پرش به محتوا

تاریخ ایران باستان/قسمت دوم - مشرق قدیم/اثرات وضع جغرافیائی مشرق قدیم

از ویکی‌نبشته

نفوذی در مذهب یونانیها داشت، چنانکه مذاهب قدیم مشرق، مذهب موسوی و مذاهب ایرانی بروم رخنه کرد. بالاخره مذهب مسیحی مذهب شرقی بود که مغرب را مسخر داشت، یعنی بعد از غلبه مغرب بر مشرق، در زمان اسکندر، از نو مشرق بر مغرب استیلا یافت. از این جهت است که از چندی باین طرف تاریخ مشرق قدیم و آثار آن مورد توجهی مخصوص شده، در تمام دارالعلوم‌های اروپائی مجالس درس برای این شعبه تاسیس کرده‌اند و، چون این شعبه خیلی بسط یافته و یک نفر نمی‌تواند بتمام رشته‌های مختلف شعبهٔ مذکور بپردازد، مسئلهٔ تخصص در اینجا هم نفوذ یافته، تاریخ و علم آثار عتیقه مشرق قدیم را برشته‌هائی تقسیم کرده‌اند. رشته‌ها زیاد است. معروف‌ترین آنها مصرشناسی[۱] و آسورشناسی است،[۲] اخیراً ایران قدیم هم موضوع رشته‌ای گردیده که باید آن را ایران‌شناسی نامید.[۳]

این رشته‌ها غالباً دست بهم می‌دهد، چه نظری که در یک قرن پیش راجع بملل مشرق قدیم حکمفرما بود و تصور می‌کردند که ملل مزبوره از هم جدا زیسته با یکدیگر ارتباطی نداشته‌اند، اساس حکومتها بر استبداد صرف بود، حرکتی در تمدنها وجود نداشت و غیره و غیره، تماماً امروز از میان رفته یا دارد می‌رود. گذشته از این نکته، کشفیاتی که در یک مملکت بعمل می‌آید، بسا که به روشن کردن زمانی از مملکت دیگر کمک می‌کند، چنانکه راجع به ایران هریک از این موارد در جای خود گفته خواهد شد.

اثرات
وضع جغرافیائی
مشرق قدیم
مشرق قدیم، یا مهد تمدنهای کنونی، شامل ممالکی بود، که بی‌یا با فاصله به سواحل شرقی دریای مغرب اتصال می‌یابد. حدود آن را بالاتر نموده‌ایم. این صفحات پهناور شامل وادیهای حاصلخیز، رودهای معظم، کویرها، کوهستانها، سواحل دریا و جزایر بسیار است. اگر بعض قسمتهای این صفحات ممتد، مانند عربستان، از جهت داشتن مراتع خوب و زیاد، زندگانی شبانی و تربیت احشام و اغنام را تشویق می‌کرد، بعکس نشو و نمای تمدن فقط در جاهائی ممکن بود که، مانند وادیهای رودهای عظیم، هدایای وافر بانسان داده در ازای آن تحمل زحمات را از او می‌خواهد و او را برای مدتیت و تشکیل دولتها مهیا می‌کند. چنین جاها عبارت بود: در آسیا از اودیهٔ فرات، دجله و رودهای کوچکی مانند کارون و کرخه، در افریقا از رود نیل. در کنار فرات تمدن بابلی بوجود آمد و بعد به آسور، مملکت وان (ارمنستان کنونی) و عیلام سرایت کرد، در سواحل نیل تمدن مصری پرورش یافت. خود مصریها مملکت خود را (کی‌مست) می‌نامیدند که بمعنی سیاه است، زیرا زمینهای مصر را زمین سیاه و اراضی کویرها را زمین سرخ می‌دانستند. اسم مصر، که در اغلب‌السنهٔ اروپائی (اگیپت) یا (اژیپت) است و فقط در تلفظ آن جزئی اختلافی بین زبانهای مختلف اروپائی هست، از لفظ (خی‌کپتا) است: فینیقیها منفیس را چنین می‌نامیدند و از فینیقی‌ها این لفظ به اروپا سرایت کرد. (خی‌کپتا) هم از لغت مصری محات‌کاپ‌تا) آمده که به معنی «معبد روح‌پتا»[۴] است. برای محققین حالا تردیدی باقی نمانده که مصر هدیهٔ نیل است، یعنی نه فقط مصر سفلی بلکه قسمت بزرگ مصر علیا هم از لای‌هائی بوجود آمده که رود نیل از کوههای حبشه و جنگلهای سودان آورده. چنین است نیز اراضی بابل که از لای‌های فرات ترکیب یافته.

