تاریخ ایران باستان/قسمت دوم - مشرق قدیم/سرچشمههای نوین
منابع تاریخ مشرق قدیم
بطور کلی این منابع را میتوان بدو قسمت بزرگ تقسیم کرد: سرچشمههای قدیم یعنی کتابها و نوشتههائی که از مورّخین عهد قدیم مانده و اکنون در دست است.
سرچشمههائی که تقریباً از یک قرن و نیم به این طرف کشف شده. منابع نوع دوّم را مقدّم میداریم، چه صحت منابع نوع اوّل در موارد زیاد از مقایسهٔ آنها یا سرچشمههای نوع دوّم معلوم میشود.
سرچشمههای نوین[۱]
خواندن خطوط قدیمه - کاوشها (حفریات)
۱ - خطوط قدیمه
خطّ مصری قدیم مصر همیشه بیش از ممالک دیگر مشرق قدیم توجه اروپائیان را به خود جلب میکرد. خبری هست که رومیهای قدیم هم به مصرشناسی توجه داشتند و اشخاصی بودند مانند آممین مارسلّن[۲] و غیره که خطوط مصری را بیغلط میخواندند. در عهد نوین، بخصوص در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی، در اروپا علمائی اوقات خود را صرف فراگرفتن زبان قبطی کرده جدّ داشتند که بوسیلهٔ این زبان با زبان قدیم مصریها آشنا شوند، ولی موفّق بخواندن خطّ مصری قدیم (هیروگلیف)[۳] نمیشدند. امر بدین حال بود، تا سفر جنگی ناپلئون بمصر در ۱۷۹۸ پیش آمد و او مصرشناسی را تشویق کرد. نتیجهٔ این سفر جنگی از حیث علم چنین است: اولاً کتابی در ۲۴ جلد و نقشههائی (اطلس) در ۱۲ قسمت راجع بمصر و آثار قدیم آن از بناها و صنایع و غیره بعنوان «توصیف مصر» منتشر شد[۴] ثانیاً در موقعی که سربازهای فرانسوی در قلعه (سنژولین)[۵] کار میکردند، سنگی بیرون آمد که معروف به سنگ (رزت) است[۶] (۱۷۹۹ م.) و از این زمان مصرشناسی تولّد یافت. نوشتهها بسه زبان و سه خطّ بود: ۱ - به زبان مصری قدیم و بخطّ قدیم (هیروگلیف).
۲ - به زبان محاوره که در زمان بطالسه معمول بود و بخطّ دموتیک (خطّ جدید مصری). ۳ - به زبان و خطّ یونانی. کلمات آخر نسخه یونانی معلوم کرد که دو نسخه اولی اصل است و این نسخه ترجمه دو نسخه مزبور. از نسخهٔ مصری نخستین چیزی که معلوم شد این بود که خطّ مصری قدیم تماماً (ایدئوگرامی) نیست یعنی هر علامت را نمیتوان نماینده کلمهای دانست و ممکن است که علامتی نماینده حرفی باشد.
(ثاگا) عالم دانمارکی قبلاً گفته بود کلماتی که در اشکال بیضی قرار گرفته اسامی پادشاهان مصر است. (فرانسوا شامپلیون)[۷] این عقیده را هادی خود قرار داده به خواندن خطوط سنگ (رزت) پرداخت و قبلاً زبان قبطی و تاریخ مصر را آموخت، ولی بخواندن خطوط سنگ مزبور موفق نشد، بخصوص که به اشکالات، مرارتها و عدم خیرخواهی از طرف بعض اشخاص برمیخورد و به نوبت مأیوس و امیدوار میگردید. وضع او چنین بود تا اینکه سنگی از محلّی موسوم به (فیل) بدست آمد و، چون خطوط آن به دو زبان نوشته شده بود، شام پلیون توانست به این وسیله دو اسم را که عبارت از (بطلمیوس)[۸] و (کلئوپاتر)[۹] است تجزیه کرده حروف را بشناسد. بعد به سنگ (رزت) و سایر نوشتههائی که در آن زمان بدست آمده بود پرداخت و توانست حروف خطّ مصری را که متجاوز از صدها علامت داشت از هم تفکیک کند. در سال ۱۸۲۱ موفق گردید که بیتردید آنها را بشناسد. سپس چون زبان قبطی را میدانست شروع به ترجمهٔ عبارات کرد و پس از آن به ترتیب صرف و نحوی برای زبان نوشتهها و فرهنگ آن پرداخت.
بر اثر این زحمات معلوم گردید که بر سنگ (رزت) مقررات کاهنان مصر نوشته شده، این مقررات بافتخار (بطلمیوس پنجم اپیفان)[۱۰] صادر گشته و در ازای همراهی بوده که پادشاه مزبور با معابد مصری پس از اطفاء شورشی کرده. شامپلیون چهار نقشه بزرگ نیز راجع به آثار مصر تهیه کرد، ولی نقشههای مزبور پس از فوت او طبع و منتشر شد.[۱۱] پس از فوت او در ۱۸۳۲ فوراً جانشینی برایش پیدا نشد، ولی بعد (لپسیوس)[۱۲] استاد (پرفسور) دار العلوم برلن، (مارییت)،[۱۳] (روژه)[۱۴] و (شابا)[۱۵] علمای فرانسوی این رشته را تعقیب کردند. در ۱۸۶۷ سند جدیدی در سه زبان که حاکی از مقرّرات کاهنان تانیس بافتخار (بطلمیوس اورگت)[۱۶] بود بدست آمد و مطالعه در این سند معلوم کرد که رشته جوان مصرشناسی بر پایهٔ محکمی قرار گرفته، راه صحیح میپیماید. حالا در ممالک اروپا علمائی هستند که اوقات خود را صرف این رشته میکنند، موزههائی دائر است، کرسیهائی در دارالعلومها تأسیس گردیده و مجلاّتی بطبع میرسد. در خود مصر هم هیئتهائی مشغول حفاری هستند، از جمله هیئت رسمی فرانسوی[۱۷] و شرکت انگلیسی[۱۸] و آلمانی است.[۱۹] علاوه بر این علمائی در ممالک مجاور مصر مانند (نوبی) و شبه جزیره سینا که تمدّن مصری داشتند به کاوشها و تحقیقات اشتغال دارند.
خطوط میخی خواندن خطوط میخی پارسی مشکلتر از خطوط مصری قدیم بود، چه ترجمهٔ یونانی در کتیبههای ایرانی وجود نداشت.
با وجود این علمای اروپائی با زحمات طاقت فرسا به خواندن آن نیز موفّق شدند.
شرح پیشرفتهای آنها چنین است: در ۱۶۲۱ سیاح ایطالیائی (پیطرو دلاّوالّه)[۲۰] از کتیبههای تختجمشید چند علامت میخی نقاشی کرده با خود به اروپا برد و حدس زد که باید این خط را از چپ به راست بخوانند. در ۱۶۷۴ (شارْدَن) سیاح فرانسوی صورت کتیبهای را در شرح مسافرت خود به ایران گنجانید.
در ۱۷۶۲ (کنت کایلوس)[۲۱] صورت گلدانی را که از مرمر بود و کتیبههائی به سه خط میخی و یک خط مصری قدیم داشت منتشر کرد. پس از آن سیاحان مختلف سوادهائی از کتیبههای تختجمشید برداشتند و در ۱۷۶۵ (کارس تنس نیبور)[۲۲] بهترین سواد را برداشته معلوم کرد که خطوط کتیبهها از سه نوع و سادهترین این خطوط مرکب از چهل و دو علامت است. در ۱۸۰۲ عالم دانمارکی (مونتر).[۲۳]
گفت که خط دوّم سیلابی یا هجائی است، یعنی هر علامت نمایندهٔ یک هجا است، و خط سوّم ایدئوگرامی است، یعنی هر علامت نمایندهٔ مفهوم یا کلمهایست.
