حضور نداشت، زیرا که امپراطور در آن روز فقط مرا بحضور طلبیده بود. بعد مرا باطاقیکه امپراطور در آنجا بود هدایت نمودند همینکه داخل اطاق شدم دیدم امپراطور دم پنجره ایستاده. من در را عقب خود بسته اولین تعظیم خود را بجای آوردم. امپراطور جلو آمده بمن دست داد و با دست خود مرا کشیده نزدیک پنجره برد و بزبان فرانسه گفت من منتها درجه خوشحال هستم که با کسی آشنا میشوم که یک چنین خدماتی در مذاکرات و انجام صلح با ایران نسبت بمن نموده است. این صلح با ایران به بهترین شکلی از حیث منافع و شرافت انجام گرفته است. من با نهایت میل و شعف آنرا قبول نمودهام و این غیر ممکن است که من بتوانم احساسات درونی خود را نسبت به شما اظهار بدارم.»
سر گور اوزلی گوید، من در جواب گفتم:
«اعلیحضرتا، این خدمت محقر من، که سعادت مرا بانجام آن یاری نموده تا در ایران بجا آوردم، فقط قسمتی از وظایف من بوده و اینها در اثر اطلاعت از اوامر دولت پادشاهی انگلستان میباشد که بمن دستور داده شده بود. حال اگر این خدمات من مورد قبول اعلیحضرت امپراطور واقع شده است در این صورت بدون تردید آرزوهای قلبی من از طرف خداوند برآورده شده است. من اینک سعادتمندترین افراد بشر میباشم.
دوباره امپراطور دست مرا با محبت تمام از روی میل فشار داد. در حالیکه میخواست رضایت و امتنان خود را بطور فوقالعاده مؤثری نشان بدهد. بعد گفت من در این باب با والاحضرت نایبالسلطنه و لرد کاستیلرو صحبت نمودهام. او خود از این خدمات شما مطلع بود و یقیناً آنچه که در قوه دارد بطور مادی و معنوی بشما مساعدت نموده جبران زحمات شما را خواهد نمود.
پس از آن از مسافرت من در مملکت روسیه سئوال نمود که چگونه در قلمرو امپراطوری او از من پذیرائی شده است و مطمئن بود که تمام حکام و صاحبمنصبان احترامات لازمه را آنچه که شایسته مقام من بود درباره من بعمل آوردهاند. من در جواب گفتم:
اعلیحضرتا، بر طبق اوامر ملوکانه در هر جا برای من عید بود و در همه جا جشن گرفته بودند.
امپراطور از سرعت مسافرت من در تعجب بود که من چگونه این همه راهرا در این مدت قلیل پیمودهام. مخصوصاً وقتیکه مطلع شد من دو طفل نیز همراه دارم.
بعد امپراطور گفت امیدوارم چندی در اینجا توقف خواهید نمود. در جواب گفتم بر حسب امر امپراطور چندی متوقف خواهم بود تا اینکه سفیر ایران برسد و اینکه این مسافرت پررنج و زحمت را قبول نموده تا اینجا آمدهام برای اینست که در این موقع بتوانم خدمات خود را برای امپراطور باتمام برسانم. ولی مسافرت اعلیحضرت به کنگره وینه و نرسیدن سفیر ایران زحمات مرا بهدر میدهد. در این صورت پس از کمی توقف و استراحت ناچار باید عازم انگلستان شوم.
امپراطور در جواب گفت:—هیچ کس به اندازه من از حضور شما در این شهر خوشوقت نمیابدشد، و اطمینان داد که غیبت امپراطور بیش از یکماه و نیم طول نخواهد کشید. بعد با کمال نزاکت و خوشروئی اشاره نمود که توقف کنم.
پس از آن امپراطور از مسافرت خود که بلندن نموده بود صحبت کرد و از پذیرائیها و احتراماتی که از طرف نایبالسلطنه و وزراء انگلستان و مردم درباره او شده بود شرح داد.
امپراطور مکرر از ایران حرف زد و خواست که من جریان مذاکرات صلح را برای او تعریف کنم. من نیز بطور خلاصه آنچه که گذشته بود شرح دادم و در ضمن اشاره نمودم که ایرانیها بگذشتهای اعلیحضرت امپراطور خیلی امیدواری دارند.