(در ازمنهٔ قدیم فرات، دجله و کرخه هریک جداگانه بخلیج (نرمرتوم)[۵] می‌ریختند).

در مصر اگر سطح نیل فرومی‌رفت، خشکسالی و قحطی پدید می‌آمد و اگر بی‌اندازه بالا می‌آمد باعث خرابیها می‌گردید، ولی در بابل علاوه بر آن خطر دیگری هم اهالی را تهدید می‌کرد، توضیح آنکه اراضی واقعه بین فرات و دجله خیلی پست بود و به آسانی مبدل به باتلاقها می‌گردید. در این صورت نه می‌توانستند در این اراضی زراعت کنند و نه در هوای بد این باتلاقها بزیند. بنابراین سکنهٔ این صفحه مجبور بودند آب دو رود مزبور را تقسیم کرده به دورترین جاهای مرتفع برند، باتلاقها را با کندن جویها و نهرها خشک کرده و حوضهائی ساخته آب را در آن برای سنوات خشکسالی ذخیره کنند. این کارها وقتی ممکن بود صورت خارجی یابد که تمام سکنه متحدا کار کنند و این شرط در صورتی حاصل می‌شد که یک دولت قوی ایجاد شده باشد. چنین هم شد، زیرا می‌بینیم که از دیر زمانی در اینجاها حکومتهای مطلق بوجود آمد و تاریخ سیاسی این مملکت در تحت عوامل اقتصادی واقع شد. باز می‌بینیم که هر دولت قوی که در اینجا تشکیل می‌شود، توجه خود را بیشتر به کارهای آبی معطوف می‌دارد. بواسطهٔ این کارها مملکت بابل از حیث آبادی، زیادی سکنه و حاصلخیزی زمین چشم سیاحان خارجی را مانند یونانیها و رومیها خیره می‌کرد و آن را بهشت عدن می‌خواندند. از آنچه گفته شد معلوم است که تمدّنهای قدیم در وادیهای دو رود معظم نیل و فرات بوجود آمد. بین دو صفحهٔ مزبور یعنی بابل و مصر کویر بزرگ عربستان و صحراهای جنوب سوریه و دریای مغرب حائل است. دو تمدن مزبور، که شاید از یک سرچشمه جاری شده بود، مدتهای مدید روابطی باهم نداشت و هریک از آنها مستقلاً نشو و نما کرده ممالکی را در تحت نفوذ خود درمی‌آورد. مصریها نیل را گرفته و بالا رفته تمدن خود را در میان نوبیها، حبشیها و اهالی سودان منتشر کردند، زیرا حتی در قرون اوّل میلادی آثار زیاد از تمدن مصری در اینجاها مشاهده می‌شود. جهة پیدا شدن مصریها در این صفحات باز حوائج اقتصادی مصر و ثروت طبیعی صفحات مزبوره بود، چه معادن نوبی، جنگلهای آن با حیوانات و طیور گوناگون و مراتع وادی نیل علیا قویّا مصریها را بدینجا جلب می‌کرد. در بابل نیز احتیاجات زندگانی بابلیها را بصفحات دور دست کشانید، ولی اگر مصریها بطرف جنوب حرکت کردند، اینها بطرف غرب رفتند، زیرا بابلیها نه جنگل داشتند، نه سنگ و بنابراین نهضت آنها بطرف عربستان، شبه جزیرهٔ سینا، جبل لبنان و صفحاتی بود، که بعدها فینیقیه نام داشت. در این صفحات نه تمدن خاصی ممکن بود ایجاد شود و نه دولتهای بزرگی، زیرا سوریه بواسطهٔ کوهها به قسمتهای عدید تقسیم شده و در اینجا نه رود بزرگی است که این قسمتها را بهم اتصال دهد، نه راههائی که ارتباطی در میان آنها پدید آورد، به اینجاها اشخاص یا مردمی می‌آمدند که از مشرق یا مغرب رانده شده بودند. بنابراین در اینجاها مردمان گوناگون توطن یافتند و بعد از برقرار شدن در مساکن خود، چون الفت نژادی نداشتند و دریا هم رقابت تجارتی بین آنها ایجاد می‌کرد، نمی‌توانستند دولت واحدی تشکیل کنند، چنانکه در ازمنهٔ تاریخی هم می‌بینیم، که شهرهای فینیقی همواره بین خود نزاع دارند و، چون نمی‌توانند در سائر قسمتهای سوریه منتشر شوند، بطرف مغرب رفته در جزائر دریای مغرب مانند قبرس، سیسیل، مالت، ساردین و غیره و در سواحل دریای مزبور مانند قرطاجنه و اسپانیا سکنی اختیار می‌کنند. از این جهت بود، که مردمان کم جمعیت سوریه جدا از یکدیگر زندگانی می‌کردند و خیلی دیرتر از بابلیها و مصریها بعرصهٔ تاریخ قدم گذاشتند، بعد هم از خود نه تمدنی ایجاد و نه دولت بزرگی تشکیل کردند. در ابتداء اینها در تحت نفوذ بابل درآمدند و بعد از آن، همین‌که مصر متوجه این صفحات شد، جزو دولت مصر گردیده تا اندازه‌ای رنگ تمدن آن را پذیرفتند. کلیّة باید در نظر داشت، که، چون سوریه بین ملل قوی واقع بود، این موقع آن را مجبور می‌کرد تمدنهای همسایه‌ها را گرفته در خود جمع کند و نیز، چون سواحل شرقی دریای مغرب را داشت، تمدنهای مأخوذه را باهم تلفیق و ترکیب کرده بمغرب می‌برد. از این راه تمدن مشرق قدیم (نه تمدن بابلی یا مصری فقط) از مشرق بمغرب رفت. این تمدن، چنانکه از تاریخ معلوم است، تا سواحل اقیانوس اطلس سرایت کرد و بواسطهٔ قرطاجنه، که از مستعمرات فینیقی‌ها بود، به نومه‌دی[۶] یا الجزائر[۷] امروز و موری‌تانی[۸] یا مراکش کنونی رسید و، پس از آن در ازمنهٔ بعد، به جاهائی از افریقا منتشر شد، که حالا موسوم به گی‌نه[۹] است.