بعد عالم مزبور گفت در جاهائی که کتیبه بسه نوع خط نوشته شده، هر سه از حیث مضمون راجع بیک مطلب است و هرکدام از خطها متعلق به زبانی است. خط اوّل باید متعلق به زبانی باشد که متن در ابتداء بآن زبان نوشته شده، بعد آن را به دو زبان دیگر ترجمه کردهاند و، چون زبان اهالی پارس که تختجمشید در آن واقع است زبان پارسی بود، پس جای اوّل را باید به زبان پارسی داد. پس از آن عالم مذکور بخواندن خط اول که سادهتر است پرداخت و بنابراین فرض که حروف صدادار[۲۴] (مصوّت) بیش از حروف بیصدا[۲۵] (مصمّت) تکرار میشود، چهل و دو علامت را بحروف صدادار و بیصدا تقسیم کرد. بعد چون زبان آوستائی را میدانست پرداخت به تعیین اینکه کدام حرف صدادار بیشتر استعمال شده. به این وسیله توانست دو حرف را که عبارت از (آ) و (ب) بود معلوم کند و نیز توجه علماء را باین نکته معطوف داشت که چند علامت همیشه باهم و بیک ترتیب تکرار میشود، ولی آخر این چند علامت تغییر میکند. سپس حدس زد که باید تغییر از صرف اسماء باشد.[۲۶] زحمات این عالم در اینجا خاتمه یافت. قدم دیگر را (گروتفند)[۲۷] برداشت.
این عالم دو کتیبه کوچک را از کتیبههائی، که (نیبور) نقاشی کرده به اروپا برده بود و هردو به زبان اوّلی است، مورد مداقه قرار داده دریافت که در هردو کتیبه علاماتی بیک ترتیب و باهم تکرار میشود، بعد عقیدهٔ (تیهسن) را که کتیبههای تختجمشید حاکی از عناوین شاهان هخامنشی است هادی خود قرار داده گفت:
این چند علامت که بیک ترتیب و باهم تکرار میشود کلمهٔ (شاه) است و کلمهای که قبل از آن آمده و در دو کتیبه مختلف است اسم شاه. پس از آن کتیبهها را تجزیه کرده کلمات را بدین ترتیب درآورد. ۱ - در یکی از کتیبهها: فلان + شاه + مجهول اوّل + شاه + شاه (آخر این کلمه بواسطه صرف تغییر کرده) + فلان + مجهول دوّم + مجهول سوّم. ۲ - در کتیبه دیگر: فلان + شاه + مجهول اوّل + شاه + (آخر این کلمه بواسطهٔ صرف تغییر کرده) + فلان + شاه + (آخر کلمه تغییر کرده) + مجهول دوّم + مجهول سوّم. پس از این کار (گروتفند) گفت باید عناوین شاهان هخامنشی مانند عناوین شاهان ساسانی باشد و بنابراین حدس زد که مجهول اوّل کلمهٔ (بزرگ) است، شاه به علاوهٔ تغییری که در آخر کلمهٔ شاه حاصل شده کلمهٔ (شاهان)، مجهول دوّم (پسر) و مجهول سوّم (هخامنشی) میباشد. پس از آن خواند: فلان شاه بزرگ، شاه شاهان، فلان پسر (یعنی پسر فلان)[۲۸] هخامنشی. و در کتیبهٔ دیگر: فلان شاه بزرگ، شاه شاهان، فلان شاه پسر (یعنی پسر فلان شاه) هخامنشی. بعد پرداخت به اینکه اسامی شاهان را معلوم کند و فکر کرد و یافت که در دودمان هخامنشی موافق منابع یونانی دو شاه بود که پدرانشان شاه نبودند، یکی کوروش بزرگ که پدرش کامبیز بود و دیگری داریوش اول که پدرش هیستاسپ نام داشت. بعد گفت در این کتیبه جدّ شاه را شاه ننوشتهاند و این اسم باید هیستاسپ باشد، زیرا طول کلمه با طول علامات موافقت میکند و این شاه هم که نوهٔ هیستاسپ بوده باید کزرسس باشد زیرا اسم او با همان حرف شروع میشود که کلمهٔ شاه شروع شده (برای فهم مطلب باید در نظر داشت که گروتفند زبان آوستائی را میدانست و تصوّر میکرد که زبان پارسی قدیم و آوستائی یکی است و در زبان آوستائی حرف اوّل کلمه (شاه) را در آن زمان با (ک) میخواندند.
بعدها معلوم شد که عقیدهٔ این عالم اگرچه صحیح نبود ولی حدس او در این مورد اتفاقاً صائب آمده، چه شاه را بزبان پارسی قدیم (خشایهثیه) میگفتند و (کزرسس) هم یونانی شده (خشیارشا) است، بنابراین هردو کلمه با یک حرف مصمت یعنی (خ) شروع میشود). بالحاصل تا اینجا (گروتفند) درست آمد و پس از آن در اشتباه افتاد، زیرا پنداشت که زبان آوستائی و پارسی قدیم یک زبانند. با وجود این موفق شد که نه علامت را از روی اسم شاهان درست معلوم کند. در ۱۸۰۲ این عالم نتیجهٔ زحمات خود را در مجمع علمی (گتتنگن) در آلمان بیان کرد و بهرهمندی نیافت، ولی در فرانسه زحمات او را قدر دانستند و بورنف[۲۹] اسلوب او را پیروی کرده تمام علامات خط میخی پارسی را معلوم کرد. پس از این دو عالم (راولینسن)[۳۰] زحمات زیاد در این راه کشید. این صاحبمنصب انگلیسی در خدمت دولت ایران بود و زمانی که در حدود غربی ایران توقّف داشت (۱۸۳۵) نمیدانست که اروپا در خواندن خطوط قدیمه تا چه اندازه ترقی کرده. (راولینسن) بخواندن خطوط میخی پرداخت و با وجود اینکه از کتیبههای دیگر شروع کرد به نتائجی رسید که (گروتفند) رسیده بود. بهرهمندی (راولینسن) اهمیت زیاد داشت، چه ثابت کرد که زحمات (گروتفند) به نتیجه رسیده و حدسهای او صحیح است. از کشفیات بزرک (راولینسن) کتیبه بیستون داریوش اوّل است که به سه زبان نوشته شده (پارسی قدیم، عیلامی و آسوری). او با مخارج زیاد و مخاطرهٔ جانی موفق شد از این کتیبه، که در بلندی صد پا از زمین است، سوادی بردارد. بعد بواسطه خواندن پنجاه اسم که در کتیبه ذکر شده، توانستند تحقیق در چگونگی کارهای علماء قبل کنند. بر اثر تحقیقات تردیدی نماند در اینکه الفبای زبان پارسی قدیم معلوم گشته و چهارصد کلمه از این زبان بدست آمده.
پس از آن موافق این کتیبه و لغات آن نحو و صرف زبان مزبور را نوشته فرهنگی نیز ترتیب دادند. راولینسن پس از آن از راه خط میخی پارسی بخط میخی دوّم پرداخت و معلوم شد که این خط هجائی است، یعنی هر علامت نماینده یک هجا است. علامات اين خط هم با زحمات راولينسن و (نرّيس) انگليسى در سال ۱۸۵۵ كاملا معلوم گرديد و محقق شد كه اين زبان عيلامى يا زبان شوشى جديد است. بعد بخط سوّم پرداختند. در اينجا كار كردن اشكالات بيشترى داشت زيرا، چون اين خط كمتر از دو خط ديگر جا گرفته بود، در ابتدا پنداشتند كه ايدئوگرامى است، يعنى هر علامت نماينده كلمهايست، ولى بعد كه دقيق شدند يافتند كه اين نسخه ترجمه نسخهٔ پارسى است و اسامى شاهان بواسطهٔ چند علامت نوشته شده. پس معلوم شد كه اگر اين خط الفبائى نباشد لااقل هجائى است.