امپراطور در جواب گفت: شما باخلاق من خوب آشنا میباشید، بشما اطمینان میدهم که ایرانیها از امیدهای خودشان مأیوس نخواهند شد... بار دیگر دست مرا فشار داد و تا نزدیک در مرا مشایعت نمود. دوباره دست مرا فشار داده گفت بزودی مجدداً شما را ملاقات خواهم نمود.
وقتیکه وارد اطاق شدم والپول، کانیک و کامبل[۱۲] معطل بودند. طولی نکشید که امپراطور از اطاق خود بیرون آمد و با آنها بزبان انگلیسی شروع بحرف زدن نمود. من پیش رفته یکایک را معرفی نمودم. امپراطور از قشون انگلیس تمجید زیاد نموده گفت قشون انگلیس بهترین قشونهای دنیا میباشد که من تا حال دیدهام، در صورتیکه میدانم بهترین آنها فعلا در اسپانیول میباشند.
در ۳۱ ماه اوت بدیدن کنت نسلرود رفتن که مرا با بهترین وضعی پذیرفت و نشان الکساندر نویسکی را از طرف امپراطور بمن اعطا کرد. بعلاوه یک انفیهدان دانه نشان یا برلیان با عکس امپراطور بمن هدیه نمود و گفت: اعلیحضرت امپراطور اینها را پس از ملاقات خود با شما امر داده است حاضر کنند.
پس از تعارفات رسمی داخل در موضوع ایران شدیم. من موقع پیدا کرده استرداد ایالات قرهباغ و طالش را یادآوری نمودم. بعد از مذاکرات زیاد و نشان دادن نقشهها و غیره من تا حدی رضایت حاصل نمودم که اگر دولت (انگلستان) بمن اجازه دهند من نظریات پادشاه ایران را تأمین نموده مقصود او را انجام خواهم داد و این کار برای من منتهای سعادت بود چونکه من هرگز نمیتوانم آن اعتماد و اطمینان سرشاری را که پادشاه ایران نسبت بمن داشته و دارد فراموش کنم.[۱۳]
در ۱۳ ژانویه ۱۸۱۵ خلیفه ارامنه آمده بمن تبریک سال نو گفت و در ضمن از ملت خود برای مصونیت و حفاظتی که من برای ارامنه در ایران تحصیل نموده بودم از من تشکر نمود.[۱۴]
در دهم اپریل ۱۸۱۵ میرزا ابوالحسنخان سفیر فوقالعاده ایران وارد پطرزبورغ شد و پس از مشورت با من مصمم شد بانگلستان برود.»
این بود قسمتی از یادداشتهای خود سر گور اوزلی. متأسفانه حرکت ناپلئون از الب تمام نقشهها را بر هم زد و اوضاع اروپا را مجدداً پریشان نمود. در این هنگام باز ایران اهمیتی پیدا کرد. سر گور اوزلی برای اینکه مجدداً از ایران تحبیب نموده باشد دکتر کامبل را بدربار ایران فرستاد و یک کاغذ هم بعباس میرزا نایبالسلطنه نوشته در آن خیلی سعی بکار برد شاید خیال نایبالسلطنه را راحت کند و کوشش نمود از وحشت حرکت مجدد ناپلئون بکاهد. در ضمن جداً تقاضا نمود نمایندگان فرانسه را بهیچ وجه بایران راه ندهد. سپس در چهاردهم ماه جون ۱۸۱۵ از امپراطور مرخصی گرفته عازم انگلستان گردید.[۱۵]
پیدا بود که پس از معاهده ایران و روس انگلیسها هم در مواد و شرایط عهدنامهای که با ایران داشتند میخواستند تغییرات بدهند. البته خود سر گور اوزلی که عاقد عهدنامه ۱۴ مارس ۱۸۱۲ بود ممکن نبود این تغییرات را بخواهد، بلکه او ناچار بود از ایران خارج شود تا دیگری آمده تغییراتی که لازم بود بدهد. بنابراین سر گور اوزلی باتفاق موریر در اوایل ماه می ۱۸۱۴ از تهران خارج شدند و در ۱۸ ماه می به تبریز رسیدند؛ پس از یکهفته توقف با اعزاز و اکرام تمام از طرف کارگذاران دولت ایران عازم سرحد روس شدند.