آسیای صغیر همچنین موقعی در جای دیگر آسیا داشت، زیرا مانند سوریه این شبه جزیره هم از مردمان گوناگون مسکون بود و اینها، پس از اینکه تابع تمدّن بابلی شدند، تمدن مشرق را در بحر الجزائر و صفحات مجاور آن ساری و جاری کردند و به‌وسیله اتروسک‌ها، یعنی مهاجرینی که از اینجا بطرف مغرب رفتند، عنصر شرقی در ایطالیا و روم منتشر گردید. بالاخره عیلام، که در همسایگی بابل می‌زیست، پل دیگری بود، که تمدّن بابل را در صفحات شرقی انتشار می‌داد، زیرا موافق تحقیقات محققین اثراتی از تمدن بابل، مانند داستانهائی راجع بطوفان، بعض اطلاعات نجومی و هیئتی و الفبای هندی در چین و هند نیز دیده میشود و این سرایت‌ها در ازمنهٔ قدیم روی داده. کویرهای عربستان و جنوب سوریه، اگرچه دو تمدن بابلی و مصری را از هم جدا می‌کرد و متناوباً مردمانی از خود بیرون می‌داد، که دشمنان بابل یا مصر بودند، ولی خدمتی هم بمصر می‌کرد. توضیح آنکه هوای گرم عربستان، بواسطهٔ فشاری که دارد، مولّد بادهای دائم از طرف دریای مغرب به مصر است (فقط در ماه اوّل و دوّم بهار بادهای جنوب شرقی در مصر می‌وزد). بر اثر بادهای مذکور ریگ روان و ماسه‌های کویر از وادی نیل زائل میشود و نمک بقدر کافی به نباتات مصر می‌رسد، رطوبت محفوظ و آب‌وهوا معتدل می‌ماند. می‌گوئیم معتدل می‌ماند، زیرا نسبت به بابل آب‌وهوای مصر معتدل‌تر است: در مصر حرارت تابستان به ۳۵-۴۰ درجه در سایه می‌رسد و بعد بمرور پائین می‌آید، تا اینکه از دی تا فروردین میزان الحراره تقریباً صفر نشان می‌دهد.