مونتر در ۱۸۰۲ گفته بود كه بعض علامات خط سوّم شبيه علاماتى است، كه بر آجرهاى بابلى نوشته شده و از خرابههاى اين شهر قديم بدست آمده. بعد اكتشافات (ليارد)[۳۱] و (بتتا)[۳۲] در نينوا ثابت كرد كه خط سوّم كتيبههاى هخامنشى همان خط آسور و بابلى است و ديگر شكى نماند كه شاهان هخامنشى بعد از زبان پارسى قديم و عيلامى زبان و خط آسور و بابلى را، كه زبان و خط نخستين مردم متمدن آسياى پيشين بود، استعمال كردهاند. در اين زمان مباحثات راجع به زبان و خط شروع شد و بالاخره محقق گرديد كه اين زبان زبان سامى است و خط از حيث مرحله بين خط مفهومنويسى و هجائى، يعنى بعض علامات نماينده مفهومى و برخى نمايندهٔ هجا يا سيلابى است. پس از آن (اپپر)[۳۳] عالم فرانسوى و هينكس بخواندن خطوط ميخى بابلى شروع كردند. در اين رشته هم (راولينسن) مستقلاً بخواندن نسخهٔ آسورى كتيبه بيستون پرداخته به نتائجى رسيد، كه دو عالم مذكور هم رسيده بودند، و در ۱۸۵۱ نتيجهٔ زحمات خود را با فهرست ۲۴۶ علامت خطّ بابلى و قرائت صحيح علامات مزبوره طبع و منتشر كرد. در ۱۸۵۷ آسورشناسى مىبايست نخستين امتحان خود را بدهد، زيرا بنا به تقاضاى انجمن آسيائى پادشاهى لندن[۳۴] چهار نفر عالم آسورشناس دعوت شدند كه هريك جداگانه يكى از كتيبههاى آسورى را بخوانند. چهار نفر اينها بودند: راولينسن، تالبتّ، اپپر، هينكس. هركدام مستقلا کار کردند و نتیجهٔ زحمات آنها خیلی شبیه و نزدیک به یکدیگر بود. چند سال قبل کشف جدیدی توجه را علماء را به خود جلب کرد. توضیح آنکه در بابل لوحههائی یافتند از خاک رس که از زمان سلوکیها است و عین کلمات بابلی بخطّ یونانی نیز نوشته شده. این انکشاف کاملاً ثابت کرد که خطّ آسور و بابلی را چنانکه میخوانند صحیح است، لوحههای مزبور در موزهٔ لندن است. زاید است گفته شود که پس از معلوم کردن الفبای زبانهای مزبور چقدر کتیبه و لوحه خوانده شده.
آنچه راجع به ایران است در جای خود ذکر خواهد شد، اما راجع به بابل و آسور و مصر عدهٔ این نوع اسناد بقدری زیاد است که فقط فهرست آن در چندین مجلد نگنجد.
خطّ مملکت وان
مملکتی که از اوایل قرن ششم قبل از میلاد ببعد موسوم به ارمنستان شد قبل از آن موسوم به دولت وان یا آرارات بود. این مملکت تمدن آسور و بابلی داشت. کنجکاوی راجع به کتیبههائی که در اینجا کشف میشد از ۱۸۴۰ میلادی شروع گردید. آثاری که بدست آمده از صدها متجاوز وعدهٔ زیادی از این خطوط در (اوچکلیسای) نخجوان است. خواندن این خط میخی در ابتدا خیلی سخت بود، ولی بعد از آنکه نوشتههائی بدو خط وانی و آسوری یافتند کار آسانتر شد. (گویّار)[۳۵] در ۱۸۸۰، (سیس)[۳۶] در ۱۸۹۴ بخواندن آن موفق شدند و حالا این خط را تقریباً میخوانند. پادشاهان وان در ابتدا بخط میخی آسوری مینوشتند، بعد خطی برای وان ترتیب دادند که نیز میخی است. کتیبههای وان غالباً راجع به بناهائی است که کردهاند، جز سالنامه (آرگیشتی) که راجع به وقایع است.
خطّ هیتها مردم وان از حیث تمدن به آسور و بابل نزدیک بودند، ولی از حیث نژاد با مردم (هیت) قرابت داشتند، از هیتها اطلاعاتی تا ۱۸۴۰ نبود، ولی حالا معلوم شده که اینها در حدود ۱۷۰۰ ق. م دولتی نیرومند در آسیای صغیر تشکیل کرده بودند و هزار سال این دولت دوام داشت، تا بالاخره در قرن هفتم قبل از میلاد بدست آسوریها منقرض شد. علمائی مانند کندر، سیس، سنین، برای خواندن این خطّ کار میکردند، ولی زحمات آنها نتیجه قطعی نداده بود، زیرا در اینجا کتیبهای که به دو زبان باشد بدست نیامده و تاریخ این ملت را هم نمیدانند. مهری از یکی از پادشاهان (هیت) پیدا شده که بخطّ میخی بر آن کندهاند، تارکودیمو، بخطّ هیتی هم چیزی نوشته شده، ولی معلوم نیست که این نوشته ترجمه خطی باشد.[۳۷] عجالةً موادّ خام زیاد بدست آمده. در ۱۸۹۰ هیئتی از (اگسفورد)[۳۸] به ریاست (رامزی)[۳۹] به امکنهٔ قدیم دولت هیت فرستاده شد و این هیئت در کاپادوکیهٔ آسیای صغیر تحقیقاتی کرده آثار زیاد بدست آورد. حجاریهای برجسته هم از دورهٔ هیتها یافتهاند و معلوم شده که صنایع اینها ترکیبی و خشن بوده. اشیاء و آثار زیاد از هیتها در موزه برلن است و علمای فرانسوی، آلمانی و غیره به نوبت در این جاها کار کردهاند.
پایتخت این دولت در ابتداء در (پتریوم) بود که اکنون موسوم به بوغازگیی است و بعد در (کاراکامش) در ساحل فرات (کارکمیش توریة).
خطّ فینیقی
این خطّ را تا ۱۷۳۵ نتوانستند بخوانند در این سال نوشتهای بخطّ فینیقی و یونانی در جزیرهٔ مالت بدست آمد و خواندن این خطّ سهل گردید. بعد علمائی مانند سوینتن انگلیسی[۴۰] و بارت لمی فرانسوی[۴۱] الفبای زبان را بدست آورده معلوم کردند که زبان فینیقی کاملاً زبان سامی است.
خطّ عربستان جنوبی
تا ۱۸۱۰ علماء اروپائی اطلاعی از این خطّ نداشتند، در این سال دکتر (زتسن) سوادهائی از خطوط سبأ که اهمیتی نداشت به اروپا فرستاد، بعد سیاح فرانسوی (آرن) سوادی از ۵۶ کتیبه و ۲۰ لوحه در محلهای جنوب عربستان برداشت و بدینوسیله توانستند با زبان حمیری آشنا شوند. در ۱۸۶۹ عالم سامیشناس فرانسوی (گالوی) لباس اعراب بدوی پوشیده داخل عربستان شد و هفتاد سند بدست آورد، ولی از همهٔ این کشفیات مهمتر نتیجهٔ زحمات گلازر[۴۲] عالم آثار قدیمه است که از ۱۸۸۲ تا ۱۸۹۴ چهار دفعه به عربستان رفت، هر دفعه یک یا دو سال در آنجا بسربرده متنهای مفصل بدست آورد و کتیبهها و لوحهای زیاد کشف کرد. راجع بعربستان جنوبی موادّ خام زیاد است و امیدوارند که نتائج مهمی از این اسناد بدست آرند. در ۱۸۹۰ (بنت) انگلیسی یک کتیبه بخط سبأ در آن طرف بحر احمر یعنی در حبشه افریقائی پیدا کرد. بیشتر موادّ در موزهها و کتابخانهها جمع شده.
۲ - کاوشها
مصر
در میان اسناد منبع جدید در درجهٔ اوّل اهمیت اسنادی است که فلاّحین مصر در محلی موسوم به (تلّ العامرنه) یافتهاند.
این نوشتهها از دفترخانهٔ دولتی مصر قدیم است، که از (تب)[۴۳] پایتخت مصر به اینجا نقل شده. توضیح آنکه یکی از فراعنه موسوم به (آمنختب) چون پایتخت را موقّتا بدینجا آورد، دفترخانه دولتی را هم به اینجا نقل کرد. این اسناد برای روشن کردن دورهای از ادوار تاریخ مصر بسیار مهمّ است. اسناد دیگری هم بدست آمده که مجموعهٔ آن پیش از ۳۴۸ طغری است، بزبان بابلی و زبانهای دیگر نوشته شده و خطّ آنها میخی است. اسناد مزبوره راجع به روابط مصر با دول خارجه آن زمان است، مثلاً نامههای سلاطین بابل، میتانیان، هیتها و قبرس به فراعنه مصر و نیز راپورتهای شاهزادگان سوریه، فینیقیه، فلسطین که در آن زمان دستنشاندهٔ فراعنه بودند. زیادی است گفته شود که این اسناد تا چه اندازه جالب توّجه شده، ولی متأسّفانه زمان این اسناد محدود است و از اوائل قرن چهاردهم قبل از میلاد تجاوز نمیکند. درصدد بودند که سایر قسمتهای دفتر دولتی مصر قدیم را هم بدست آرند. اسنادی دیگر شبیه اسناد مذکور در فلسطین بدست آمده که از امراء محلی است و نیز در کاپادوکیه، یا صحیحتر گفته باشیم، در بوغاز (گیی) پایتخت هیتها، وینکلر[۴۴] دفتر راکد پادشاهان هیت را کشف کرد. عدهٔ اسناد این دفتر قدیم از شماره اسناد (تلّ العامرنه) خیلی بیشتر است و در اینجا هم اسناد حاکی از مکاتبهای است که با پادشاهان معاصر و امراء دستنشانده کردهاند. از جمله نسخهای است از عهدی که پادشاه هیتها (خاتتوشیلم) با رامزس دوّم فرعون مصر بسته.