موریر در سرحد ایران متوقف بود تا اعضاء سفارت که همراه سر گور اوزلی تا تفلیس رفته بودند مراجعت کردند و در ۲۱ جولای ۱۸۱۴ از سرحد بطرف تبریز حرکت نمودند. در راه خبر رسید که وزیر مختار جدید انگلستان وارد سرحد ایران میشود و در ۱۴ اوت ۱۸۱۴ مستر الیس[۱۶] وزیر مختار جدید وارد شد. در ابتدای ورود چون آب و هوای ایران بمزاج او سازگار نبود بیمار گردید و مجبور بودند چندی توقف کنند تا بهبودی حاصل کند همینکه حال مستر الیس بهتر شد بطرف تبریز حرکت کردند ولی عده بیماران در میان همراهان وزیر مختار جدید رو بازدیاد گذاشت. وقتیکه به تبریز رسیدند از سی نفر سوار هندی که جزء اسکورت وزیر مختار بودند فقط دو نفر سوار سلامت ماندند باقی همه ناخوش شده بودند در تبریز هم یکی از صاحبمنصبان جوان انگلیسی در گذشت.
وزیر مختار پس از ورود به تبریز از نایبالسلطنه عباس میرزا دیدن نمود، نایبالسلطنه او را با احترام تمام پذیرفته چندی در تبریز متوقف بودند، سپس عازم طهران شدند.
مستر هنری الیس و موریر که در این هنگام سمت وزیر مختاری دولت انگلستان را داشت پس از ورود بطهران میرزا محمد شفیع صدراعظم ایران را دیدن نموده تغییر بعضی از فصول عهدنامهای که توسط سر گوراوزلی بین دولتین ایران و انگلیس منعقد شده بود تفاضا نمودند. مستر الیس از جناب پادشاه انگلستان حامل مراسلهای بود که این تغییرات در آن ذکر شده بود. فصول عمده که در نظر بود تغییراتی از آنها داده شود یکی ایجاد قوای بحری برای دولت ایران بود در بحر خزر، دیگری در باب مشاق و معلم نظامی بود که در معاهده ۱۸۱۲ مخصوصاً قید شده بود دولت انگلیس یک عده صاحب منصبان نظامی برای تعلیم قشون ایران در اختیار دولت ایران بگذارد نا یک عدهٔ پنجاه هزار نفری قشون برای دولت ایران تشکیل دهند. موضوع دیگری که تغییر آنرا لازم میدانستند مادهٔ بود که مربوط بود به دادن دویست هزار تومان در سال بدولت ایران، یا دادن یک عده قوای نظامی بمساعدت ایران برای موقعیکه ایران مورد مهاجمه دولت مهاجم واقع گردد؛ در این باب نیز تغییراتی دادند که با مراجعه بماده دوم و سوم معاهده سال ۱۸۱۲ و ماده چهارم معاهده ۱۸۱۴ اختلاف آن معلوم خواهد گردید.
در معاهدهای که بنمایندگی سرگوراوزلی بسته شده بود دادن یک عده کافی قشون برای مساعدت به ایران یا عوض آن سالیانه دویست هزارتومان وجه نقد، هیچ شرط و قیدی نداشت، (رجوع شود بمادهٔ دوم و سوم معاهده) اما در این معاهده یک شرط و قیدی قائل شدند که موضوع را بکلی خنثی کرد؛ چنانچه در آخر ماده چهارم معاهده ۱۸۱۴ این عبارت علاوه شده است:
«هرگاه دولت علیه ایران قصد ملکی خارج از خاک خود نمود و در نزاع و جنگ سبقت با طایفهای از طوایف فرنگستان نمایند، امداد مذکور از جانب دولت انگلیس بهیچوجه داده نخواهد شد، الخ»
معلوم نیست برای اولیای امور ایران در این تاریخ چه پیش آمدی نموده است که راضی به تغییر مواد عهدنامه سرگوراوزلی شدهاند هیچ دلیلی در بین نیست حتی در جائی هم دیده نشد چه باعث شده است که این مواد را حاضر شدهاند تغییر بدهند.