اما در بابل، چون بادهای مذکور نمی‌وزد، تفاوت گرمای تابستان حارّ و سائر فصول خیلی زیادتر است، باین معنی، که حرارت تابستان طاقت‌فرسا است، در زمستان بارانهای زیاد می‌بارد و بر اثر آن دشتها پر از سبزه و ریاحین است، ولی، همین‌که بادهای کویر شروع به وزیدن کرد، چمنهای سبز و خرّم به دشتهای بی‌آب و علف و بیابانهای ریگ روان مبدّل می‌شود.

موقع بابل و مصر از این جهت، که هردو مملکت در کنار رودهای عظیم بودند، شباهتهای زیاد بهم داشت، ولی تفاوتهائی هم بین این دو موقع بود. توضیح آنکه وادی نیل را از دو طرف زنجیره‌های کوههای عربستان و لیبیا احاطه دارد، مصر قدیم هم از طرف جنوب به سلسلهٔ جبال منتهی می‌شد و بنابراین راه مصر فقط از طرف شمال و شرق باز بود، اما طرق بابل از هردو طرف باز بود: این موقع مصر و بابل اثراتی در تاریخ تمدّن آنها گذاشته، چه می‌بینیم که تمدّن مصری تا اندازه‌ای محدود به خود مصر است، و حال آنکه تمدّن بابلی باطراف و اکناف مشرق قدیم و سایر جاها سرایت کرده. اما باز بودن راههای بابل از هر طرف خطراتی هم برای آن ایجاد می‌کرد، چه بابل از طرف شمال و شرق با صفحات کوهستانی مجاور بود و از طرف جنوب و مغرب با کویرهای عربستان. از کوهستانهای مجاور متناوباً مردمانی به جلگهٔ بابل سرازیر شده آن را معرض تاخت‌وتاز قرار می‌دادند و گاهی هم در اینجاها مانده دولتهائی تشکیل می‌کردند. شاید از همین راههای کوهستانی در ازمنهٔ بسیار قدیم سومریها ببابل آمده تمدن عالی در آنجا بوجود آوردند و مردمانی که آسور را درهم شکستند نیز از کوهستانهای طرف شمال بودند. هیچ‌گونه وسائل دفاعی ممکن نبود جلو این مردمان را بگیرد، چه، در پشت کوهها، دشتهای پهناور اروپای شرقی و آسیای وسطی واقع بود و این دشت‌ها متناوباً مردمانی از نژادهای گوناگون به آسیای غربی می‌فرستاد. بعض این مردمان برای تاخت‌وتاز ببابل و آسور حمله می‌کردند (مانند کیمریها و سکاها) برخی برای جهانگیری (مانند مادیها و پارسی‌ها). از طرف جنوب غربی بابل با کویرهای عربستان مجاور بود.

در عربستان وسیع، که دریاها آن را احاطه داشت، مردمانی مسکن داشتند که تماماً از نژاد سامی بودند. این شبه جزیره فقط در دو نقطه تمدّنی پرورده بود: نجد در مرکز، یمن در طرف جنوب غربی آن. باقی عربستان بواسطه دشت‌های بی‌آب و علف و کویرها مساکن مردمان صحراگرد بود و اینها متناوباً بطرف بابل و سوریه رفته در آن صفحات استیلا می‌یافتند. جلوگیری از اینها در صورتی ممکن بود که دولتی تمام عربستان را در حیطهٔ اقتدار خود درآورده مهاجرین زیاد در آن بنشاند. این کار را نه پادشاهان قدیم می‌توانستند بکنند و نه هیچ‌یک از ملل عهد قدیم. پس از آنکه راجع به تمدّن مردمان مختلف و ببابل گفته شد روشن است که چرا در عهد قدیم بابل را محل تلاقی مردمان و نژادهای گوناگون و اختلاط زبانهای مختلف می‌دانستند. تمام تاریخ تمدّن بابل عبارت است از آمدن مردمان مختلف باین مملکت، استحالهٔ آنان و اختلاط زبانها و ملل گوناگون در اینجا.


  1. Egyptologie
  2. Assyriologie
  3. Iranistique
  4. پتا از خدایان مصری بود.
  5. خلیج‌پارس کنونی.
  6. Numedie
  7. Algerie
  8. Mauritanie
  9. Guinee (غانه).