نسخهٔ دیگر این عهدنامه را در مصر بخط مصری قدیم قبلاً یافته بودند. این سند حاکی از اتّحادی است که دولتین پس از جنگهای متمادی در سر سوریّه کردهاند، یعنی، چون مصر دیده که از عهدهٔ حریف پرزور خود برنمیآید، از در دوستی درآمده و عهد اتحادی با او بسته. مقدّمهٔ عهدنامه نشان میدهد که زبان دیپلوماسی هزاران سال پیش هم تقریباً مانند زبان دیپلوماسی کنونی بوده: طرفین نهایت حسن نیت را نسبت به یکدیگر دارند و برای ابراز صمیمیت و تشیید مبانی آن این عهد را میبندند.
در این معاهده به عهدنامههای پیش که دولتین در زمان پادشاهان سابق بستهاند اشاره شده. از نسخهٔ مصری این سند معلوم است که چند دفعه متن آن را نوشته، ترجمه و اصلاح کردهاند و بهر دو نسخه متن بابلی علاوه شده. این نکته میرساند که زبان بابلی در آن زمان یک نوع زبان بینالمللی بشمار میرفته
آسور تپههائی که در صفحات مجاور فرات و دجله واقع است از دیرگاه توجه سیاحان و مسافرین را به خود جلب میکرد و حدس میزدند که باید زیر این تپهها خرابهها و آثار شهرهای قدیم باشد.
در اواخر قرن هیجدهم، بشام[۴۵] نمایندهٔ پاپ در کلده، توجه اروپائیها را به بعض تپههای حله و خرابههائی که در جنوب بغداد واقع است جلب کرده مجموعهای از آثار به فرانسه فرستاد. پس از آن کمپانی هند شرقی درصدد تحقیقات برآمد و مجموعهای ترتیب داده به موزهٔ لندن معروف به خانهٔ هند شرقی تقدیم کرد.
بعد (ریچ) نمایندهٔ کمپانی هند شرقی در بابل مشغول تحقیقات شده کتابی در ۱۸۱۵ در توصیف خرابهها و تپهها نوشت و مجموعهای بلندن فرستاد که داخل موزهٔ بریطانیائی گردیده فوقالعاده توجه عامه را جلب کرد. حال بدین منوال بود تا اینکه در ۱۸۴۲ پل بتتا[۴۶] ویس قونسول فرانسه در موصل بتصوّر اینکه نینوای قدیم در این محل بوده، در تپه (کویونجیک) برای نخستین دفعه به کاوش پرداخت، چون از حفریّات مذکوره نتیجهای که مترقب بودند بدست نیامد، به تپهٔ (خورساباد) متوجه شد و حفریاتی کرد که نتیجه بخشید: باقیمانده قصر سارگن پادشاه آسور را با دیوارهائی که پر از حجاریهای برجستهٔ قشنگ بود یافته، در حال صورتهائی از آن نقاشی کرده با مجموعهای از آثار برای موزهٔ (لوور) فرستادند و دولت فرانسه کتاب نفیسی در پنج جلد بعنوان آثار نینوا[۴۷] انتشار داد.
اقدام فرانسویها باعث شد که لیارد انگلیسی به خرج (کننینگ) معارفپرور در تپه نمرود، محل کالاه یا کالح توریة پایتخت قدیم آسور، به حفریات پرداخته قصر (آسوربانیپال) پادشاه آسور و حجاریهای برجستهٔ زیاد کشف کرد (۱۸۴۵ م.) بعد در محل (کویونجیک) که فرانسویها ترک کرده بودند کاوشهائی بعمل آورده آثار قصر نینوا را یافت. بهرهمندیهای (لیارد) باعث شد که موزهٔ بریطانیائی مبلغی به او داد و او باز از ۱۸۴۹ تا ۱۸۵۱ به کاوش پرداخت. در نتیجهٔ آثار قصر (سنناخریب) و (تیگلات پیلیستر) پادشاهان آسور پیدا شد و چیزی که خیلی مهم است کتابخانهٔ درباری آسوربانیپال از زیر خاک بیرون آمد. این کتابخانه، که منبع تمام نشدنی آگاهی باحوال آسور میباشد، حالا در موزهٔ بریطانیائی است. حجاریهای برجسته و کتیبههای زیادی هم بدست آمده که متتبع را با زندگانی خصوصی آسوریهای قدیم آشنا میکند. لیارد در کتبی نتیجه تحقیقات و کاوشهای خود را منتشر کرد[۴۸] و بعد از مراجعت او به انگلستان (رسّام) و (لفتوس) کارهای او را دنبال و اکتشافات عمده کردند. پس از آن دیگر چندان توجهی به نینوا نمیشد، تا اینکه در ۱۸۷۰ (جرج سمیث) در کتابخانه آسوربانیپال حماسهای معروف به (گیلگامش) و روایتی راجع بطوفان یافت (هردو از بابل است).
انتشار این آثار بقدری جالب توجه عامه شد که ادارهٔ جریدهٔ (دیلیتلگراف)[۴۹] هزار لیره به سمیت داد، تا بقیه این حماسه را بیابد و او به نینوا رفته در کویونجیک بقیهٔ این حماسه را یافت. بعد او را مجدداً به آسور فرستادند و آثاری بسیار راجع به عقاید مذهبی و چیزهای دیگر آسوریها بدست آورد. این اکتشافات توجه خاصی در تمام اروپا و مخصوصا در انگلستان نسبت بمشرق قدیم ایجاد کرد. بعد از سمیث، (رسّام)، بواسطه همراهی لیارد، که سفیر انگلیس در اسلامبول بود، امتیازاتی راجع به حفریات گرفت و در جاهای زیاد کاوشهائی بعمل آورد. از آثار منکشفهٔ این زمان دروازهٔ (بلوات) است که از مفرغ ساخته شده و از حیث صنعت خیلی معروف میباشد. این دروازه نقاشیهای برجسته دارد و آن را به یادگار فتوحات (شلمنصر) دوّم، پادشاه آسور، ساختهاند. رسّام در ۱۸۸۲ م. به انگلستان مراجعت کرد و از این تاریخ دیگر کاوشهائی در نینوا نشد، ولی شرکت آلمانی موسوم به «شرکت شرقی» در (کلاتشرقت)، که محلّ (آسور) یعنی نخستین پایتخت دولت آسور است، مشغول کاوشهائی میباشد. مدارک و اسناد زیاد، که از آسور بدست آمده، غالباً عبارت است: ۱ - از راپورتهای حکام و ولات آسوری راجع بامور قلمرو حکمرانی آنها، اهمیت این اسناد از این حیث است که نصّ وقایع را نوشتهاند، زیرا نفعی در اغراقگوئی برای حکام نبوده، عیب مدارک مزبوره این است که تاریخ ندارد و گاهی هم معلوم نیست که مخاطب کیست. ۲ - از مکاتبهٔ پادشاهان آسور با پادشاهان بابل و پادشاه عیلام با پادشاهان آسور. در زمان (ادادنیراری) پادشاه آسور عهدی بین آسور و بابل منعقد شده و وقایعنگاران دربار آسور بمناسبت موقع، یا بنا به مأموریتی که داشتهاند، فهرستی از تمام عهدنامههای قبل، که بین دو دولت مذکور منعقد شده بود، ترتیب دادهاند، با قید اینکه کدام عهدنامه در زمان صلح یا بر اثر جنگی بسته شده و هر دفعه تصریح کردهاند که حدود دولتین از چه قرار معین شده. اگرچه در این فهرست آنچه برای آسور موهن یا ناگوار بوده بسکوت گذشته، با وجود این فهرست مزبور دارای اهمیت زیاد است، زیرا جاهای خالی سالنامههای بابلی را پر میکند و راجع به دورهایست که اطلاعات دیگر نسبت بآن کم است. مقایسه تاریخ آسور و بابل را بر این سند مبنی میدارند و آن مربوط به ازمنهایست که از قرن ۱۵ تا نهم ق. م امتداد مییابد.