مرحوم اعتمادالسلطنه که دقیقتر از سایر مورخین دوره قاجاریه است، جزء وقایع سال ۱۲۱۹ مینگارد:
«هم در این سال هانری الیس سفیر انگلیس با عهدنامهای که سرگوراوزلی سفیر سابق انگلیس بلندن برده بود بدربار دولت علیه آمد، بعد از تغییر یکدو فصل از فصول، عهدنامه مزبور امضاء شد و صورت آن عهدنامه بقرار ذیل است... و پس از اتمام عهدنامه مستر هانری الیس سفیر انگیس بمراحم شاهانه مستظهر گردیده معاودت نمود.»
موریر نیز که تمام مطالب را بدقت در سفرنامههای خود ضبط نموده است در این باب هیچ توضیحی نمیدهد، فقط در دو سطر اشاره میکند که:
«بعد از ورود بطهران معاهده سال ۱۸۱۴ بتوسط من و مستر هنری الیس با دولت ایران بسته شده و مستر الیس با مستر ویلوک منشی خود مراجعت بلندن نمودند.»[۱۷]
ولی موضوع اصلی روشن است و آن رفع خطر ناپلئون از هندوستان بوده. دولت روس نیز در این تارخ یکی از طرفداران جدی دولت انگلستان بشمار میرفت که متفقاً بر علیه ناپلئون صفآرائی نموده بودند. یک دلیل دیگر هم ضعیف نمودن خود ایران بوده که در آتیه نتواند اسباب زحمت در سرحدات هندوستان فراهم آورد چه پیدا بود که دولت ایران دست از افغانستان برنداشته و آنجا را جزء ممالک شاهنشاهی ایران میدانست و اگر در این سنوات اخیر توجهی بآن طرف نشده بود بواسطه گرفتاری جنگهای روسیه بوده و اگر فراغت حاصل میشد طبیعی بود که قوای ایران برای مطیع نمودن امراء سرکش افغانستان اعزام میشد، چنانکه سوانح بعدی این مسئله را ثابت نمود که بموقع خود خواهد آمد.
دولت ایران منافع ملی خود را در این قسمت از قلمرو خود خوب تمیز داده بود و در تمام این مدت هر وقت که موضوع معاهده با انگلستان در میان بود مخصوصاً اولیای دولت ایران مصر بودند که این جمله جزء شرایط عهدنامه گنجانده شود.
«هرگاه دولت ایران با افغانستان نزاع و اختلاف داشته باشد دولت انگلیس را در آن میان کاری نباشد.»
همین طور هم عمل میشده و در هر یک از این عهدنامهها که با دولت انگلیس بسته شده است این عبارت در آن قید گردیده.
هرگاه قضایائی که در سال ۱۸۱۵ پیش آمد در سال ۱۸۱۴ پیش آمده بود بدون تردید انگلیسها تا این حد هم حاضر نمیشدند با دولت ایران کنار بیایند، ولی در این تاریخ چنانکه بعد اشاره خواهد شد مقدرات اروپا معلوم نبوده و هنوز هم خطر ناپلئون رفع نگردیده بود و ممکن بود جنگهای اروپا به نفع انگلیسها تمام نشود، این بود که در این تاریخ نیز بدوستی ایران یک قدر و قیمتی میگذاشتند و نمیخواستند بکلی چشم از همراهی آن بپوشند.
این است سواد آن عهدنامه که بنمایندگی مستر موریر و مستر هنری الیس در ۲۵ نوامبر ۱۸۱۴ (مطابق ۱۲ ذیحجةالحرام ۱۲۲۹ هجری) با دولت ایران بسته شد.
