برگه:Zendegani-man.pdf/۴۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
زندگانی من / احمد کسروی
۴۷
 

با این کوششها که پیش گرفته بودم و با آن دلبستگی که می داشتم، بیجا نمی بود که از دست دادن کتابها مرا بیکبار افسرده گرداند.

۱۹) چگونه حداد از بهاییگری بازگشت

یک داستان شیرینی که در همان روزها رخ داد و می باید در اینجا یاد کنم، بازگشتن شیخ حسن حداد (آن یار مدرسه ای من) از بهاییگری بود، چنانکه گفتم حداد هنگامیکه در مدرسه درس می خواند، کم کم به بهاییگری گرایید و از درس دست کشیده یکی از «مبلغان» آن کیش گردید، و چون در فرشبافی بسیار استاد می بود، کارخانه ای نیز بنیاد گزارد که زندگانی خود را راه برد. چون از یکسو در «تبلیغ» بهاییگری کوشش بسیار می کرد و خود مرد زبانداری می بود و از یکسو قالیچه های گرانبهای استادانه می بافت، در هر دو رشته شناخته گردید و نامش به دهانها افتاد.

این در سالهای پیشتر می بود. لیکن در این هنگام که ملایان در تبریز چیره[۱] گردیده بنام «شریعت» و «مذهب» به آزار این و آن می کوشیدند، شنیده شد حاجی میرزا ابوالحسن انگجی «فتوی» به کشتن حداد داده. حداد نیز از راه بی باکی در آمده و نامه ای به انگجی نوشته در این زمینه که فتوای شما از روی درماندگی و ناتوانیست. شما اگر راست می گویید به من زینهار[۲] دهید که بیایم و با شما مباحثه کنم که اگر «مغلوب» شدم مرا بکشید و اگر شما «مغلوب» شدید، کیش بهایی را بپذیرید. این نامه را نوشته و فرستاده ولی حاجی میرزا ابوالحسن پاسخی نفرستاده و همان فتوا را دنبال کرده.

در آن نشستهایی که هفته ای دو شب ما می داشتیم، این داستان به میان آمد و هیئت گفت: «کاش او را میدیدیمی». من گفتم: «حداد در مدرسه با من دوستی داشته است. من نامه ای نوشته از دیدار خواهم». این بود نامه ای به زبان عربی نوشته ازو دیدار خواستم. پاسخ داده بود: «من چون نمی توانم به کوچه و خیابان بیایم، کارخانه من در سرای کشمشچی است، شما بیایید همدیگر را بینیم».

روزی من رفتم و چون فرارسیدم از دیدار یکدیگر که پس از چند سال رخداده بود شادمان گردیدیم. یک ساعت با سخنان دوستانه گذراندیم و بهنگام جدایی گفت: «میدانم شما آمده بودید درباره بهاییگری با من گفتگو کنید. امروز فرصت نشد. من کتابهایی را می دهم ببرید و بخوانید و اندکی آگاه گردید و هفته دیگر همین روز یایید با هم گفتگو کنیم». این گفت و چند کتابی را از فرائد میرزا ابوالفضل و مقاله سیاح بابی و مانند آنها بجلو گزاشت. من برداشتم و بازگشتم.

  1. چیره= غالب، مسلط (ویراینده)
  2. زینهار= پناه، امان (ویراینده)