بابل پس از کارهای ریچ ببابل دیگر توجّهی نشد تا در ۱۸۵۲ دولت فرانسه هیئتی در تحت ریاست (فرنل) و (اپپر) بدانجا فرستاد و آثار زیاد بدست آمد، ولی به اروپا نرسید، چه در موقع حمل بدجله ریخت. در ۱۸۵۴ (تیلر) و (لفتوس انگلیسی) در زیر تپههای (وارکه) و (مغیر)، محلهای (اور) و (ارخ)، دو شهر قدیم سومر، را کشف کردند و در همان سال (راولینسن) محل برج معروف (بیرس نمرود) را یافت. هرودوت در کتاب خود توصیفی از آن کرده و آن را معبد هفت طبقهای خوانده. رسام در اینجا باز کاوشهائی بعمل آورد و معلوم شد که این مکان موسوم به (برسیپپا) و از محلههای خارج بابل در ماوراء رود فرات بوده. بعد رسام و (راولینسن) تپه (ابو حبه) را کندند و معلوم شد که شهر قدیم سیپپار با معبد معروف (شمس) ربّ النوع آفتاب اینجا بوده، این معبد سیصد طالار و اطاق و نیز عمارتهائی برای کهنه و ضبط دفاتر داشته. از دفاتری معلوم است که معاملاتی در این معبد میشده و بیشتر اسناد راجع باین نوع کارها است. در ۱۸۷۷ (دسارزک)[۵۰] فرانسوی در تپهٔ (تلّ) کاوش کرد و چیزهائی یافت که تا آن زمان کشف نشده بود. توضیح آنکه:
مجسمههای گوناگون، ظروف، اشیاء مفرغی و لوحههای زیاد با خطوط میخی، از عهدی که هنوز بابل بنا نشده بود، بدست آمد و به موزه (لوور) پاریس نقل شد.
از ۱۸۸۵ امریکائیها و آلمانیها در بابل مشغول کاوش بودند و آثار زیاد از معابد و غیره کشف کردند از جمله معبد شهر (نیپپور) است، بعد دفتر معاملات و اسنادی زیاد که راجع بقرون ۱۸-۱۳ ق. م میباشد و در بعض موارد تا زمان تسلط پارسیها پائین میآید. نتیجهٔ این کاوشها را نوشته در امریکا منتشر کردند:[۵۱] از طرف امریکا کشیشی (پطرس) نام به حفریات نظارت داشت و او کتابهائی در این باب بطبع رساند.
در ۱۹۰۰ کتابخانهٔ معبدی را یافتند و بعد کمپانی شرقی آلمانی تحقیقاتی راجع به قصر بختالنصر و معبد بزرگ (مردوک) خدای بزرگ بابلیها بعمل آورده نقشه شهر بابل را ترسیم کرد. در خاتمه مقتضی است علاوه کنیم که مؤسسه کارنه جی امریکائی (پومپلی) نامی را فرستاد تا تحقیقاتی راجع بآثار عتیقه بابل و کلده کند و او کارهای مهمی برای روشن کردن تاریخ این مملکت انجام داد.
در بابل اسناد زیاد، از قبیل سالنامهها، نامهها، کتاب دولتها و غیره، بدست آمده بعض این اسناد و سالنامهها محدود به سلطنت پادشاهی است و برخی محدود به دورهای، ولی بیای کتب تاریخی زمان ما نمیرسد.
مبدأ تاریخ را در بابل از واقعهٔ مهمی میدانستند، مثلاً سالی که پادشاه دونگی فلان شهر را خراب کرد، یا سالی که این پادشاه دختر خود را بشاهزاده عیلامی داد، ولی فهرستها و سالنامههائی نیز بدست آمده که از حیث روز، ماه و سال تاریخ معینی دارد، مثلاً فهرستی است که در زمان داریوش نوشته شده و سوادی است از یک نسخه اصلی. در این فهرست (یا سالنامه) صریحاً قید شده «سال ۲۲ سلطنت داریوش». در فهرست مزبور وقایع را از ۷۴۵ تا ۶۸۸ ق. م ذکر کرده و سال به سال شرح دادهاند. باز فهرستی بدست آمده که مربوط است به روزهای آخر دولت بابل تا تسخیر این شهر بدست کوروش بزرگ. کلیة اینگونه فهرستها و سالنامهها در بابل و آسور زیاد کشف شده و بعضی مربوط بازمنهای است که بسیار قدیم است.
ایران در ۱۸۴۰-۱۸۴۱ (فلاندن)[۵۲] و (کست)[۵۳] بطور کلی نقشهٔ تخت جمشید را ترسیم و ضمناً حجاریهای جالب توجهی کشف کردند. از آثار معلوم شد که طالار بزرگ (اپهدان) کجا و چگونه بوده. در ۱۸۵۰ لفتوس[۵۴] و چرچیل[۵۵] در خرابههای شوش تحقیقات و امتحاناتی کردند.
بعد از آنها در ۱۸۸۵ دیولافوا[۵۶] با زوجهاش مشغول تحقیقات در شوش گردید و قصر اردشیر دوّم هخامنشی را کشف کرد (در این محل در ابتداء قصر داریوش اوّل بود و بعد از خراب شدن آن بواسطهٔ حریقی در زمان اردشیر اوّل، اردشیر دوّم از نو قصری بر خرابه آن بنا کرده بود) علاوه بر این اکتشاف سر ستون و کاشیهای زیادی در اینجا پیدا شد که حالا در موزهٔ لوور پاریس است. از جمله فریزی است موسوم به جاویدانها که نمونهای از سپاهیان دورهٔ هخامنشی نشان میدهد و شرح آن در جای خود بیاید. موزهٔ لوور پاریس از حیث آثار ایران قدیم بر سائر موزهها برتری دارد.
پس از لفتوس و دیولافوا هیئتی در تحت ریاست دمرگان،[۵۷] بر حسب اجازهٔ انحصاری، که دولت ایران به دولت فرانسه داده بود، حفریات را دنبال کرد و (شیل) عالم آسورشناس جزو هیئت مزبور بود. اگر چه حفریات شوش هنوز باتمام نرسیده و، چنانکه گویند، نیم قرن دیگر لازم است تا ابتکار انجام شود، با وجود این از آنچه تا بحال بدست آمده تاریخ عیلام تا اندازهای روشن گشته و یک دولت بر دولتهای بزرگ مشرق قدیم افزوده. در اینجا آثاری راجع ببابل و آسور بدست آمد که کسی انتظار آن را نداشت، از جمله ستل[۵۸] حمّوربی[۵۹] پادشاه بابل است که در قرن بیست و یکم قبل از میلاد سلطنت داشت. چون نتائج حفریات شوش پائینتر بمناسبت موقع ذکر خواهد شد عجالةً میگذریم.
بعد دو عالم انگلیسی (تمپسن) و (کینگ) به ایران آمده تحقیقات و مقابلهٔ جدید در نسخههای سهگانه کتیبهٔ بیستون کردند. این کار خیلی مشکل بود زیرا میبایست روی طنابهائی در بلندی ۱۰۰ پا از زمین قرار گرفته کار کنند. نتیجهٔ این تحقیقات در ۱۹۰۷ طبع و منتشر شد، سرلوحهٔ کتاب این است: «حجاریها و کتیبههای داریوش بزرگ - یک مقابله جدید متن پارسی، شوشی و بابلی با ترجمههای انگلیسی».[۶۰] مضامین این کتیبهها در فصلی که راجع بآثار هخامنشی است بیاید. مقارن این زمان در حوالی حدود ایران حفریاتی در مرو و عشقآباد بتوسط مؤسسه (کارنه جی) امریکائی به دستیاری (پومپلّی)[۶۱] بعمل آمد و اشیاء زیادی پیدا شد که جلب توجه کرد، از جمله از این حیث که باشیاء منکشفهٔ (سومر) شباهت داشت. بنابراین بعض علماء حدس زدند که بین تمدن سومر و ماوراء بحر خزر ارتباطی بوده و شاید سومریها از طرف شمال بسواحل خلیجپارس رفتهاند. اخیراً امریکائیها در تختجمشید و محل احتمالی شهر صد دروازه، در نزدیکی دامغان، به اجازه دولت به کاوشهائی پرداختهاند و فرانسویها نیز در نهاوند به همان کار اشتغال دارند.
سوریّه
حفریات سوریّه میبایست خیلی طرف توجه باشد، زیرا محلهائی که در توریة ذکر میشود غالباً در فلسطین یا در این صفحه است.
با وجود این حفریّات و کاوشها در اینجا پیشرفتهای سائر جاهای تاریخی را نداشته.