صورت عهدنامهٔ که در میان دولت ایران و انگلیس برنگار شده[۱۸]
الحمدالله الوافی الکافی، اما بعد، این خجسته اوراق دسته گلی است که از گلزار بی خار وفاق رسته و بدست اتفاق وکلاء حضرتین سنیتین بهیتین برسم عهدنامه مفصل برطبق صدق خلود پیوست میگردد؛ چون قبل از آنکه عالیجاه زبدةالسفرا، سر هرفرد جونس بارونت، از جانب دولت بهبه انگریز بجهت تمهید مقدمات یکجهتی دولتین علیتین وارد در بار سپهر اقتدار شهریاری شده بود عهدنامه مجملی فیمابین وکلاء دولت علیه ایران، جناب میرزا محمد شفیع صدر اعظم بالقابه و حاجی محمد خان مستوفی الممالک باوصافه با مشارالیه که وکیل و سفیر دولت بهیه انگریز بود بشروط چند که تبیین آن بعهدنامه مفصل رجوع شده مرقوم گردیده بود و عهدنامه مزبوره علی شرایطها بتصدیق و امضای دولت بهیه انگلتره مصدق و ممضی آمد، بعد که عالیجاه سر گور اوزلی بارونت بالفایه ، ایلچی بزرگ دولت مزبور برای اتمام عهود وانجام مقصود حضرتین شرفیاب التزام درگاه خلایق پناه پادشاهی گردید، از جانب فرخنده دولت، وکیل و کفیل درباب یکجهتی بود و وکلای این همایون حضرت قاهره، بصلاح و صوابدید مشارالیه عهدنامه مفصله مشتمله بر عهود وشروط معینه مرقوم ومشروح ساخته بعد از آنکه عهدنامه یکجهتی و اتحاد مزبور منظور دولت بهیه انگلتره گردید چند فصل از آنرا با تغییرات چند بمقتضای مراسم یکجهتی و اتحاد دولتین علیتین انسب دانسته، عالیجاه هنری الیس را روانه و در طی نامه دوستانه خواهشمند تغییرات مزبور گردید، لهذا جناب صدر معزی الیه و نایب الوزاره میرزا بزرگ قائم مقام و معتمدالیه میرزا عبدالوهاب منشیالممالک وکلاء دولت علیه ایران با عالیجاه مستر موریه بالقابه ایلجی جدید دولت بهیه انگلتره و عالیجاه مشارالیه شروع در تفصیل شروط و عهود کرده، مقاصد معاهدهٔ میمونه از قراری است که بعد از تغییرات مزبوره در فصول یازده گانه لاحقه شرح داده خواهد شد.
فصل اول — اولیای دولت علیه ایران برخود لازم داشتند که از تاریخ این عهدنامه فیروز، هر عهد و شرطی که بهریک از دولتهای فرنگ که با دولت بهبه انگلتره در حال نزاع و دشمنی باشد بستهاند باطل و ساقط دانند و لشکر فرنگیان را از حدود متعلقه بخاک ایران راه عبور بسمت هندوستان و طرف بنادر هند ندهند، و احدی از این طوایف را که قصد هندوستان و دشمنی با دولت بهیه انگلتره در سر است نگذارند که داخل مملکت ایران شود و اگر طوایف مزبوره خواهند که از راه خوارزم یا تاتارستان و بخارا و سمرقند و غیره عبور بمملکت هند نمایند، شاهنشاه ایران حتیالمقدور پادشاهان و والیان و اعیان آن ممالک را مانع شوند و از راه دادن طوایف مزبوره باز دارند، خواه از راه تخویف و تهدید، خواه از روی وفق و مدارا.
فصل دوم — چون این عهد خجسته که در میان دو دولت ابد مدت بدست دوستی و صدق بستهاند، امید چنان است که بخواست خدای یگانه از هر گونه تغییر و تبدیل مصون و روز بروز ملزومات و مقتضیات یکجهتی و یگانگی در میان افزون و پیوند موافقت و مواحدت میان این دو پادشاه جمجاه فلک دستگاه و ولیعهد و فرزندان و احفاد امجاد ایشان و وزراء و امراء و ولات و حکام ولایات و سرحدات مملکتین ابدالاباد برقرار و استوار باشد. پادشاه والاجاه انگریز قرارداد مینماید که بر سر امور داخله ایران، فیمابین شاهزادگان یا امرا و سردارها مناقشتی روی دهد، دولت بهیه انگریز را در آن میان کاری نیست تا شاه وقت خواهش نماید و احیاناً اگر احدی از مشارالیهم ولایتی و جائی از خاک متعلقه ایران را بآن دولت بهیه بدهند که بازاء آن کومک و اعانتی نمایند، هرگز اولیای دولت بهیه انگریز باین اقبال نکرده پیرامون آن نگردند و دخل و تصرف در خاک متعلقه بدولت ایران نخواهند کرد.