در میان هیئتهائی که برای تحقیقات و کاوشها به سوریه فرستاده شده، نامیترین آنها هیئتی است که در ۱۸۶۰ در زمان امپراطور فرانسویها ناپلئون سوّم در تحت ریاست (رنان) به سوریه رفت. اگر چه کشفیات این هیئت مهم است، ولی نسبت به پولی که خرج شده در آسور و مصر به نتائج بیشتری رسیدهاند. گذشته از این نکته، آثاری که بدست آمده بیشتر مربوط بازمنهٔ بعد است. نتیجهٔ زحمات این هیئت در کتابی موسوم به «هیئت فینیقیه»[۶۲] بطبع رسیده. در قبرس و جزیره (کرت) حفریات نتایج بهتری داد. در قرطاجنه کاردینال فرانسوی (لاوی ژری) به دستیاری راهبین فرانسوی موسوم به پدرهای سفید از ۱۸۷۶ م. به حفریات و تحقیقات شروع کرد و نتائج آن بطبع رسید.[۶۳]
فلسطین در فلسطین حفریات با جد و جهد انگلیسیها و کمپانیها پیش میرود، ولی اشکالات کار خیلی زیاد و جهت آن از این حیث است که این صفحه همیشه مسکون بوده، مردمان مختلف از نژادهای گوناگون از کنعانیان گرفته تا اقوام معاصر ما در اینجا به نوبت سکنی گزیدهاند و بسا که روی تپهای چندین شهر یکی بعد از دیگری بنا شده. بنابراین در یکجا آثار تمدنهای مختلف از زیر خاک بیرون میآید: هر شهر که خراب میشده بر ارتفاع تپه میافزوده و شهر جدید را بر شهر خراب شده میساختند. گویند که عدّه چنین طبقات گاهی از ده و بیست تجاوز میکند. ارتفاع طبقه یا ضخامت آن بسته بطول زمانی است که شهری آباد بوده. گاهی یک طبقه در طبقه دیگر داخل شده، یعنی مواد طبقهٔ پائینتر را در طبقهٔ بالاتر بکار بردهاند. شاید بارانها هم در این کار دخالت داشته. به هرحال عالم آثار عتیقه باید بسیار رنج برد، تا آثار و علائم هر دوره یا عهدی را از دوره و عهد دیگر تمیز داده آن را بجا و طبقهٔ خود نسبت دهد. با وجود این کاوشها از ۱۸۹۲ جدا تعقیب میشود.
نوبی از زمانی که قشون انگلیسی و مصری نوبی، یا سودان کنونی را، تسخیر کرد، کاوشها در اینجا بمرور شروع شد (۱۹۰۰ م.).
از چند سال قبل باین طرف (۱۹۰۷) دار العلوم پن سیلوانی امریکائی شروع به حفریّات کرده آثار زیاد از دولت (مرات) از قرن اوّل قبل از میلاد بدست آورد. در خواندن خطوط این مملکت (گریففیز) زحمات بسیار متحمل شده بمقصود نزدیک گردید.
این است نتیجهٔ یک نظر اجمالی بتحقیقات و حفریاتی که در جاهای مختلف مشرق قدیم بعمل آمده. گفته میشود یک نظر اجمالی، زیرا مدخل تاریخ ایران قدیم گنجایش بیش از این را ندارد، ولی معلوم است که از تحقیقات و حفریات آنچه راجع به ایران قدیم باشد در جای خود مشروحتر ذکر خواهد شد.
در خاتمه زاید نیست گفته شود که حفریات و تحقیقات را اکنون هم جدّا تعقیب میکنند و هیئتهای علمی اروپائی و امریکائی در جاهای مختلف مشرق قدیم مشغول کارند. بنابراین باید امیدوار بود که تاریخ مشرق قدیم در آتیه نزدیک روشنتر از آنچه هست خواهد بود.
کارهای علماء بعد از کشف سرچشمههای نوین
قبل از کشف منابع جدیده کار علماء منحصر بود به اینکه اطلاعاتی از سرچشمههای قدیم و توریة بدست آورده تفسیر کنند، یعنی کار اینها بیشباهت نبود بشخصی که در جائی ایستاده قدم برمیدارد و میگذارد.[۶۴] با وجود این علمائی پیدا شدند و کتابهائی نوشتند که حالا هم اهمیت دارد، زیرا مدوّنی از مواد منابع قدیم است.[۶۵]
پس از آن علم تاریخ مشرق قدیم تغییر کرد، تغییرات دارای چند مرحله است و سه مرحلهٔ آن را که اساسیتر است ذکر میکنیم:
مرحلهٔ اولی پس از آنکه منابع جدید کشف شد، انقلابی در تاریخ مشرق قدیم پدید آمد و لازم شد که تجدید نظر در تاریخ مزبور کنند.
در ابتداء از جهت زیادی مواد علماء فرصت مداقهٔ کامل نداشتند و نیز فراموش کردند این نکته را در نظر گیرند که تاریخ مشرق قدیم چند هزارساله است، در این مدّت مدید عهود و دورههائی بوده و زبان، مذهب و سائر چیزهای عهدی در عهد دیگر تغییر کرده. در نتیجهٔ این اشتباه چیزهائی را، که از اسناد دوره بطالسه مثلاً بدست آورده بودند شامل سه هزار سال قبل از آن میداشتند یا تاریخ بابل را از اسناد آسوری استنباط میکردند. این نکته نیز از نظرها محو شد، که در موقع تجدید نظر در علمی یا در موقعی که علم جوانی میخواهد جای علم قدیم را بگیرد، باید مواد جدید را به قسمتهائی تقسیم و بعد هریک از قسمتها را بین علماء و کارکنانی توزیع کرد، تا مداقهٔ کامل و مطالعات عمیق در جزئیات بعمل آید و پس از اخذ نتیجه و مقایسهٔ آن با اطلاعات و معلومات قدیم شالودهٔ علم جدید ریخته شود. بر اثر غفلت از نکاتی که ذکر گردید، کتابهای بزرگی نوشتند که بطور کلی و عمومی مطالب را طرح میکرد و مقصود عمده این بود که این کتابها را عامه بخوانند. کتب مزبوره در ابتداء مورد توجه گردید، ولی دیری نگذشت که، از جهت عجله و عدم مداقهٔ کامل در مندرجات آنها، یا در موادی که مبنای کتب مزبوره بود، اشخاص فکور جامعه با تردید و عدم اطمینان باین کتابها نگریستند. برای مثل موردی را ذکر میکنیم: گوتشمید در ۱۸۷۶ مقالهای را، که راجع به آسورشناسی در یکی از مجلات نوشته بودند، سخت انتقاد و استهزاء کرد[۶۶] و مباحثهٔ شدید درگرفت، تا آنکه رئیس آسورشناسان آلمانی (شرادر)[۶۷] مجبور شد دخالت کرده پایه علمی شعبه جدید خاورشناسی را تصدیق و مدافعه کند، ولی نباید تصور کرد که کلیهٔ مصنفات یا مؤلفات این زمان این حال را داشت، زیرا کتبی هم در آلمان، فرانسه و انگلستان نوشته میشد که دارای مزایای علمی بود، مثلاً مدوّن کتیبههای میخی موزهٔ بریطانیائی، که در پنج جلد منتشر شد، مربوط باین زمان است[۶۸] و بعد از آن دنبالهٔ آن بعنوان متنهای میخی بطبع رسید،[۶۹] آکادمی کتیبهها در پاریس مجموعهای از کتیبههای سامی منتشر کرد،[۷۰] کتب دیگری هم نوشته شد و بطبع رسید که ذکر آنها با مقصود ما ملازم نیست. در این اوان علمائی هم پیدا شدند که خواستند امتحانی برای نوشتن تاریخ عمومی کلیهٔ مشرق قدیم بکنند، از جمله (مسپرو) فرانسوی است که کتاب او موسوم به «تاریخ قدیم مردمان مشرق» است.[۷۱] این کتاب در طبع پنجم دارای سه جلد با گراورهای خوب گردید. خود مسپرو مصرشناس بود و از این جهت کتاب او، که مبتنی بر اسناد و مدارک میباشد، بیشتر برای تاریخ مصر قدیم اهمیت دارد.
مرحلهٔ دوّم وقتی که موادّ متراکم گردید و بر عدهٔ علماء خاورشناس افزود، مطالعه و مداقّه در منابع جدید در مرحله دوّم داخل شد. توضیح آنکه مواد را تقسیم کرده درصدد برآمدند که عهود و ازمنهٔ این مدارک را بدست آرند. در این راه دو نفر پیشقدم بود: (مسپرو) و (ارمان) اوّلی اسلوب علمی بکار برده کتابی راجع بمذهب مصریهای قدیم نوشت،[۷۲] و دوّمی هم با همان اسلوب علمی در باب مصر و زندگانی مصر تصنیفی کرد،[۷۳] بعدها بواسطهٔ زحمات این دو عالم جوانانی تربیت شدند که خدمات شایان بتاریخ مشرق قدیم موافق منابع جدیده کردند. پس از آن این اسلوب را راجع بمنابع آسوری و بابلی بکار بردند و در نتیجه کتابهای زیادی نوشته شد، که از کتب مهمه بشمار میرود، مانند ترجمهٔ تمام کتیبهها و خطوط میخی آسوری که بهدایت آسورشناس معروف آلمانی (شرادر) انجام یافت.[۷۴] از ۱۸۸۰ شروع کردند به نوشتن کتبی راجع بتاریخ عهد قدیم که مبتنی بر منابع جدید و قدیم باشد. از میان این نوع کتابها کتاب (ادوار مییر) خیلی معروف است و هنوز کهنه نشده.[۷۵] پس از آن تاریخ مشرق قدیم بقدری بسط یافت، که دیگر برای عالمی مقدور نبود در تمام رشتههای آن متبحر شود. بر اثر این انبساط، تاریخ مزبور را به شعبههائی تقسیم کردند، هر عالم موافق ذوق خود شعبهای انتخاب کرد و هیئتی برای نوشتن تاریخ مشرق قدیم تشکیل گردید، مثلاً در آلمان نوشتن تاریخ ایران نصیب فردیناند یوستی شد،[۷۶] تاریخ مصر را (ادوارد مییر) با عالم دیگری نوشت، آسور و بابل را (هم مل) و فینیقیه را (پیچمان) بمورد مداقّه درآوردند (این موارد را برای مثل ذکر کردیم و الاّ نظائر آن زیاد است).
بعد قرار شد دستورهائی برای تاریخ قدیم بنویسند و باز این کار را بین علماء متخصص تقسیم کردند و تاریخ ماد و پارس بسهم (پراشک) افتاد. در میان کتب مرحله دوّم لازم است اشارهای هم بکتاب (پرر) و (شیپیه) کنیم. این کتاب راجع به صنایع مشرق است[۷۷] و در باب ایران و آسور اطلاعات مهمی میدهد، ولی بعد از طبع این کتاب اکتشافات زیاد راجع به صنایع مشرق قدیم روی داده و باید کتابی جدید در این باب بنویسند. بیموقع نیست گفته شود که علمائی هم مانند (اپپر) فرانسوی کتابهائی در باب علوم مشرق قدیم نوشتهاند، مثلاً راجع بریاضیات در نزد مصریها، هیئت در آسور و بابل، طب در مشرق.
مرحلهٔ سوّم در اواخر قرن نوزدهم میلادی کشفیات غیر مترقبه در صفحاتی که تمدّن بابلی داشتند روی داد، در مصر آثار قبل از تاریخ این مملکت بدست آمد و نیز آثار ممالک درجه دوّم مشرق قدیم در آسیای غربی کشف شد. تمام این اکتشافات باز انقلابی را در تاریخ مشرق قدیم باعث گردیده آن را در مرحلهٔ سوّم داخل کرد. در این مرحله علماء آلمانی محرّک شدند، حفریّاتی بواسطه هیئت علمی آلمانی موسوم به «شرکت شرقی»[۷۸] در جاهای مختلف مشرق قدیم بعمل آمد و نفوذ بابل در تمدّن بشر روشنتر گردید. در این اوان اسنادی باز بدست آمد و علماء توانستند راجع باقتصادیات و سیاسیات و طرز تشکیل دولتهای مشرق قدیم مطالعاتی کنند. حالا تاریخ مشرق قدیم دارد تاریخ واقعی میشود و علماء شعبههای مختلف، مانند علم آثار عتیقه، زمینشناسی، فقه اللغه، زبانشناسی و غیره، به خاورشناسها کمک میکنند و مسائل زیاد راجع به نژادها، زبانها، آثار اعصار قبل از تاریخ و غیره روشن میگردد. در ابتدای این مرحله، افق نظر علماء وسعت یافت و این مسئله طرح شد که تمام تمدّنهای شرقی از کجا آب میخورند و چه ارتباطی با یکدیگر دارند. بعضی دارای این عقیده شدند که سرچشمهٔ تمدّن بشر در مصبّ رود فرات جوشیده و بعد از اینجا بسائر جاهای عالم جاری شده. در این مسئله در تحت تأثیر کشفیات جدید، باز یک نوع عجله و شتابندگی ایجاد شد و علمائی، مانند (وین کلر)، (شتوکن) و غیره خیلی دور رفته گفتند که تمدّن تمام عالم، حتی ژاپون و امریکای قبل از (کلومب) هم، از بابل است و بابل معلم تمام ملل میباشد، منشأ اساطیر تمام ملل را از نجومی که در نزد بابلیها رایج بود دانستند، در خود تاریخ مشرق قدیم فرضیات متهورانه کرده خواستند در هر قسمت چیزهای تازه بگویند و از این حقّ مورّخ، که از اوضاع قرون بعد استنباطهائی راجع باوضاع قرون قبل میکند، سوء استعمال کرده نتیجههائی گرفتند که اساس محکمی نداشت. چنین بود کتبی که در این زمان برای عامّه نوشته میشد، چنین بود نیز مصنفات وین کلر[۷۹] و جلد سوّم کتابی که (وینکلر) و (نیبور) نوشتند و معروف بتاریخ عالم است[۸۰] نیز در همین اوان (وین کلر)، (ثیم مرمان)[۸۱] کتابهائی نوشتند و اطلاعاتی را، که از خطوط میخی و آثار قدیمه بنی سام بدست آمده بود، جمع کرده، تبصرههای مفیدی بر آن افزوده، کلیاتی از تمام این اطلاعات استنتاج کردند. اگر (وین کلر) در مصنفات دیگر خود تمام مندرجات توریة را تا داود نتیجهٔ معتقدات بابلی راجع به آفتاب و ستارهها میدانست، در این کتاب خود او با ثیم مرمان اساس مذهب عیسوی را هم از بابل استخراج کرد. در سر این مسئله، یعنی ارتباط توریة با بابل مباحثات و مشاجرات زیاد بعمل آمد، یکی از علل آن کتابی بود که (دلیچ) نوشت و کتاب مزبور بعنوان «بابل و توریة» معروف شد.[۸۲] این جریان، که در اروپا معروف به «پان بابیلونیسم» بود،[۸۳] یعنی جریانی که منشأ تمدّن، تمام عالم را از بابل میدانست، طولی نکشید و بر ضدّ آن جریان دیگری شروع گردید، ولی رویهمرفته جریان مذکور باعث شد که در اروپا توجّه و علاقه مخصوصی نسبت بتاریخ مشرق قدیم پدید آمد. جریانی که بر ضدّ «پان بابیلونیسم» شروع گردید نویسندگانی داشت مانند (ادوار مییر). این مصنف در کتاب معروف خود که موسوم به «تاریخ قدیم» است[۸۴] باز براه احتیاط و اسلوب صحیح برگشت و مخالف عقاید مصنفین مذکور، یا بهطوریکه میگوید، ضدّ «مکاشفات برلنی» گردید.[۸۵] مصنفی دیگر مانند (کوگلر)، که در هیئت و نجوم بابل متخصص بود، نیز بر ضدّ عقاید طرفداران «پان بابیلونیسم» قیام کرده نشان داد که تا قرن هشتم میلادی هیئت بابل پایهٔ علمی نداشت و بعد اشخاصی، مانند (گرسمان) عالم الهیات، (اون گناد) آسورشناس و (ران که) مصرشناس، مسئلهٔ «بابل و توریة» را از سر گرفتند ولی با نظری دیگر. توضیح آنکه بجای قواعد و اصولی که ثابت نشده بود، ترجمهٔ صحیح و تطبیق و تحقیقشده متن توریة را منتشر و صورتها و اشکال زیادی بآن علاوه کردند، تا مردم و اشخاصی که باین مسئله علاقهمندند، با خود متن صحیح و روشن مواجه گردند. این کتاب[۸۶] و کتب دیگر که بر ضدّ جریان «پان بابیلونیسم» نوشته شد و بعضی را ذکر کردیم، ضربتی بود، که به طرفداران این رویه وارد آمد. بعد کوگلر باز کتابی نوشته ثابت کرد که عقاید وین کلر از نظر علم هیئت و آسورشناسی مبنائی ندارد. یکی از مقالات او معروف است به «روی خرابههای پان بابیلونیسم». بر اثر کتب مذکوره عمارت «پان بابیلونیسم» چنان خراب شد که یکی از علماء تاریخ قدیم گوید «سنگی روی سنگ باقی نماند» و کتابهائی بیرون آمد که در آنها عجله و حرارت سابق دیگر دیده نمیشود. مثلاً کتاب کینگ[۸۷] که راجع بتاریخ سومر و اکد است و بزمان حمورابی منتهی میگردد این کتاب موافق مدارکی نوشته شده که بدست آمده و معلوم است. طبع جدید جلد اوّل کتاب مییر که موسوم به «تاریخ عهد قدیم» است نیز مؤیّد این جریان شد و، اگر از بعض مستثنیات صرفنظر کنیم، تاریخ مشرق قدیم به مجرائی افتاده که نسبت بسابق بمراتب بیشتر علمی و پایهٔ آن بر مدارکی است که بدست آمده و همهساله بر عدهٔ آن میافزاید.