فصل سوم — مقصود کلی از این عهدنامه آنست که دو دولت قوی شوکت از جانبین امداد و کوکم بیکدیگر نمایند، بشرطی که دشمنان در نزاع و جدال سبقت نمایند و منظور اینست که از امداد جانبین بیکدیگر هر دو دولت قوی و مستحکم گردند.
این عهدنامه محض از برای رفع سبقت نمودن دشمنان در نزاع و جدال استقرار پذیرفته است و مراد از سبقت تجاوز نمودن از خاک متعلقه بخود و قصد ملک خارج از خود نمودن است و خاک متعلقه بهریک از دولتین ایران و روس از قراریست که باطلاع وکلاء دولتین ایران و انگلتره و دولت روسی بعد از این معین و مشخص گردد.
فصل چهارم — چون در یک فصل از فصول عهدنامه مجمله که فیمابین دولتین علیتین بسته شده قرار داد چنین است که اگر طایفهای از طوایف فرنگیان بممالک ایران بعزم دشمنی بیایند و دولت علیه ایران از دولت بهیه انگلیس خواهش امداد نماید، فرمانفرمای هند از جانب دو امت بهیه انگلیسی خواهشی مزبور را بعمل آورند و لشکر بقدر خواهش و سردار و اساس جنگ از سمت هندوستان بایران بفرستند و اگر فرستادن لشکر امکان نداشته باشد بعوض آن از جانب دولت بهیه انگلیس مبلغی وجه نقد که قدر آن در عهدنامه مفصله که منبعد فیمابین دولتین قویتین بسته میشود معین خواهد شد، الحال مقرر است که مبلغ و مقدار آن دویست هزار تومان سالیانه باشد، و اگر دولت علیه ایران قصد ملکی خارج از خاک خود نموده در نزاع و جنگ سبقت با طایفهای از طوایف فرنگستان نمایند امداد مذکور از جانب دولت بهیه انگریز داده نخواهد شد، چون وجوه نقد مذکور برای نگاهداشتن قشون است ایلچی بهیه دولت انگریز را لازم است که از رسیدن آن بقشون مستحضر و خاطر جمع شود و بداند که در خدمات مرجوعه صرف میشود.
فصل پنجم — هرگاه اولیای دولت علیه ایران خواهند که برای تعلیم و تعلم نظام فرنگ معلم بایران بیاورند، مختارند که از مملکتی از ممالک فرنگ که با دولت بهیه انگلتره نزاع و جدال نداشته باشند معلم یگیرند.
فصل ششم — اگر کسی از طوایف فرنگی که در حالت مصالحه با دولت بهیه انگریز میباشد نزاع و جدال با دولت علیه ایران نمایند، پادشاه والاجاه انگلستان کمال سعی و دقت نمایند که فیمابین دولت علیه ایران و آن طایفه صلح واقع شود و اگر این سعی بجا نیفتد، پادشاه ذیجاه انگلستان بطریقی که مرقوم شده از مملکت هند عسکر و سپاه بکمک ایران مأمور کند، یا آنکه دویست هزار تومان مقرره را پرای خرج عساکر و سپاه و غیره کارسازی دولت علیه ایران نمایند و این اعانت و امداد مادام که جنگ فیمابین دولت علیه ایران و آنطایفه یاشد و اولیای دولت علیه ایران صلح ننمایند مضایقه نشود.
فصل هفتم — جون قرارداد مملکت ایران این است که مواجب قشون شش ماه بشش ماه داده میشود، قرارداد تنخواهیکه بعوض عساکر از دولت بهیه انگریز داده میشود این شد که تنخواه مزبور را ایلچی آندولت بهیه هر چه ممکن شود زودتر و پیشتر مهمسازی نمایند.