مختصری که از جریان خاورشناسی ذکر شد ما را باین نتیجه میرساند:
بر فرض بیاساس بودن عقاید بعض علماء، که بقول علماء دیگر از عجله و کمی مطالعه و حرارت بیجهت ناشی شده، باز این مطلب مسلم است که تاریخ مشرق قدیم بقدری روشن شده و کشفیات جدید به اندازهای دامنهٔ آن را وسعت داده، که میتوان بیتردید گفت، تاریخ مزبور با آنچه در صدسال قبل بود زیر و زبر گشته و در عقیدهای، که علماء تاریخ نسبت بملل مشرق قدیم داشتند و پایهٔ آن بر کتب مورّخین عهد قدیم بود، تغییرات اساسی روی داده، ولی نیز باید گفت که این انقلاب علمی، بقدری که شامل مصر و بابل و آسور گردیده، شامل ایران نشده، زیرا در ایران بیشتر بخواندن کتیبهها و تحقیق و تدقیق در آثاری که روی زمین است پرداختهاند و چه بسیار است امکنه تاریخی که هنوز حفریات و کاوشهائی در آنجاها نشده، و حال اینکه اکثر موادّی که بمصر و آسورشناسی کمک کرده از زیر زمین بیرون آمده، مانند دفترخانهٔ مصر و کتابخانهٔ آسور و غیره که در فوق به آنها اشاره شد، بنابراین نوشتههای مورّخین عهد قدیم برای تاریخ قدیم ایران هنوز سرچشمههای مهم بشمار میرود و، تا وقتی که ما به حفریّات علمی و مرتب شروع نکنیم و در جاهائی، مانند همدان، استخر، تختجمشید، پاسارگاد، محل شهر صد دروازه، باختر، سیستان و غیره، کاوشهائی بعمل نیاید باید بواسطهٔ فقدان وسائل دیگر در نوشتههای مورّخین قدیم دقیق شویم، تا شاید از مقایسهٔ نوشتههای مذکور قسمتی از تاریکیها برطرف شود، یا از نتیجهٔ حفریات علمی در جاهای دیگر مشرق قدیم، به اندازهای که دورههائی از آن با دورههای ایران قدیم مطابقت میکند، استفاده کنیم. این وسیلهٔ آخری اگر چه کافی نیست، ولی چنان هم نیست که در مواردی اطلاعات گرانبهائی ندهد، زیرا تجربه نشان میدهد که بعض کشفیات در مصر، بابل، آسور و غیره روشنائیهائی نیز بتاریخ ایران قدیم افکنده. مؤلف در هر مورد که باین نوع کشفیات برسد آن را ذکر خواهد کرد، تا معلوم باشد که چگونه یک سند تاریخی، که ناگهان از زیر خاک بیرون آمده، حکایت مطوّل مورّخی را از بیخ و بن تغییر داده، یا آن را طوری تکذیب کرده که برای احدی مجال تردید نمانده. بنا بر آنچه گفته شد ایرانشناسی اگر چه نسبت بسابق ترقی کرده، ولی هنوز به ترقیات مصر و آسورشناسی نرسیده و روزی خواهد آمد (شاید در آتیهٔ نزدیک) که ایرانیان دورههای بعد بمراتب بهتر از نیاکانشان تاریخ قدیم وطنشان را خواهند دانست.
- ↑ سرچشمههائی را که از یک قرن و نیم باین طرف کشف شده برای اختصار چنین نامیدهایم.
- ↑ Ammien Mareellin
- ↑ Hierogliphe.
- ↑ Deseription de l'Egypte.
- ↑ Saint-Julien.
- ↑ Rosette.
- ↑ Franeois Champollion.
- ↑ Ptolemee.
- ↑ Cleopatre.
- ↑ Ptolemee V.Epiphane.
- ↑ Monuments de I' Fgypto et de Nubie.
- ↑ Lepsius.
- ↑ Aug.Ed.Mariette.
- ↑ Roger
- ↑ Chabas.
- ↑ Ptolemee Evergete.
- ↑ Serviee das Anliquiles
- ↑ Exploration Fund.
- ↑ Orient Gesellschaft.
- ↑ Pietiv della Valla
- ↑ Comte Caylus.
- ↑ Carstens Niebuhr
- ↑ Munter.
- ↑ Voyelles
- ↑ Consonnes.
- ↑ Deelinaison
- ↑ Grotefend
- ↑ زیرا مضافالیه را بر مضاف مقدّم میداشتند.
- ↑ Burnouf.
- ↑ Rawlinson.
- ↑ Layard.
- ↑ P.Botta.
- ↑ Oppert.
- ↑ Royal Asiatic Society.
- ↑ Guyard.
- ↑ Sayee.
- ↑ Trantscription.
- ↑ Oxford.
- ↑ Ramsay.
- ↑ Swinton.
- ↑ Barthelemy.
- ↑ Glaser.
- ↑ Thebe
- ↑ Winckler.
- ↑ Archeveque Bauchamp.
- ↑ Paul botta.
- ↑ Monuments de Ninive.
- ↑ Layard.Monuments of Nineveh 1849, Nineveh and its ruins 1850, Discoveries in the ruins of Nineveh and Babylon 1853.
- ↑ Daily Telegraph.
- ↑ De-Sarzee.
- ↑ The Babylonian Expedition of University of Pennsylvania.
- ↑ Flandin.
- ↑ Coste.
- ↑ Loftus.
- ↑ Churchill.
- ↑ M. Dieulafoy.
- ↑ J.de Morgan.
- ↑ Stele (سنک یکپارچه که بر آن خطوطی کندهاند).
- ↑ Hammurabi.
- ↑ The sculptures and inscriptions of Darius the Great.... A new eollation of the Persian, Susian and Babylonian texte with English translations.
- ↑ Pompelli.
- ↑ Mission en Phenieie.
- ↑ Les tombeaux puniques en Carthage
- ↑ یعنی باصطلاح نظامیها در جا میزند.
- ↑ مانند این کتابها: Bunsen, Aegyptens Stelle in d. Weltgeschichte, Hamburg 1845. Niebuhr, Geschichte Assurs und Babels, Berlin 1857. Bochart, Chanaan
- ↑ عنوان مقاله این بود: Neue Beitrage Zur Gesehiehte d.Alten Orient
- ↑ Schrader.
- ↑ Cuneiform Inscriptions of Western Asia.
- ↑ Cuneiform texts.
- ↑ Corpus inscriptionum semiticorum
- ↑ Maspero, Histoire Des. peuples de l'Orient 1875.
- ↑ Maspero,Revue de Fhistoire des religions.
- ↑ Ermann, Aegypten und Aegyptiches Leben.
- ↑ Keilinsehrift liehe Bibliothek.
- ↑ Ed. Meyer, Gesehiehte des Alterthums.
- ↑ F. Justi.
- ↑ Perrot et Chipiez, Histoire de P Art dans l'Antiquite.
- ↑ Orient Gesellschaft.
- ↑ Winckler, Geschichte Babyloniens-Assyriens; Geschichte Israels.
- ↑ Weltgeschichte.
- ↑ Zimmermann.
- ↑ Babel und Bibel.
- ↑ Panbabylonisme.
- ↑ Geschichte des Altertums.
- ↑ Revelation de Berlin.
- ↑ Altor ientalisehe Texte und Bilder Zum Alten Testamente.
- ↑ L. King.