فصل هشتم — هر گاه طایفه افاغنه را با دولت بهیه انگریز نزاع و جدالی باشد، اولیای دولت علیه ایران از اینطرف لشکر تعیین کرده بقسمی که مصلحت دولتین باشد بدولت بهیه انگریز امداد و اعانت نمایند و وجه اخراجات آنرا از دولت بهیه انگریز بگیرند. از قراریکه اولیای دولتین قطع و فصل نمایند.
قصل نهم — اگر جنگ و نزاعی فیمابین دولت علیه ایران و افغان اتفاق افتد اولیای دولت بهیه انگریز را در آن میانه کاری نیست و بهیچ طرف کومک و امدادی نخواهند کرد مگر اینکه بخواهش طرفین واسطه صلح گردند.
فصل دهم — اگر از رؤسای ایران کسی بخواعد دشمنی کند و یاغی بشود و فرار بولایت انگریز نماید، بمحض اشارت امنای دولت ایران آن کس را از ولایت مزبور بیرون نمایند و اگر بیرون نرود او را گرفته روانهٔ ایران نمایند و در صورتی که پیش از رسیدن آنکس بولایات مزبور اشاره از امنای دولت ایران درباره او بحاکم آن حدود برسد، آنکس را رخصت فرود آمدن ندهند و بعد از ممانعت اگر آنکس فرود آید او را گرفته روانه ایران نمایند و همچنین از جانب دولتین معلوم است که شرایط این فصل مذکور از طرفین استقرار پذیرفته.
فصل یازدهم — اگر در بحرالعجم دولت علیه ایران را امدادی ضروری شود از دولت بهیه انگریز بشرط امکان و فراغ بال کشتی جنگ و قشون بدهند و اخراجات آنرا موافق برآورد آنوقت قطع و فصل نموده باز یافت نمایند و کشتیهای مزبور بر آن خورها و لنگرگاهها عبور کند که امنای دولت علیه ایران نشان میدهند و از جاهای دیگر بیرخصت و ضرورتی عبور نکند. ( خاتمه)
ما که وکلای حضرتین علیتین میباشیم این عهدنامه مفصله را که سابقاً فیمابین وکلای دولتین علیتین بفصول دوازده گانه نگارش یافته حال بتغییرات چند که منافی دوستی و یکجهتی دولتین علیتین نبود و بصلاح حضرتین انسب مینمود در فصول یازده گانه تعیین و تقریر و تحریر کرده دستخط و مهر گذاشتیم. بتاریخ بیست و پنجم ماه نوامبر سنه یکهزار و هشتصد و چهارده عیسوی مطابق دوازدهم شهر ذیحجةالحرام سنه یکهزار و دویست و بیست و نه هجری مصطفوی، علی هاجرها السلام و التحیه، تحریراً فی دارالخلافه طهران صانها اله تعالی عن طوارق الحدثان والسلام والاکرام.
- ↑ Lord Curzon.
- ↑ G. Baillie Fraser.
- ↑ لرد کرزن (صفحه ۲۴)
- ↑ جزء وقایع سال ۱۲۲۹ هجری نوشته شده
- ↑ Biographical notice of persian poets, with critical and explanatory remarks. By, "Gore Ouseley 1849"
- ↑ یادداشتهای سر گور اوزلی (صفحه ۸۹)
- ↑ یادداشتهای سر گور اوزلی (صفحه ۹۲)
- ↑ Lord Cathcart.
- ↑ یادداشتهای سر گور اوزلی (صفحه ۹۵)
- ↑ یادداشتهای سر گوراوزلی (صفحه ۱۰۰)
- ↑ یادداشتهای سر گوراوزلی (صفحه ۱۰۱-۱۱۱)
- ↑ از همراهان سر گور اوزلی بودند.
- ↑ یادداشتهای سر گور اوزلی (صفحه ۲۰۶)
- ↑ یادداشتهای سر گور اوزلی (صفحه ۲۱۲)
- ↑ یادداشتهای سرگوراوزلی (صفحه(۲۱۵))
- ↑ Mr. Ellis
- ↑ سفرنامه موریر جلد دوم (صفحه ۳۴۸)
- ↑ نقل از ناسخ التواریخ، جلد قاجاریه.